خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

روز از نو

گاهی تو کار خودمون و خدا و کلا همه میمونم....همین 2-3 سال پیش بود هی سایتها رو بالا پایین میکردم که شرایط زندگی تو مالزی و مشکلات و خوبیها و اجاره و هزینه هاشو دربیارم..حالا از دیروز کارک شده بالا پایین کردن همین اطلاعات ولی مربوط به استرالیا...اه اه....خسته شدم...بریم یک گوشه دنیا مستقر بشیم تموم شه دیگه....

اکروز با coordinator مون که استرالیایی صحبت کردم..اون که اصلا با نفرت زیاد از کشورش زده بیرون و فقط یک ریز از اونجا و مردمش و آدماشو دولت بد گفت...بعدم گفت اونقدر همه چیز گرونه که من خودم دیگه نمی تونستم اونجا زندگی کنم!!!!

خوب خیلی عجیبه دیگه...بعدش اومدم سایتهای اجاره مسکن رو چک کردم...یک خ.نه که ظاهرش و داخلش خیلی خوی و مناسب بود با 1 اتاق توی بریزبن هفتهای 300 تا 500 دلار بود...یعنی ماهی مثلا 2000 دلار...بعدم رفتم دستمزد معلمین رو چک کردم که حداقلش ماهی 4500 $ بود....خوب این تقریبا میشه مثل اینجا...آگهی خونه مال هفته پیش بود و قدیمی هم نبود..نمی دونم والله...یک سال تعهد و قرارداد به این مدرسه دارم ولی از الان می خوام برای گرفتن job offer  اقدام کنم.......

پول گرفتن وکیل رو نداریم ولی یک وکیل هست که تو MARA هم تایید شده...که فقط برای چک کردن مدارک و راهنمایی در مورد فرمهای درست و راه و روش اقدام کلا مشاوره میده و بسته به رشته و تعداد نفرات بین 400 تا 700$ میگیره.......

اه بازم افتادیم توی لوپ گشتن و تحقیق و چه کنم چه کنم......

کلییییییییییی کار انجام نشده دارم که رغبت نمی کنم بهشون دست بزنم اونقدر که فکرم مشغوله و همش الکی میرم تو ف ی س ب و ک می چرخم...خوب بگو مثلا 15 دقیقه یک بار چه خبری اون تو به روز میشه آخه!!!!!


برگشتم

دیشب ساعت 8 به وقت اینجا رسیدم....اونقدر این سفر برام پر بار بود که حد و اندازه ای نداره....اونقدر دید من نسبت به این روش کاری و تربیت کودک باز تر شده که فکر میکنم که این 3 روز بود اینقدر عالی بود ببین اگر همینطور ادامه پیدا کنه چی می شود...

course  انلاین هم که دانشگاه ویرجینیا ثبت نام کردم شروع شده و 4 هفته طول میکشه...نصف درسهای هفته اول رو قبل از رفتن خوندم و یکی از امتحاناتشو دادم و بقیش رو هم این 3 روز که مرخصی هستم می خونم تا هفته اول رو کامل کنم.....

رفتنمون خیلی راحت بود...ساعت 8 مدرسه بودیم و ساعت 8.15 رفتیم سمت فرودگاه...پروازمون 45 دقیقه تاخیر داشت و ساعت 12.45 پرواز کردیم که پرواز عالی بود به جز جای همسفر خوب و باوفام که خالی بود...لحظه بلند شدن هواپیما کلی اشک تو چشمام بود و جای خالی دستای همسرم تو دستام.......

45 دقیقه بعدش تو فرودگاه سنگاپور بودیم و بعد تاکسی به سمت هتل.....هتل عالی و خوب بود 5 ستاره و شیک.....

بعد از گرفتن کارتهای اتاق برای ساعت 5 تو لابی قرار داشتیم که بریم هتل که سمینار توش برگزار مبشد برای گرفتن کارت ورودی و معرفی اولیه.......ثبت نام کردیم و پذیرایی خوبی هم بود..انواع اسنک و غذاهای سبک و نوشنیدنی و شراب و بعدش معرفیه اولیه که حدود 2 ساعت بود...

 بعدش برگشتیم هتل...برای شام فقط شیر و کیک و این چیزها رو گرفتیم و تو هتل خوردیم...صبح بعدش ساعت 7 رفتیم صبحانه مک دونالد و بعدش 7.30 تو لابی قرار داشتیم برای رفتن به سمینار اصلی...از 8 تا 5 بعد از ظهر....هر چی از خوبی و سودمندیش بگم کمه فقط اینکه دید من خیلی خیلی بازتر شده و کوله باری از اطلاعات جدید که در حال سرازیر شدنه !!!!! یک اسنک سبک ساعت 11 سرو شد....بعد دوباره سخنرانی و اسلاید تا نهار که ساعت 1 سرو شد و چه نهاری.....از انواع گوشتهای کباب شده تا انواع مرغ و ماهی و انواع صدف و میگو و خرچنگ........میز دسر و بستنی و شکلات که به جای خود و بار سالاد هم که دیگه دیدنی بود.....بعدم چای و قهوه...ساعت  2 دوباره سخنرانی شروع شد تا 3.30 که باز پزیرایی با چای و قهوه و چیز کیک بود و بعدم تا 5.........برگشتیم هتل و ساعت 7 تو لابی قرار داشتیم برای شام.......تو هتل رستوران چینی رو مدیرمون رزرو کرد.....با اینکه کلی سفارش دادن و هزینه کرد ولی من با عرض معذرت اصلا غذاها تو معدم نموندن !!!!! با اینکه خیلی هم کم خوردم ولی فاجعه بود........سوپ نودل با محتویات داخلش.....پوست خوک سرخ شده با نون مخصوص!!!!! سبزیجات بخارپز شده.......یک نوع سویا با سبزیجات...و نوشیدنی خودشون...وای فاجعه بود........از اونجا ساعت 9 تاکسی گرفتیم برای  sky park...یکی از جاذبه های دیدنی که طبقه 26 هتل مارینا بود........خیلی زیبا و هیجان انگیز بود.....اونجا هم نوشیدنیهای الکلی !! البته از نوع سبک و مخصوص لیدی سفارش دادیم که خیلی خوب بود..........ساعت 11 هم برگشتیم هتل...فردا صبح هم ساعت 7.30 تو لابی بودیم و رفتیم به سمت اتوبوسهایی که قرار بود ببرنمون بازدید 2 مرکز آموزشی اصلی که ما از شعبشون تو مالزی هستیم....بی نظیر... سیستم آموزشی این روش تربیتی بر پایه اهمیت به شخصیت بچه ها به عنوان یک فرد ارزشمند و در حال تعامل مداوم با محیط هستش..اینکه بچه ها با 100 زبان در حال صحبت با محیط پیرامونشون هستند که شاما گفتار...نقاشی...رقص...حرکت دست و صورت و کلا هر گونه عمل و عکس العملشون هست...اینکه بچه ها حق دیده شدن و شنیده شدن دارند باید برای نظرات و حرفهاشون ارزش و وقت گذاشته بشه...کار بد باید دلیل بدیش برای بچه قابل لمس بشه تا با حرف تند و عکس العمل پرخاشگرانه....باید بدونه اگر شکوندن یک گلدون بده چون اون زیبا بوده...ما و بچه از زیبایی بصریش لدت میبردیم و گیاه جون داشته و .... و اینه حالا که فهمیده کار بد بوده کمک کنه برای تمیز کردن و آگاه باشه که چرا این کار بده.....بچه با کشیدن خط و طرح با ما حرف میزنه پس باهاش وارد گفتگو میشیم تا مفهوم خطهاش رو بفهمیم.......بچه ها منتطر واکنش ما هستند و همه چیز آینه رفتار ما با بچه هاست...این روش زمان بیشتری می طلبه که صرف بچه بشه ولی اعتماد به نفس و مهم بودن و مفید بودن رو به عنوان یک شخصیت حقیقی بهش میده...اینکه وجودش چقدر مهم و مفیده...مطالب درسی و علوم و جغرافی و ...همه چیز به طرز عملی انجام و حس میشه...رنگین کمان چیه...از کجا اومده...رنیگین کمان رو میسازم.....تجربه میکنیم.....بعدش رنگهاشو نگاه میکنیم....شبیه سازی میکنیم...با پارچه... با رنگ.... با کاموا.... میرم تو حیاط قطرات بارون رو حس میکنیم...لمس میکنیم...شکل قطرات رو از زیر شیشه میبینیم...سایه رو لمس میکننیم و اینکه بچه ها دیده میشن...

بعد از بازدید از 2 مرکز برگشتیم هتل و چمدونامون رو جمع کردیم و گداشتیم تو لابی و رفتیم برای خرید و ...بعدم ساعت 4 با مترو رفتیم فرودگاه...

و قسمت فاجعه بار سفرمون: تو این سفر ما 4 تا معلم و مدیرمون جمعا 5 نفر بودیم.. 2نفر بلیطشون  2 روز بعد بود که خودش بر میگشتن..مدیرمون 2 ساعت جلوتر پرواز میکرد چون شام جایی دعوت بود..میموندیم من و یکی دیگه....... بعد از گدشتن از گیت کنترل پاسپورت و بلیط من رفتم برای همسرم چیزی بخرمو همکارم با من بود..داشتم پول میدادم که گفت من میرم همینجاها بچرخم و شکلات بخرم........ساعت 7.10 دقیق پروازمون بود و ساعت بود 6.15...من خرید کردم و رفتم برای ثبت فاکتور خریدم برای قرعه کشی که دیدم اسمم رو صدا زدن..دیدم وای دیر کردیم که سریع اومدم هر چی گشتم همکارم رو پیدا نکردم و دیگه خیلی دیر بود..از اطلاعات پرسیدم که گفت سریع برو اونور برای گیت خروجی...فکر کردم حتما همکارم منو پیدا نکرده گفته اسمم رو پیج کنن...سریع به دو رفتم دم گیت گفتن شما چند نفرین گفتم 2 نفر..گفتن پس اون یکی؟؟؟ گفتم مگه نیومده که گفتن نه...خلاصه...به من گفتن گیت داره بسته میشه برو تو سریع...اسم اونو کلی پیج کردن که نیومد...تو هواپیما که نشستم دستام میلرزید که این چرا نمیاد..........و در آخر در هواپیما بسته شد و همکارم پیداش نشد..کلی بهشون التماس کردم که گفتن متاسفانه گیت بسته شده و ما دستور بستن در هواپیما رو داریم و کاریش نمیشه کرد......کل مسیر پرواز استرس کشیدم که این کجاست...بهم گفتن با پرواز بعدی میفرستنش .....تا رسیدم وسایل رو دادم به راننده مدرسه که اومده بود دنبالم و خودم رفتم دفتر ایر ایشیا...اسمش رو با بدبختی دادم چون اسمش چینی بود و من فقط اول اسمش رو میدونستم..خلاصه با کلی پرس و جو فهمیدم با پرواز بعدی فرستادنش...متاسفانه مدیرمون که با تلفن متوجه شد نزاشت ما منتطر بمونیم یا راننده دوباره برگرده دنبالش و گفت اشتباه خودش بوده شما باید برگردید و خودش بیاد.....متاسفانه شماره ای ازش ندارم که باهاش تماس بگیرم و 3 روز هم مرخصی هستم...البته اطلاعات پرواز گفت این شخص پرواز کرده.....الان منتطرم همسر برام شارژ بگیره به مدیرمون زنگ بزنم و شمارشو بگیرم...امیدوارم که بدون مشکل برگشته باشه...

به جز این تیکه آخر سفر خیلی خوبی بود و من خدا رو شاکرم که این راه برای من باز شده که به هدف اصلی و گم شدم برسم و بفهمم که دنبال چی بودم و تو همین راه گام بردارم........


اولین سفر کاری

خدا رو شکر..دیروز همسرم امتحان رو با نمره 800 پاس کرد..خدا جون ممنونتم واقعا ظرفیت غیر از این نتیجه رو نداشتیم تو این شرایط...ممنون و ممنون 

فردا صبح ساعت 9 باید مدرسه باشیم که همه با هم بریم فرودگاه و پروازمون هم انشا الله ساعت 12 خواهد بود ..... با ایر ایشیا که اصلا هم ازشون خوشم نمیاد .....

هم هیجان دارم که اولین سفر کاری رو میرم و هم کلییییییییییییییییییییییییییی ناراحت که با همسرم نمیرم......میدونم که شاید این جور دوریهای کوتاه مدت برای هر 2 نفر میتونه خوب باشه ولی واقعا از الان دلتنگشم...... 

3 روزه بیشتر نیست که روز سوم ساعت 8 شب هم بر میگردیم ولی خوب دلم اینجا میمونه....... 

مدیرمون کلیییییییی برنامه ریزی کرده و داده دستمون که دقیقه به دقیقش رو بدونیم کجاییم و چی کار کنیم...از گذاشتن چمدون تو ماشین تا اینکه کی پاسپورتمون رو بهش بدیم و کی سوار تاکسی میشیم و کی و کجا هر روز همدیگرو میبینیم و ...تا لحظه آخر که برمیگردیم تو مدرسه..همه رو پرینت گرفته داده بهمون :) البته خوبه دیگه هیچ نقطه ابهام یا سوالی باقی نمیمونه....... 

دلار  سنگاپور هم خریدم...اصلا ما هر وقت می خوایم ارز بخریم نسبت به ارزی که داریم باید 2 یا 3 برابر پول بدیم تا چنج کنیم..والله اون از ریال خودمون که یک میلیون میدادیم و همش 1000 رینگت میگرفتیم ( خدا رو شکر دیگه ریال تبدیل نمی کنیم که واقعا اعصاب خوردی بود )..اینم از دلار که 768 رینگت دادم و همش 300 دلار گرفتم ( 2.56 ) .........خوبه حالا همه هزینه ها پرداخت شده :) 

  خوب خدا رو شکر با اعصاب راحت میرم..نگران نیستم که همسرم پاسپورت و ویزا نداره یا امتحانش چی میشه......:)