خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

اولین پست 91

با تاخیر بسیاررررررررررررررررر سال نو مبارک.امیدوارم امسال سال تغییرات خوب و عالی برای همه باشه. 

 

از آخرین پستم خیلی گذشته ولی واقعیتش اینه که خبر خاصی نبوده که منو ترغیب به نوشتن بکنه. 

عید امسال اولین سالی بود که من روز اول عید روی ماه پدر و مادرم رو ندیدم و صورت قشنگشون رو نبوسیدم.... 

ولی خوب خدا رو شکر که همه سلامتن و مشغول تدارک عروسی های در پیش و همین خیلی جای خوشحالی و شکر داره. 

روزها میگذره و هنوز کار همسرم مشخص نشده یعنی هم شده و هم نشده و این بلاتکلیفی خیلی بده.مخصوصا هم که همسرم خیلی به شدت در شرایط بلاتکلیفی روحیش رو میبازه و مرتب احتیاج به یادآوری داره که چقدر تواناست و همیشه خدا خودش رو دست کم تر از اونچه هست میگیره...تو کار طراحی وب که خیلی حرفه ایه نه اینکه من همسرشم بگم واقعیته تو کار شبکه و ایناهم که بازم شکسته نفسه وگرنه یک تنه یک پروژه رو روزای آخر تو تهران تحویل داد.. 

حالا هم خدا قربونش برم میدونه ما صبرمون کمه و کلا تو شراطی اینجوری فیسمون می خوابه ولی میخواد از ما ایوب بسازه البته که خداییش ما تازه 3 ماهه اومدیم و این عادیه.... 

 

حالا اگر خدا بخواد باید تا آخر هفته آینده مشخص بشه..امروز هم ساعت ۱۲ امتحان مرحله اول مایکروسافت رو داره..خدا جون کمکش کن...میدونم که موفق میشه خدا جون دستش رو رها نکن. 

این مورد هم خیلی تو روحیش اثر داره...میدونم که موفق برمیگرده. 

دانشگاه هم ادامه داره و خبر خاصی ازش نیست. 

نمیدونم درست یا غلط یک مقداری پول به این آقای هندی دادیم!!!! 

یعنی شرایط خاصی پیش اومد که همسرم خودش پیشنهاد داد که بهش بدیم یا نه و ما دادیم!! 

حالا یکی نیست بگه خودتون خیلی پول دارید... 

به هیچ کس هم نگفتیم چون هر کی بشنوه کلی سرزنش میکنه که چرا شما اینقدر ساده اید و چرا به همه اطمینان میکنید و تو مملکت غریب و ...... ولی واقعا هم شرایط خاص بود و هم ما به این آدم اطمینان پیدا کردیم و از طرفی کسی بخواد پول بتیغه  ۵۰۰۰ رینگیت نمیگیره بیشتر از این حرفا میکیره.خلاصه قراره ۲ هفته دیگه پسش بده و منم نمی خوام به ابعاد منفی قضیه فکرکنم. 

آهان ماه پیش یک روز این آقا ائمد دنبالمون صبح زور و ما رو برد یک معبد که عید خاصشون بود.معبد رو پدر این آقا ساخته و عکسش بزرگ اونجا بود همه هم کلی تحویلش گرفتن و اقای دکتر (دکترای شیمی داره)....بعدم به هوای اون برا ما هم کلی دعا خوندن و مراسم گرفتن آخر سر هم ۲ تا ریسه گل آوردن دادن به من و همسرم و یک دعایی خوندن و گفتن بندازین گردن همدیگه.. 

خیلی جالب بود.... 

موضوع بعدب اینه که تصمیم دارم برای عروسی لباس هندی بخرم البته نه ساریا نه لباس مهمونی که کار دست داره خیلیییییییییییییییییییییییی قشنگن و بسیار هم گرون.یکی دیدم محشر بود خیلی قشنگ بود که گفت ۷۰۰ رینگیت!! یعنی به پول ما۴۲۰ هزار تومن...این خیلی گرونه برای ما حالا تو این مایه ولی ارزونتر.... 

تازه برای قبل از رفتن هم می خوام یک حلقه دور بازوم با حنا خالکوبی کنم...فقط نمی دونم چند وقت میمونه زود نره فقط جاش بمونه که خیلی بد میشه... 

برای سر عقد با همسرم گفتیم یک سکه نیم به خواهرم و یک نیم هم به خواهر اون بدیم برای پا تختی هم یکی از وسایلشون رو.ولی چند وقته رو مخمخ که نکنه ما خواهر و برادر بزرگتریم یک نیک کمه و باید ۱ بدیم.همسرم که میگه بد نیست همه میدونن ما شرایطمون خاصه و تازه همین سکه نیم هم سیصد و خرده ایه ولی ته دلم یک جوریه..البته مامانم هم میگه یعنی چی نه بابا بد نیست ولی من تو فکرم ولی واقعا شرایطش رو هم نداریم...اصلا نمی دونم... 

امروز آخرین روز نمایشگاه لوازم آرایشی و بهداشتیه که قراره عصری با همسرم برم البته انشا الله که با روحیه خوب برگرده. 

آهان خونموم تو تهران رو هم مامان بابای همسرم زحمت کشیدن و اجاره دادن....یک آن دلم گرفت..خونه قشنگمون با اون همه کار که توش کردیم..ولی از طرفی هم خوشحالم که عروس و دامادن و خرداد عروسیشونه..انشا لله که خوشبخت بشن و خونه براشون خوش یمن باشه.. 

ولی کمتر از مبلغ مورد نطر ما اجاره رفت.یعنی اینا هم اول زندگیشون بود مامان همسرم هم زنگ زد که اینجوری و از سهم خودش ( ۳ دانگ به نام اون و ۳ دانگ به نام ما) که قرار بود پول پیش رو مامان همسرم و اجاره رو ما برداریم ۵ تومن تخفیف داد یعنی ۱۵ میلیون پیش و از سهم ما هم که اجاره ماهی ۷۰۰ تومنه ۶۵۰ تومن...بازم اشکال نداره..واقعا سخته. 

ما انشا الله برای ۱۲-۱۳ تیر بلیط میگیریم برای ۲ هفته که بریم ایران....آخ که فقط به هموای خانواده هامون و لاغیر که هیچ کششی بهت ندارم ایران عزیز که ویرانی!!