خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

۱۵ بهمن

امروز بلیطهامون رو هم گرفتیم.۴ فوریه برابر با ۱۵ بهمن. 

دیگه کم کم باورم شده داریم میریم.  شد نفری یک میلیون و پانزده هتل هم کنکورد.پارسال سری پسیفیک بودیم خیلی خوب بود.اینم خیلی تعریف کردن.نمی دونم. 

 

امروز رفتیم از یک صراف آشنا برای دلارهایی که قبلا خریده بودیم فاکتور گرفتیم. تو این خراب شده هر روز یک قانون میزارن.الانم ارز بدون فاکتور توقیف میشه.زنگ زدم بانک برای گشایش حساب ارزی میگه دلار داری باید فاکتور هم بیاری.مسخره ها. 

از اون ور ارز مسافری نفری ۱۰۰۰ تا شده اونم نرخ ۱۳۷۵ تومن!!  

 

قسمت خوب امروز نهار عالی بود که با همسرم رفتیم خوردیم.من کباب ترش و همسرم ماهی و یک ظرف هم میرزاقاسمی و زیتون پرورده.عالی بود

 

۲ روز دیگه جواب آلیتس هم میاد.وای چقدر استرس دارم. 

همسرم سرش خیلی شلوغه بی نهایت.کلی پروژه گرفته.از وقتی پذیرش دانشگاه اومده و کلی شهریه ها گرون شده بیشتر پروژه گرفته.از حدود ۱۳ میلیون شده ۲۰ میلیون!! 

بمیرم اونقدر کارش زیاده که تعطیل و غیر تعطیل نداره.خدا جون کمک کن با این همه توانایی اونجا هم موفق بشه. 

وسایل خونه رو فروختم.خیلی دلم سوخت ولی چاره ای نبود خونه رو باید اجاره بدیم جای زیاد نداریم برای همه وسایل.فقط خدا رو شکر اصل وسایل رو مادرشوهرم خرید و من خیالم راحته وسایلی که کلی با شوق و ذوق خودمون سفارش دادیم و با همسرم از تو کاتالوگ انتخاب کردیم و مامان بابام هم کلی زحمت کشیدن دست غریبه نرفته. از فروش ظرف و ظروف دم دستی و وسایل کوچیک آشپزخونه و کریستال 2 میلیون دستمون اومد حدود 3 تومن هم بابت مبل و میز نهارخوری و بوفه دستمون میاد. 

یخجال و لباسشویی و سرویس خواب و گاز رو هم نگه میدارم انبار خونه خاله همسرم. 

سرویس چینی اصلی و کیف قاشق چنگال و یک سری وسایلی رو هم که می خواستم و نفروختم خونه مامانم و مادرشوهرم گداشتیم. 

 دلم برای مامان بابام از الان پر میکشه.خدایا کمکون کن.طاقت دوری رو بهم بده. 

اشکام میریزن. خدا کنه کم نیارم.خدا رو شکر همسر خوب و همراه همیشگیم پیشمه.  

مامان بابای خوبم.دوستون دارم.محبتای بی دریغتون رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.  

ای خدا هیچ فرزندی غم پدر مادرش رو نبینه. 

 

دلم برای مادر شوهرم هم از الان تنگ میشه.دوسش دارم.خیلی زیاد. 

 

خدایا به امید خودت.

 

امروز آخرین روز کاریمه.

امروز آخرین روز کاریمه.   

 

آخرین روزی که روی این صندلی روبروی پنجره نشستم. 

با این که از رفتن خوشحالم ولی دلم هم گرفته.دلم برای محیط کارم و بعضی همکارام تنگ میشه. دلم برای این میز که 4 سال پشتش نشستم هم تنگ میشه. 

هنوز باورم نمیشه ماه دیگه اگر خدا بخواد مالزی هستیم و اینجا نیستیم. 

چهارشنبه امتحان مصاحبه آیلتس و شنبه هم آزمونه اصلیه.خیلی خیلی نگرانم.  

 

خدایا به امید خودت.