خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

8 ماه و نیمگی

نزدیک به 3 ماهه که فرصت نکردم بنویسم.نه اینکه اصلا فرصت نبوده که بوده ولی تا جاهایی که باید سر میزدم و وبهایی که دنبال میکنم رو می دیدم دیگه فرصتی برای نوشتن نمیشد.

بچه ها در حال اتمام 8 ماهگی هستن و کلی تغییر کردن.

یکشنبه تا چهارشنبه ها خونه خودمونیم و سه روزش رو خواهر همسر و یک روزش رو مامانش میان کمکم تا ساعت 6 که همسری بیاد.عصر چهارشنبه تا عصر شنبه هم من و بچه ها خونه مامان ایناییم و مامان و بابا کمکم هستن.دست همگی درد نکنه که واقعا تنهایی بسیار سخت و غیر ممکنه.

چهارشنبه مامان و بابا اومدن بچه ها رو بردن خونه خودشون و من و همسری شبش رفتیم خرید مگا مال و بعدم کوروش شام خوردیم و سانس 12 هم بلیط سینما گرفتیم برای فیلم لانتوری.تفریح به صورت فشرده.

پنج شنبه ظهر رفتیم بازار و برای بچه ها فوم خریدیم که بصورت پازل تو هم قفل میشه و روی زمین گذاشتیم که سرشون از ضربه محافظت بشه.

سه هفته پیش شمال بودیم و با اینکه گرم بود شوهر خاله عزیزو خاله مهربون کلی برای بچه ها تدارک دیده بودن.یک استخر بادی بزرگ و حلقه شنا و تجهیزات گرفته بودن و باد کردن توی باغ و بچه ها هر روز برای اولین بار شنا و آب بازی کردن و کلی بهشون خوش گذشت.

مشغول تدارک یک کار تازه هستم که امیدوارم بشه که اگر نشه دوباره به فکر اپلای کردن خواهم بود.

همسری هم سرش کلی شلوغه و درگیر کار و بار

هانا ماشالله خیلی تر و فرزه و چشم بهم زدنی از هر چی به عنوان سد جلوش گذاشتی بالا میره و رد میشه و هر جای خونه ممکنه پیداش کنی.علاقه وافری به ریشه فرش داره و با انگشتای کوچیک و باریکش روی زمین و بین نقش و نگار فرش دنبال یک چیزی برای خوردن و تست مزه کردن میگرده.حالت سینه خیز و چهار دست و پا رو ترکیب کرده و به سرعت حرکت میکنه.

نویان هم سینه خیز و چهار دست و پا رو ترکیب کرده و در کنارش قل هم میخوره و هر جور هست به هدف مورد نظر میرسه و اونم علاقه مند به ریشه فرش و همچنین هر نوع خوراکی توی دست بقیست.فرقی نمیکنه چی باشه و اگر ببینه اونقدر گریه میکنه و خودش رو مثل یو یو بالا پایین میده تا از اون بخوره.

شینا که عروسک مامانه و دختر مینیاتوری و ریزه و میزه ما.هنوز حرکاتش در حد غلت زدن و کمی سینه خیز رفتنه و کاری به کار کسی نداره و فقط میگه کسی به من برخورد فیزیکی نداشته باشه و حتی دست هم نزنه وگرنه یک ایییییییییی بلند به دو قل دیگه که بهش برخورد کردن تحویل میده.اگر بهش نگاه نکنی با پاهاش بهت میزنه که بهش نگاه کنی .به طور مستمر مچ پاهاش در حال حرکت و شکل دایره کشیدنه که عادت دیرینه خودم بوده و هست.

غذای کمکی و میوه رو یک ماهه شروع کردیم و شینا از همه بهتر و تمیز تر میخوره.هانا و نویان بعد از غذا خوردن یک حموم لازم میشن از بسکه سر و دست و پا تکون میدن و می خوان قلشق رو از دست آدم بگیرن.

کلی آوا و صدا در میارن.

نویان دو تا دندون پایینش درومده و بچم کلی اذیت میشه و بهونه گیر شده.

شینا و نویان به شدت و از همه بیشتر همین آقا پسرمون بابایی هست و ساعت 6 همش چشمش به در هست و یک بند در حال نق زدن و منتظر باباش.

هانا دختر خوش خنده من با تکون سر یا یک کلمه یا نگاه کلی برات غش و ریسه میره حتی برای غریبه ها.

شینا خیلی جدیه و متفکر زل میزنه و در حالیکه یک ابروش رو بالا داده به آدم نگاه میکنه ولی زملپهایی هم که ذوق میکنه از ته دل جیغ میزنه و میخنده.

بچه ها عالمی دارن و ایکاش میشد این روزها و دقیقه ها تموم نمیشد که ناب ترین روزهای زندگیه.

عاشقتونم فرشته های من .سلامت و شاد باشید که شما عمر من و بابا هستید.






نظرات 3 + ارسال نظر
نانا یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:17 ق.ظ

ای جونم عکس ازشون بزار خانمی

دلمون رو بردی با تعریفات خدا حفظشون کنه

لطف داری

ستایش یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:47 ق.ظ

وای دلم غش رفت خدا حفظشون کنه زیر سایه ی شما عزیزم.

مرسی عزیزم

مهربان شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 10:37 ب.ظ http://mehraban59.blogfa.com/

سلام خانومی
واااااایییی چقدر دلم تنگ شده بودلرای خودت و فرشته هتی کوچولوت
خدا رو شکر که حالشون خوبه ودارن حسابیبزرگ میشن
کاش چند تا عکس ازشون گذاشته بودی خیلی دلم میخواد ببینمشون

قربونت عزیزم....میزارم...چقدر کم پیدایی؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد