خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

تولدانه

تـو که عاشـق ترین عـاشـقـایی
فرشته ای به عرش کبریایی

تو ای مادر صفا و شـور خــونـــه
بـرکــت وجــودت نـــور خــونـــه

اگـه بـا این تـرانه حـقـیـرم
سر و پاتو من از طلا بگیرم

... هنوز شرمندتم ای نازنینم
کـلام اولم ای بـهــتـریـنـم

مامان گلم تولدت مبارک عزیز من..الهی 120 سال سایه پر مهرت رو سر ما باشه...آخ که چقدر دلم برای اون آغوش گرم و دل مهربون و وجود نازنینت تنگه و امشب به اندازه تمام عمرم دلتنگت هستم  

---------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

آسمان امشب برایت جشنها خواهد گرفت
از برایت متنها و واژه ها باید نوشت
از بلندای شب یلدای سال
از شب میلاد تو باید نوشت
..................................
و خداوند در شب میلاد تو نعمت را بر من تمام کرد
و من خوشبختی را یافتم
همسر عزیزم تولدت مبارک

ارز دانشجویی

دیروز بالاخره ارز دانشجویی رسید دستمون.مامانم طفلک کاراش رو تو ایران انجام داد و رسوند دست دوستش که داشت برای دیدن دختراش میومد برامون آورد.دیروز همون موقع پول رو تبدیل کردیم و به قول همسرم تا ریختیم به حسابمون چند کیلو وزن کم کردیم که اتفاقی نیفته...

امروز هم با یکی از دوستان مالایی و خانمش از صبح رفتیم دنبال ماشین و خدا رو شکر موفق به خرید یک عدد Nissan Sentra مدل 97 شدیم.آلبالویییییییییییییییییییییی خیلی خوشرنگ.اول می خواستیم کمتر پول بزاریم ولی چیزای بدرد نخور نشون میدادن که بعضا داخلش داغون بود به تمام معنی.یعنی اصلا رغبت نمی کردی بشینی توش یا فرمونش رو دستت بگیری.اینم مدلش تقریبا قدیمیه ولی ظاهرش و داخلش و از نظر فنی خیلی خوب بود.حدود 17 میلیون به پول خودمون شد که خوب در اصل این پول خرج نشد و هر وقت بفروشیم دوباره پوله البته با 2یا 3 هزار تا افت قیمت....کلا اینجا ماشین خیلی گرونه.....

مابقی پول هم رفت تو حساب و انشا الله که همون بصورت پس انداز باقی میمونه و خرج نمیشه.......خدا جون شکرت.....

جمعه شب هم به دعوت مدرسمون توی یک هتل برای شام آخر سال مهمون بودیم.با همسری رفتیم و خیلیییییییییییییییی خوش گذشت....یک هتل خیلی شیک و دنج.....یک سالنش برای مدرسه ما رزرو شده بود کلی پذیرایی و آبمیوه و دسر و غذا و .....مدیرمون بازی هم ترتیب داده بود و بعدم کادو به کارمندای تازه استخدام شده و بعدم کادو به همه کارمندا...آخر سر هم کادوهایی که معلمها برای همدیگه خریده بودن داده شد...کسی نمی دونست کی براش کادو گرفته...جالبش این بود....به ماهایی هم که با همسرامون رفته بودیم به همسران هم کادو دادن...کادوها همش وسایل بهداشتی شامل شامپو ،کرم، مرطوب کننده،لوسیون بدن و ماسک صورت و لب و چشم و ... از این چیزا بود.....یک عکاس هم بود و کلی ازمون عکس و فیلم گرفتن...شب خیلی خوبی بود......

خداجون بازم شکرت برای همه حمایتهایی که از ما تو کشور غریب میکنی............انشا الله که هیچ کس تو هیچ کشوری مخصوصا تو غربت درمونده نشه......


پینوشت: خوندن وبلاگ ساچلی داغونم کرد........

اولین حقوق

تقریبا 1 ماه از شروع کارم گذشته و خدا رو شکر و شکر و شکر که من مشکلی نداشتم...روز اول فکر میکردم خوب درسته من با بچه ها میونم خوبه و اونام زود جذب میشن و 4 تا کتاب هم برلشون تصویرگری کردم ولی این نمیشه تجربه کار با کودک که!!!!!بعدم من با بچه ها رابطم خوب بود چون همزبون بودیم باهم حرف میزدیم و شعر می خوندیم و و کلی مشترکات داشتیم ولی اینا بچه های اروپایی و چینی و هندی هستن.......ولی خوب خدا رو شکر الان جوری شده که خیلیاشون اونقدر ارتباطشون با هم خوبه که مرتب بهم می چسبن و پاهامو میگیرن و به زور می خوان که سر کلاسشون برم که وقتی بهشون میگم شما رو من تو آتلیه می بینم به زور مربیشون میرن سر کلاس.یکی شون هم یک پسر چینی هست که عشققققققققققققققققققققق منه..عاشقشم.بچه 3-4 ساله صبح با یک خنده گنده رو لباش و قهقه میاد تو حیاط و میدوه سمت آدم و همش هم به قول معلمشون مثل دم من چسبیده بهم و هی اسسمم رو با یک میس فبلش تکرار میکنه...خیلی باحاله....وقتی میرن برای نهار یا ساعت 10 یا به اصطلاح عصرونه اگر من برم تو اونجا کافیه منو ببینه اول با یک جیغ میدوه بغلم بعدم سفت دستامو میگیره که نرو بشین...بعدم که

می خوام برم میگه:  

Miss .... you want to be with Chong Young

اسم خودش رو میگه...خلاصه خیلی دوست داشتنیه و به قول بقیه دوست پسر منه....

فقط گاهی هم چون اینا بچه گونه و گاها با لهجه هم حرف میزنن من نمی فهمم چی گفتن و یک لبخند گنده یا تکرار آوای کلامشون ور با خنده میگم!!!!!!!!!! و موضوع رو ماستمالی میکنم که بهترین راه حله جون خودم

کارم هم که خدا رو شکر رو روال افتاده و هیچ مشکلی نیست........28 هم اولین حقوقم رو گرفتم....وای اگر تو ایران اینجوری حقوق میگرفتیم چه زندگی شاهانه ای داشتیم...ولی برای اینجا معمولیه......

مدیران و بقیه معلمها هم ارتباط خیلی خوبی باهام دارن...چند تا بچه ایرانی هم داریم که مادراشون خیلی استقبال کردن از دیدن من و مدیرمون گفت واقعا وجود تو اینجا لازم بود و ما نمی دونستیم!!!

حالا باهاشون صحبت کردم برام ویزای کار هم بگیرن که بتونم قانونا هم تمام وقت کار کنم و هم درس بخونم چون با ویزای دانشجویی میشه پاره وقت کار کرد....

خلاصه خدا رو شکر تا اینجا همه چیز خوب بوده........خدا جون ممنونتم فقط خدا جون برا همسرس یک کار بهتر که هم مسیرش نزدیک باشه و هم فشارش کمتر پیدا بشه....میدونم مثل همیشه خیر و خوبی رو برامون رونه میکنی...من به مهر تو ایمان دارم خدا.........


دیروز هم مامان زنگ زد که نوبت ارز دانشجویی من رسیده.....امیدوارم تا هفته دیگه که دوست مامان میاد آماده بشه تا اون برامون بیاره.........................

خدا جون ممنونتممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم