-
خداوندا گناه از تو اگر نفرین به این دنیای بد کردم....
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1393 07:57
-
عید 93
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 09:29
خیلی خیلی تنبل شدم...مثلا اینجا رو ساختم که مثل دفتر خاطرات باشه و مرورش کنم ولی نمی دونم چرا از خیلی وقت پیش ننوشتم.... خدا رو شکر امسال هم عید تونستیم بریم ایران....خواهرم و شوهرش هم خدا رو شکر اومدن و کل خانواده دور هم جمع بودیم....پرواز رفتمون که مصادف بود با گم شدن هواپیمای م ا ل ز ی و بماند من چه استرسی کشیدم تا...
-
غر نامه
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1392 07:21
-
لطفا تمومش کن
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 07:07
تند تند نفس میکشم شاید یک کم آروم تر بشم....طپش قلبم برگشته......اونقدر قلبم تند تند میزنه که حس میکنم داره میاد بیرون...دستام یخه یخه....تمرکز ندارم....می خوام خودمو مشغول کار کنم و فکر و خیال نمیزاره.....نمی دونم چرا 2 روزه چشم چپم یک کم خیلی کم تار میشه و خوب میشه حتی زمانیکه عینک رو چشمم هست......امروز بچه ها رو...
-
مهمون
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 06:49
مهمونامون اومدن و برگشتن...خیلی خیلی جاشون خالیه...تو فرودگاه از شدت گریه داشتم غش میکردم اصلا بی حال بودم...کلی همسر عزیزم باهام حرف زد و برام خوراکی خرید و آرومم کرد...وجودش یک دنیا نعمته و شکر برای بودنش....2 هفته عالی سپری شد....جزیره هم رفتیم...طفلکام کلیییییییییییییییییییییی هزینه کردن تازه کلی برای ما کادو...
-
مهمون
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 06:56
از اون حال و هوای گند تا حدی بیرون اومدم... تو این مدت اتفاق خاصی نیفتاده جز یک خوشحالی بزرگ که اونم پاس کردن آخرین امتحان نهایی همسرم بود... خداییش خیلی زحمت کشید و خدا رو شکر کار به مرحله دوم و استرس و اینا هم نکشید..دیشب هم آنلاین 10 $ پرداخت کرد تا کارت فیزیکی و تاییدیه مایکروسافت رو براش بفرستن........ هفته آینده...
-
من یک .........................................................
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 09:06
-
انیشتین
شنبه 9 آذرماه سال 1392 17:06
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین...
-
درب و داغون
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 07:02
-
روز از نو
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 11:09
گاهی تو کار خودمون و خدا و کلا همه میمونم....همین 2-3 سال پیش بود هی سایتها رو بالا پایین میکردم که شرایط زندگی تو مالزی و مشکلات و خوبیها و اجاره و هزینه هاشو دربیارم..حالا از دیروز کارک شده بالا پایین کردن همین اطلاعات ولی مربوط به استرالیا...اه اه....خسته شدم...بریم یک گوشه دنیا مستقر بشیم تموم شه دیگه.... اکروز با...
-
برگشتم
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 12:09
دیشب ساعت 8 به وقت اینجا رسیدم....اونقدر این سفر برام پر بار بود که حد و اندازه ای نداره....اونقدر دید من نسبت به این روش کاری و تربیت کودک باز تر شده که فکر میکنم که این 3 روز بود اینقدر عالی بود ببین اگر همینطور ادامه پیدا کنه چی می شود... course انلاین هم که دانشگاه ویرجینیا ثبت نام کردم شروع شده و 4 هفته طول...
-
اولین سفر کاری
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 04:36
خدا رو شکر..دیروز همسرم امتحان رو با نمره 800 پاس کرد..خدا جون ممنونتم واقعا ظرفیت غیر از این نتیجه رو نداشتیم تو این شرایط...ممنون و ممنون فردا صبح ساعت 9 باید مدرسه باشیم که همه با هم بریم فرودگاه و پروازمون هم انشا الله ساعت 12 خواهد بود ..... با ایر ایشیا که اصلا هم ازشون خوشم نمیاد ..... هم هیجان دارم که اولین...
-
پاسپورت
جمعه 26 مهرماه سال 1392 19:53
بالاخره بعد از کلییییییییییییییییییییییییییییییییی زنگ و اس ام اس و علافی و ناراحتی و استرس و پیگیری رو ...... همین الان ساعت 12 شب ......شوهر مدیرمون پاسپورت و ipass رو آورد دم خونه داد و رفت...... وای نصفه جونمون کردن............................
-
3 بعدی
جمعه 19 مهرماه سال 1392 04:44
دیشب رفتیم سینما و اولین فیلم 3 بعدی زندگیمون رو دیدیم :) GRAVITY به نظرم واقعا این فیلم رو باید 3 بعدی دید....هم اکران معمولی داشت و هم اکران 3 بعدی که خوب ما هم 3 بعدیش رو انتخاب کردیم و عینکامون رو گرفتیم و رفتیم برای دیدن فیلم...... از دیشب تا حالا تو موضوع فیلم گیر کردم و خودمو معلق تو فضا میبینم...... واقعا...
-
بحث
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1392 15:05
درست یا غلطش رو نمی دونم..اصلا اینکه چرا ایجوری هم شد مطمن نیستم ولی امروز بالاخره سر مشکل تاخیر زیاد تو گرفتن ویزا برای همسر با شوهر مدیر مدرسه بحث اس ام اسی کردیم که شکر خدا ظاهرا ختم به خیر شد...البته الان رفتن استرالیا و هفته دیگه میان ولی این چینیها هم که عجیب غریبن..نمی دونم تا اون موقع چی میشه ولی کلی حرصمون...
-
ناراحتم
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 05:57
-
رشته نازک
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 07:19
اه نمیدونم چه دردی گرفته این بلاگ اسکای رو....نظرات تایید نمیشه...... ای خدا بدجور چله افتاده به این امتحان همسر و همش کنسل میشه و یک بارم که از زور استرس خراب شد..... خدا جون باز رسیده به همون رشته خیلی نازک خواهشا دستمون رو رها نکن........ بازم رسیده به اوج اوج ناامیدی و تو این برهه همیشه بزرگیت رو بهمون بیشتر نشون...
-
ورود به نهمین سال
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 08:22
۹ سال پیش من تازه عروس و ما اولین عروس و داماد هر دو خانواده بودیم و هیچ وقت فکر نمی کردیم 9 سال دیگه جشن سالگرد عروسیمون از همیشه کوچولوتر و جمع و جور تر و 2 نفره با یک مسافت زیادی از عزیزانمون باشه........ مامانم و بابا شب قبلش تو فیس برامون مسیج گذاشته بودن مامان همسر هم روز بعدش عکسای آخرین سالگرد عروسیمون که...
-
خواهش
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 08:42
ای خدا خواهش میکنم خواهش میکنم خواهش میکنم امروز همسرم بیشتر از این کلافه و علاف نشه...ای خدا خواهشا کارش راه بیفته
-
قرارداد
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 07:48
خدا رو شکر امروز قراداد جدید بعد 3 ماه انتظاررسید دستم....همون طور که خواستم حقوقم اضافه شده و این یعنی در ماه حدود 400 تا 500 رینگت هم میشه پس انداز کرد.........فقط باید برم بپرسم این benefit که به خارجیها برای حق مسکن میدن رو چرا من ندارم؟ البته انتظار ندارم بهم ok بده چون انگار به اونایی تعلق میگیره که از کشور...
-
بی خیال ،قسمت بود
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 11:53
بعضی روزا مثل امروز فقط نیاز دارم یکی به من بگه غصه نخور درست میشه،بی خیال ،قسمت بود............ و اون یک نفر هیچکس جز همسر نباشه........ . . . امتحان امروز همسری به دلیل 6 زدن مرکز آزمون کنسل شد و افتاد برای 4 شنبه هفته آینده :(
-
حس و حال
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 07:46
دارم چایی می خورم و منتظرم بچه ها بیان سر کلاس...صبح موقع دوش گرفتن کلی خوابم میومد و هی میگفتم خوب چی میشد این ساعت کار مثلا از 10 بود...بعدم میگفتم اصلا کاشکی الان میرفتم بیرون دوباره می خوابیدم و کلی از این فکرا....حالا که خواب از سرم پریده همش خدا رو شکر میکنم بابت کاری که دارم و شرایطش....یک آتلیه وسط این باغ...
-
نیروی جذب
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:05
خوب واقعیتش اینه که الان موقعیت کاری من خیلی خوبه..خیلی بهتر از اون چیزی که تصور میکردم ولی همیشه یک چیزی هست که نزاره از شرایط موجود لذت ببری.الان دغدغه عمدم کار همسره..نه به لحاظ بعد مالیش که به جهت حس و حال خودش.اینکه با این تجربه و کارایی نشده اینجا کار مناسبی پیدا کنه..اصولا اینجا برای سیستم آموزشی کار بهتر پیدا...
-
گزارش
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 16:12
بالاخره بعد 6 هفته کلاسای ویژه هم تموم شد.در اصل holiday program تموم شد..مدرسه 6 هفتست که تعطیل بین ترمه ولی من کلاسهای آرت رو برگزار میکردم..تنها کسیکه کل 6 هفته رو سرکار بودم..خداروشکر 2 هفته آنتراکت هست و بچه ها نیستن تا شروع ترم جدید....برنامه کلاسها رو خودم داده بودم....6 هفته هرکدومش یک عنوان داشت.هفته اول هنر...
-
درد دل.......فقط برای تو که هرگز نمی توانی این متن را بخوانی
جمعه 25 مردادماه سال 1392 21:06
-
خدا با ما نشسته چای مینوشه
شنبه 1 تیرماه سال 1392 18:04
سلاممممم و یک دنیا ممنون از احوال پرسیهاتون... بالاخره با مدیرمون صحبت کردم ولی خدا میدونه چه استرسی کشیدم...واقعا سخت بود.....تا شروع به صحبت کردم خودش با خوشحالی پرسید که می خوای از پاره وقت تمام وقت باشی؟ منم گفتم آره..خودش خیلی استقبال کرد و گفت خوشحالم از این حرف..همش فکر میکردم می خوای روزهای کاریت رو کم کنی و...
-
روزتون مبارک
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:03
ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریه ی خاموش من همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار در صداقت برتر از آیینه ای در رفاقت باده ای بی کینه ای ای سپیدار بلند و پایدار می برم نام تو را با افتخار هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر با تو...
-
پارت 3 زندگی ما در کشور استوایی
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 15:34
نمی خوام اصلا انرژی منفی رو به سمت خودمون جذب کنم واسه همین کمتر از مشکلات می نویسم ولی خوب ننوشتنش هم باعث نمیشه بهشون فکر نکنم. در حال حاضر شرایط مالی سختی داریم.مینویسم برای اینکه زمانیکه انشا الله این مراحل طی شد، هم یادآوری باشه برام و هم شیرینی لذت اون موقع بیشتر باشه.... یک چیز خوشحال کننده اینکه همسری یک مرحله...
-
...
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 10:03
گاهی دلت از زنانگی میگیرد. میخواهی کودک باشی، دختربچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه میبرد و آسوده اشک میریزد. زن که باشی، باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...
-
روزت مبارک
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 21:55
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش و مهر ش تا ابد در دلم جای دارد تو بهترین گل ، میان شهر گلهایی تو رنگ آفتابی ، شب که می رسد مثل ستاره گویا مهتابی مامان خوب خودم...مهربونترین...نه با واژه و نه با هیچ کاری نمی تونم زحمات تو عزیز رو جبران کنم...تو که از پاکی دلت و مهربونی خالصت شغل پرستاری رو انتخاب کردی و همیشه و همیشه...