خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

بهترین تاریخ

از دورترین فاصله ها بهم رسیدیم وتا اوج بودن با همیم

این متن کارت عروسیمون بود.

31 شهریور 1384.

هنوز هم از فکر کردن و یادآوری خاطرات روز عروسیمون خوشحال میشم و همه چیز برام تازگی داره.

اصلا باورم نمیشه که 5 سال پیش بود که برای همیشه از خونه پدری بیرون اومدم و همراه همسرم زندگی جدیدی رو شروع کردم.

توی این مدت تنها ترسی که نداشتم ترس از انتخابم بود. شاید تو لحظات ناراختی گفتم که اشتباه کردم ولی در عمق قلبم این باور و اعتقاد رو دارم که همسرم از هر حیث نمونه و خوبه.

خوب بودن برای هر کسی معانی متفاوتی داره ولی برای من همینکه همسرم:

همراه و همپای منه ، صادقه، بی غل و غشه، اهل مشورته، خانواده دوسته، تشویقگره ، مهربونه، آینده نگره، دست و دل بازه ، مسئولیت پذیره، به فکر دیگران و کمک کردنه و ...... کلی ارزش داره.

همسر عزیزم 5 سال پیش همراه و همپای تو قدم تو خونه ای گذاشتم که همیشه آرزوی داشتنش رو در کنارت داشتم و هر روز که میگذره وسعت قلب تو و دل پاک و مهربونت من و مطمئن تر از همیشه میکنه که بهترین انتخاب رو کردم.

عزیز دلم اون چشمای مهربونت برام من یک دنیا ارزش داره و اون دست پشتیبانت برام بزرگترین تکیه گاه و اون آغوش پر مهرت برام بهترین پناهگاهه.

عزیزم امیدوارم خدا به پاکی قلب  و نیتت راههای سخت پیش رو را هموار و آسون کنه و همیشه سلامت و موفق باشی.

متن پایین رو پارسال همین موقع نوشتم و باز هم امیدوارم که سال آینده هم به خوشبختی امسال متن جدیدی رو اینجا ثبت کنم: 

31 شهریور ماه سال 1384 در چنین روزی:

من و همسرم با هم، هم پیمان شدیم که تا آخرین روز زندگی ، در غمها و شادیها، در خوشیها و ناخوشیها ، در شکستها و پیروزیها و در تمام روزهای خوب و بد زندگی در کنارهم خواهیم ماند.

من انتخاب کردم و خوشحالم از اینکه مهمترین انتخاب زندگیم، بهترین انتخاب هم بوده. 

همسر عزیزم سلامتی/ خوشبختی / موفقیت در کار/ آرامش فکری و روحیو تمام روزهای قشنگ

رو در کنار تو از خدا خواستم و بدون تو هیچ چیز. 

سال گذشته ( 1383) در چنین روزی این متن رو برای این تاریخ نوشتم و خوشحالم که امسال هم عاشق تر از سالی که گذشت هستم : 

برای همسر خوبم 

عزیزم

تو حساس ترین مرحله شغلی قرار گرفتی و میدونم که میدونی دغدغه های فکریت دغدغه های منم هست

همسرم امروز روز بزرگی برای من و تو محسوب میشه

3 سال از روزیکه قدم به خونه مشترکمون گذاشتیم میگذره

عزیزم 3 سال با هم بودیم /گفتیم/ خندیدیم /گریه کردیم/ شادی کردیم /غمگین شدیم/ دعوا کردیم/آشتی کردیم

شدی پناهگاه درد و غصه هام بعد از خدا

عزیزم دوستت دارم و به خودم می بالم برای انتخاب همسری مثل تو

امروز سحر خیز شدم و یک ساعت زود اومدم بعد فهمیدم ساعتها رو یک ساعت عقب کشیدن !!

ممنون از شما

اول از همه، ممنون از لطف همتون. اینقدر تعریفی نبود و شما لطف داشتید.

از تعریفتون از قوقول هم کلی ذوق کردم.خیلی خیلی لطف دارید.

عکسهای آتلیه رو این هفته سفارش میدیم و امیدوارم خوب بشه.

همه از غذا و پذیرایی تعریف میکردن.خداییش هم کارشون خوب بود و هم خیلی مرتب و سریع با شربت و میوه و شیرینی پذیرایی میکردن و خیلی قشنگ میزهای شام و دسر رو چیدن و هم کیفیت غذا خیلی خیلی خوب بود.نفری 17 تومن بابت غذا گرفته بودن و خداییش کیفیت و مقدارش عالی بود.کلا 5 میلیون هزینه شد ولی خدا رو شکر همه چیز خوب بود.دی جی هم کارش خیلی خوب بود و خوب مجلس رو گرم کرده بود. 

دیشب هم عروسی دعوت بودیم.کجا؟ کرج   کی؟ ساعت 7 تا 11  کی راه افتادیم؟ بیست دقیقه به هشت   چرا؟ چون تا از سرکار بیایم و حاضر بشیم و تازه قوقول هم زود اومد زودتر از این نشد   کی رسیدیم تالار؟ 9    کی برگشتیم؟ 12 

خداییش صبح بهم میگفتن بمیر راحت تر بود تا پاشم بیام سرکار.هرچند دیر اومدم ولی با استرس می خوابیدم و هی می پریدم یک هفته هست دیر میشه .واقعا هنوز پاهام از روز نام زدی درد میکنه.دیشب که کفش پاشنه دار پام بود انگار میخ تو پام بود. 

آخ کلی کار دارم ولی حس و حال ندارم.هی به این کارها که رو میزم چیدم نگاه میکنم، هی به ایمیلهایی که علامت زدم که جواب بدم نگاه میکنم هی خمیازه میکشم هی چرق چرق دست و گردن و کمرم رو میشکونم و از صداش لذت میبرم( دستامو دور از چشم قوقول میشکونم چون خوشش نمیاد البت که خودش همین کارو میکنه ولی میگه تو بدجوری میشکونی من اعصابم خورد میشه .جل الخالق !! ) ولی حال انجام کار رو ندارم. 

صبح مامان گفت عمه بزرگم زنگ زده بود و کلی گریه و ناراحتی که نتونسته بود بیاد نام زدی.چون شوهرش  نتانلافافانانفاناذناذناذناذنلتا

(اینا همش فحش بود به شوهر عمم ) نذاشته بود بیاد به خاطر دلخوری که سر مشکل بابا پیش اومده بود.منم زنگ زدم بهش خیلی ناراحت بود.گفت اومدم بوستان و یاد تو افتادم که هم خونتون نزدیکه اینجاست هم اون روز میگفتی بلوزت رو از اینجا خریدی.خیلی دلم سوخت.این عمه من ( با همه مارمولک بازیهای که ی عمه موذی میتونه داشته باشه) خیلی بلاکش و غصه خوره خانوادست.از اون ورم کلی سختی و مصیبت تو زندگی کشیده که پیر شده از دست شوهر و این آخریا پسر و یکی از دختراش. 

سر مشکل بابا رابطه با خانواده پدرم به دلایلی تیره و تار شد و منی که تو خانواده به مظلوم بودن شناخته میشدم با اون یکی عمم سر حرف بیجایی که به مامانم زد همچین دعوایی کردم که دق دلی تمام سالهای بچگی که پدر و مادرم سر عمه هام باهم دعواشون شده بود و ما کلی استرس و دلشوره کشیده بودیم درآوردم. بهش توهین نکردم ولی گفتم که همه تن و بدن لرزیدنای ما تو بچگی سر شماها بوده و ازتون نمیگذرم.  

خلاصه اینکه این مراسم باعث شده کم کم همه بهم نزدیک بشن.البته از چند وقت قبل با هم کمی ارتباط کلامی پیدا کرده بودیم بعد از 4 سال ولی نه به این نزدیکی. 

چقدر خوبه که من عمه نمیشم.همه عمه ها بد نیستن مثل عمه قوقول که خیلی هم با محبته و با اینکه بسیار زیرک و سیاستمداره اصلا و ابدا نه دخالت میکنه و نه حرف بیجا میزنه و من تو این مدت جز محبت و احترام چه به خودمون و چه به خانواده قوقول چیزی ازش ندیدم.

ولی چون وصف عمه رو خودم با گوشت و خون چشیدم و از خیلیهای دیگه هم شنیدم اینه که دوست نداشتم عمه باشم.

از کجا به کجا رسیدم!!

مهمونی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پیشواز و کادو

دیروز  بعد از کار رفتم یک سر بوستان.همون روز 25 که نام زدی خواهرمه تولد مامان قوقول هم هست.قوقول گفت ی چیزی بگیریم همونجا بهش بدیم.برای همین رفتم بوستان که کادو بخرم. با قوقول صحبت کردم که از خواهرش هم بپرسه اگر چیز خاصی لازم داره اونو بگیریم .

قوقول پیشنهاد کیف داد.گشتم ولی واقعا چیز بدرد بخور که قیمت مناسب هم باشه پیدا نکردم.اصلا جنس همشون عین لواشک بود و من اصلا خوشم نیومد.به قوقول زنگ زدم و گفتم. قوقول میگه اگر کیف پیدا نکردی اون عطری که داییت از امریکا آورده و تو از بوش خوشت نمیاد رو بدیم ولی من دوست ندارم.شاید اونا از بوش خوششون بیاد ولی چون من خودم خوشم نیومده میگم نکنه اونام خوششون نیاد.البته سلیقه مامان قوقول با من فرق میکنه ولی اگر خوشش نیاد چی؟؟ اول خودم پیشنهاد دادم که یک روسری هم بگیریم و با اون عطره بدیم.ولی بعد پشیمون شدم چون ممکنه خوشش نیاد.

اینه که میخوام برم جای دیگه دنبال کیف بگردم که برای اول مهر هم کیف نو داشته باشه.تا ببینیم چی میشه.

خلاصه به قوقول زنگ زدم که من چیز جالبی اینجا ندیدم گفت بزار بیام دنبالت بریم جای دیگه.خلاصه اومد و تو راه گفت دوستم گفته پاساژ فردوسی تمام لباس و کفشهاشو حراج خوبی زده بریم برای خودمون ببینیم.و رفتیم. نگو آقا منظور دیگه ای داشت و اون هم خرید کادوی سالگرد عروسیمون بود و می خواست منو ببره سمت جمهوری برای خرید ساعت!

من فقط ساعت عروسیمون رو دارم و الحق که خیلی خوشم هم میومد و خیلی هم دوستش دارم ولی یکی دیگه هم می خواستم برای تنوع و اینکه هر از گاهی عوض بدل کنم.ولی نمی خواستم این همه پول براش بدم و یک چیز ساده می خواستم ولی قوقول گفت نه باید یک چیز خوب و مارک دار برداری این بی نام و نشونها یا مارکهای نا آشنا رو بر ندار اصلا معلوم نیست چی هستن.در ضمن گفت زودتر می خوام بخرم که تو روز نام زدی ساعت جدید دستت باشه.

یعنی عاشقتم من !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چند تا دیدیم و از یکیش خیلی خوشمون اومد.مارک رومانسون.شد 125 هزار تومن.خیلی دوستش دارم.اونقدر با شوق و ذوق برام خرید که نمی دونسستم چی کار کنم.فروشنده هم گفت آقا یکی دیگه هم هست دویست و خورده ای که گفتم نه آقا دیگه بالاتر از این نباشه تو همین رنج قیمتها. چون مطمئنم قوقول می خرید و نخواستم بیشتر از این بشه.خلاصه امسال هم مثل پارسال از این تاریخ که 8 روز زودتر به پیشوازش رفتیم خاطره خیلی خوبی خواهم داشت.یعنی ششمین سال. 

یعنی خدایا من نم دونم چجوری شکرت کنم برای این همسر خوب و همراه. 

 گاهی بعضی رفتارها و حرفها باعث برداشتهای نادرست میشه که امیدوارم نه دیگه اون حرفها زده بشه و نه من اینقدر احمقانه فکر کنم.

بعدم که طبق معمول بعد از خرید چون دیر میشه برنامه غذا خورون و شام بیرون به پیشنهاد قوقول عزیز براهه.و این بار چی خوردیم؟؟؟

کله پاچه!! البته زیاد نخوردیم که باد کنیم و شب نتونیم بخوابیمها.چون قوقول هوس کرده بود رفتیم خوردیم.مامانم میگه من تعجبم تو قبل از ازدواج لب به جگر و دل و کله پاچه و اینا نمی زدی هیچ کلی هم اخم و تخم میکردی حالا چه جوری  شده؟ من میگم اینجوری شده!

خدایا همسرم رو به خودت میسپرم

جواب آزمایش و آم آر آی رو بردیم دکتر.نظرش روی دو تا ام آر آی دیگه و ی سری آزمایشه. که باید انجام بشه.

کار بیمه قوقول یک 15-10 روزی طول میکشه و میگه چون دکتر گفت اورژانسی نیست بهتره صبر کنید دفترچه بگیرید بعد انجام بدید ، پس صبر کنیم.

دیگه نمیگه این دل صاب مرده من طاقت صبر کردن نداره که.هی میگم بابا تفاوتش نهایتا 200 تومن میشه.فدای سرت.ولی کو گوش شنوا.

واقعا هم دکتر گفت عجله نیست بزارید دفترچتون حاضر بشه بعد برید ولی من که اصولا همینطوری هم استرس بالایی دارم اصلا انگار رو میخ نشستم.یعنی امروز از صبح سر درد دارم و کلافه ام.

میگم قوقول فکر کن داری برای من ی چیز 200 تومنی می خری.میگه خوب بیشترش رو هم می خرم ولی این کار عجله نیست چرا بی خود 200 تومن بدیم وقتی کار بیمم داره انجام میشه.

خدایا میدونی که اگر ازش دلخوری کوچیک هم داشته باشم ولی اون دلخوریها باعث نمیشه اون همه خوبی و دل پاک و مهربونش و صداقت بی نظیر و این همه حس مسئولیت پذیری و تمام خوبیهای بی حد و حصرش رو نبینم.

خدایا انتخابم توی این مورد از بی عیب و نقص ترینها بوده خدایا برام حفظش کن.

خدایا سایه سرم رو همیشه مستدام نگه دار.

خدایا من بی جنبه رو دریاب.امتحانم نکن.

خدایا همسرم رو به خودت میسپرم.  

 خدایا بزرگترین سرمایه زندگیم رو بهت سپردم.

زائری بارانیم آقا به دادم می رسی

بی پناهم خسته ام تنها به دادم می رسی

گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم

ضامن چشمان آهو ها به دادم می رسی

از کبوتر ها که می پرسم نشانم می دهند

گنبد و گلدسته هایت را به دادم می رسی

 

ماهی افتاده بر خاکم لباب تشنگی

پهنه ی آبی ترین دریا به دادم می رسی

 

ماه نورانی شب ها ی سیاه عمر من

ماه من ای ماه من آیا به دادم می رسی

 

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه ی زهرا به دادم می رسی