خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

پاسپورت

بالاخره بعد از کلییییییییییییییییییییییییییییییییی زنگ و اس ام اس و علافی و ناراحتی و استرس و پیگیری رو ......

همین الان ساعت 12 شب ......شوهر مدیرمون پاسپورت و ipass رو آورد دم خونه داد و رفت......

وای نصفه جونمون کردن............................

3 بعدی

دیشب رفتیم سینما و اولین فیلم 3 بعدی زندگیمون رو دیدیم :) 

GRAVITY 

به نظرم واقعا این فیلم رو باید 3 بعدی دید....هم اکران معمولی داشت و هم اکران 3 بعدی که خوب ما هم 3 بعدیش رو انتخاب کردیم و  عینکامون رو گرفتیم و رفتیم برای دیدن فیلم...... 

از دیشب تا حالا تو موضوع فیلم گیر کردم و خودمو معلق تو فضا میبینم...... 

واقعا فضانوردی ریسک خیلییییییییییییییییییییییی بزرگی هست..اصلا دوست نداشتم خودم که هیچ ولی همسر یک فضانورد باشم :)

بحث

درست یا غلطش رو نمی دونم..اصلا اینکه چرا ایجوری هم شد مطمن نیستم ولی امروز بالاخره سر مشکل تاخیر زیاد تو گرفتن ویزا برای همسر با شوهر مدیر مدرسه بحث اس ام اسی کردیم که شکر خدا ظاهرا ختم به خیر شد...البته الان رفتن استرالیا و هفته دیگه میان ولی این چینیها هم که عجیب غریبن..نمی دونم تا اون موقع چی میشه ولی کلی حرصمون دادن....

بعد 5 ماه امروز و فردا کردن حالا که همسری امتحان داره و بازیی مرکز آزمون تموم شده و امتحان رو برگزار میکنن بازم این پاسپورت و ویزا آماده نیست...کلی به مدیر و همسرش که مسیول این کاراست هفته پیش توضیح دادم و چون این هفته میرفتن استرالیا و 10 روز نبودن گفتن دوستشون میاد 1 تا 2 روزه کار رو انجام میده......

و رسما ما به بازی گرفته شدیم...تازه پیششون فیلم بازی کردیک که آی آمتحان اینترنشنال داره و ال و بل.....بازم آماده نشد و منم زدم تو فاز کولی بازی که آی امتحان بعد یک سال درسخوندن به دلیل نداشتن پاسپورت کنسل شد و هم پولمون رفت و هم زحمت و کلییییییییییییییییییییییی...ولی چه فایده مدیرمون که نبود...از اونورم واقعا عصبانیم چون پولمون نرفت ولی واقعا امتحان به تعویق افتاد حالا نه 1 سال ولی همین که برای امتحان آماده میشی و نمی تونی بدی کلی اعصاب خوردی داره........

دوباره امروز قرار بود فرد مورد نظر بیاد که نیومد و نم قاط زدم و صبح نشستم یک ایمیل بلند بالا به مدیرمون زدم که کی خسارت یک سال طحمت شوهر من میده؟ شما مسئولیت پدیر نیستید؟ چرا 5 ماهه امروز و فردا میکنید و خلاصه کلیییییییییییییی غر....

تا عصر بهم جواب نداد و یکهو در آن واحد ساعت 5 بعداز طهر 2 تا اس ام اس خوشگل با یک مضمون برای جفتمون اومد....شوهر مدیرمون..یک ادم مالایی کاملااااااااااااااااااااااااا خونسرد برای ما آمپر چسبوند...که چی؟ من تلاشم رو کردم..اصلا وظیفه من نبود....من خودم کار و زندگی دارم.....من وقتم رو گداشتم......از دوستم کمک گرفتم و اگر میتونید بهتر و زودتر خودتون انجام بدید و...................................

یک آن هنگ کردم که این چی میگه؟ با ماست؟ شروع کردم به نوشتن ...اس ام اس حدود 7 صفحه شد !!!!!!!!! ولی لازم بود......که اگر وطیفه شما نبود از اول میگفتید منم نمی موندم..مگه من میتونم بدون همسرم اینجا باشم؟؟بعدا شما 5 ماه تعلل کردی؟ تازه میگید مدارک ناقصه؟ چرا 5 ماه پیش نگفتین؟ تازه میگید ویزا مدتش تموم شده باید جریمه هم بدیم..پنالتی رو یکی دیگه زده ما بدیم؟؟؟بدم گفتم امیدوارم هیچ وقت سروکارتون با آداره مهاجرت بی قانون مالزی گیر نیفته و همچنین این شرایط بد ما براتون پیش نیاد که درک منین مستاصل شدن تو یک کشور بی قانون خارجی یعنی چی؟.....

دوباره جواب داد و کلیییییییییییییییییییی نرم شده بود که نه من سعی خودمو کردم باز هم سعی میکنم و .......دوباره گفتم نه شما انگار ناراحتم شدی ...از ما ناراحن نباش ...زندگی ما رسما 5 ماهه با نداشتن پاس قفل شده...تو این خراب شده برای یک سیم کارت اعتباری فزرتی هم ازت پاس می خوان...حالا فکر کن ما 5 ماه چه گلی به سر گرفتیم...خلاصه دوباره کلی نذمتر که من تا 3 روز دیگه سعی میکنم از همین راه دور همه چیز رو روبراه کنم...یک کم دیگه صبر کنید.................

اینا در حالی بود که از دیوار صدا در میومد و از خود مدیرمون نه...خدا به خیر کنه...چینی خل و چلم هست که دیگه هیچی...بازم شوهرش مالایی و خونسرد تر بود...................................................خدا رحم کرد اجازه کار و ویزای اینجام با ویزای سنگاپور خودم اومده تو دستمه.................................والله به خدا...با این نوناشون

ناراحتم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رشته نازک

اه نمیدونم چه دردی گرفته این بلاگ اسکای رو....نظرات تایید نمیشه...... 

ای خدا بدجور چله افتاده به این امتحان همسر و همش کنسل میشه و یک بارم که از زور استرس خراب شد..... 

خدا جون باز رسیده به همون رشته خیلی نازک خواهشا دستمون رو رها نکن........ 

بازم رسیده به اوج اوج ناامیدی و تو این برهه همیشه بزرگیت رو بهمون بیشتر نشون دادی........ 

خدایا خواهشا کمک........... 

این حال رو کمتر از تعداد انگشتان دست ولی چندبار تجربه کردم..... 

از زمان مشکل بابا تا بعدش تو زندگی خودمون... 

یک جوشش بدی تو دلم بالا و پایین میره و فردا پر از ابر و مه هست...... 

هیچ تعریفی از حل شرایط موجود ندارم......................... 

دیروز سومین موی سفید رو گوشه سرم دیدم......... 

نه من نمی خوام پیر که  حتی میانسال به حساب بیام........ 

استرسم بالا رفته و مربوط به یک چیز نیست کلی موضوعات مختلف برای فکر کردن دارم..................... 

دوست دارم زودتر زمانی بیاد که این متن رو بخونم و لبخند بزنم و بگم دیدی به خیر گذشت و تو عجول بودی !!!!!!