خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

برگشتن به سر کار

امروز بعد از 3 هفته اومدم سر کار...حسابی پشتم باد خورده بود.....خدا رو شکر امن و امان بود....مدیر و مدیر آموزشمون کلی لزم استقبال کردن و بغلم کردن..........براشون 2تا بشقاب مینا کاری شده آورده بودم که کتدوی قشنگی هم داشت....کلی تشکر کردن و مدیر انگلیسیمون گفت واقعا رفتن تو منو به گریه میندازه و کلی تعریف....

خلاصه که کلی کار دارم...کلیییییییییییییییی خرید...اولین خرید رو مستقیم از فرودگاه رفتیم کردم..ها ها همسری میگی تو 3 هفته نبودی من دست به پول تو حساب نزدم حالا مستقیم از فرودگاه رفتیم خرید یک ست ملحفه که 400 رینگت بود و  ناباورانه تو حراج شده بود 70 رینگت...

نهار هم ناندوز رفتیم.........

موقع اومدن پرواز کلیییییییییییییییییییییییی خالی بود....گنجایش هواپیما 430 نفر بود و ما فقط 60 نفر بودیم...این بود که تخت خوابیدیم......فقط 1 ساعت آخر به خاطر ابر خیلی خیلی تکون خوردیم و حالت تهوع گرفته بودم...آخرین نوشیدنی رو هم از فریشاپ فرودگاه برای همسری خریدیم.....

دیگه اینکه همسری سرش خیلیییییییییییییییییییییییی شلوغه مثل زمانیکه می خواستیم بیایم تا روز آخر کار داشت....

خدایا به خودت سپردم

روزهایی که گذشت

نمی خوام خیلی در موردش صحبت کنم.فقط اینکه ضربان قلب دیگه شنیده نشد و بعد از 4 بار سونو امیدمون نا امید شد و با همکاری و لطف مدیر مدرسه 3 هفته مرخصی گرفتم و اومدم ایران.یکشنبه عصر رسیدم و مامان و بابا و پدر و مادر همسرم تو فرودگاه منتظرم بودن...واقعا 4 تا حامی و پشتیبان که از خدا می خوام سایه این 4 تا عزیز همیشه بر سرمون باشه

دوشنبه صبح بیمارستان بودم و د خ ت ر خ ا ل م که متخصص زنانه اومد سریع یک سونو کرون و وقتی مطمءن شدن برام دارو نوشت برای سقط.

الان 2 هفته گذشته ولی انگار من نبودم که اون روز رو گذروندم.....با درد زیاد کوچولوی ما از من جدا شد ولی به خاطر خونریزی شدید راهی اتاق عمل شدم...

ترس از اینکه دیگه همسرم رو نمی بینم تمام تنم رومیلرزوند و بیهوشی.......

بعدم که همه چی تموم شد.....به همین سرعت......


خیلی کارها و برنامه هاداریم....هر کدوممون توحیطه کار خودمون ولی کلی نگرانم.....

ای خدا از اومدن پشیمون نشیم...

کار ها رو روال پیش بره........

نمی دونم چی بگم...فقط خدایا ماکه جز تو نمی تونیم توسل کنیم......

همه میگن این درد رو خدا به صلاحت دید که داد....فقط خدایا من آدم قویی نیستم....خواهشا خواهشا خواهشا ما رو دریاب