خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

دلم تنگه

بغض و بغض و گریه..................................


دلم برا مامان بابام تنگه.................................

فدای دل مهربونتون

فدای قلب صافتون

مامانم بمیرم برای این دل نگرانیهات

فدای دلتنگیهات بابا جون

قربون اون اشکات آخه برم من

دلم آتیش گرفتتتتتتتتتتتتتتتت از اشکات

دردتون به جونم


دلم تنگه براتون یک دنیا

هفته اول کاری

یک هفته هست که میرم سر کار.مسیرش به خونه خیلی خوبه خدا روشکر.با مترو که نزدیک خونست 3 تا ایستگاه میرم و بعدش هم یک 10 دقیقه تا یک ربع پیاده و میرسم.فقط اون صبح زود پاشدنش برام فاجعست.من که تو ایران ساعت 9.30 میرفتم سر کار ( هر چند از حقوقم کم میشد) ولی اینجا ساعت 6.30 پا میشم.دوش میگیرم و 7.30 از خونه میرم بیرون تا 8 اونجا باشم.اینش سخته وگرنه همه چیزش خوبه.


روز اول استرس زیادی نداشتم که از من بعید بود.وقتی رسیدم چون روز قبلش مدیر مدرسه با ایمیل بهم گفته بود فردا بیا نگهبانی در جریان نبود و با احترام خواست تا توی محوطه منتظر بمونم که هموم موقع مسئول اداریشون اومد و من با اون رفتم داخل.منشی مدیر هم سریع تا فهمید من اومدم مدارکم رو گرفت کپی کرد.هومن موقع یک کد برای استفاده از پرینتر بهم داد و من رو برد تو اتاق غذاخوری تا به معلمها معرفی کنه.بعدم مدیر داخلی رسید و تا ظهر منو کلاس به کلاس برد به همه معرفی کرد و همه جا رو مو به مو بهم نشون داد.ظهر هم غذام رو گرفت برام آورد و توضیح داد که هر روز برای کارمندا 2 نوع غذا دارن که صبح باید تو لیست مورد نظر اسممون رو بنویسیم.ساعت 10 و عصر هم چایی و انواع قهوه و بیسکوییت و اینا که رو میز چیده شده....خداییش رسیدگیشون در حد 20...و همچنین همون روز کلید یک کمد و کارت ورودو خروج و دفتر و ...هر چی که لازمه بهم دادن...خیلی خیلی مرتب و منظم هستن....معلمها هم یکیشون کانادایی یکی استرالیایی یکی امریکایی یکی نمیدونم ولی مال اروپا 2 تا هندی و بقیه چینی و 2 تا هم مالایی هستن.خدا رو شکر همشون خوب برخورد کردن و چیزی تو ذوق نزد.اون امریکاییه همونه که من به جاش رفتم و دیروز روز آخرش بود که اومد..اون زیاد با من حرفی نزد یعنی اصلا حرفی نزد. نمی دونم یا اخلاقیاتشون اینه یا چی که خلاصه اصلا طرف من نیومد...تو حرفاش شنیدم میگه دوست پسر ایرانیم!!!!نمی دونم درست شنیدم یا نه ..خلاصه که بی هیچ حرف و تحویل وسایل یا کاری رفت...ولی خوب جو اونجا خوبه و من مشکلی ندارم.


بچه ها خیلییییییییییییییییییییییییییی نازن...یک پسر چینی که انگشت من کنده شده از بست محکم میگیره تو دستش که همه جا با من باشه با اینکه من فقط برا آشنایی سر کلاسشون بودم و فقط تو آتلیه میبینمشون ولی خیلی باهام اخت شده.2 تا دختر چینی هم از یک کلاس دیگه مرتب بهم وصلن.یک دختر اروپایی هم همینطور موقع غذا هم تو نهارخوری دنبالم میگشت...بقیشون هم تقریبا ارتباط برقرار کردن ولی نه اندازه این چند تا....عاشقققققققق اون پسر چینیه هستم..اصلا عشقه خیلی باحاله...2تا پسر بچه ایرانی هم داریم که خداییش خیلی یخن....مخصوصا یکیشون که خیلی ماسته ولی خوب اینا میگن خوب شد زبون تو رو می فهمه چون هیچ رقمه با ما ارتباط برقرار نکرده...

مدرسه خیلییییییییییی رو اصوله چیزی که از تصور ما از مهد و پیش دبستان کلی فرق داره....هر هفته جلسه ارزیابی کار معلمها، گزارش نویسی به سبک نوین که خودش کلی دوره و جزوه داره و آموزش....مثل امتحان...مثلا مکالمه 2 تا بچه با هم که یک معلم هم ناظره میزارن و بین مکالمات جای خالی..میگن معلم در این شرایط چی باید بگه یا انجام بده؟؟؟همه معلمها یک دوربین همیشه همراهشونه برای ثبت فعالیت بچه ها به همراه یک دفتر برای یادداشت صحبت بچه ها برای نتیجه گیری و شناخت روحیه هر بچه...آخر هر ماه هم گزارشها میره سنگاپور که مدرسه اصلی اونجاست برای ارزیابی...این مدرسه تو کره، ژاپن،اندونزی،سنگاپور ،مالزی و چین شعبه داره که مرتبا از طریق سنگاپور کنترل میشن.نحوه دکوراسیون،نحوه صحبت و جوابگویی نحوه آموزش همه و همه کنترل میشه..خلاصه همه چیز رو اصوله و البته شهریه بالایی هم داره..ترمی 9000 رینگیت یعنی از دانشگاه هم گرونتر.....همه بچه ها از قشر بالا و خیلی از سفارت خونه ها هستن...کلا محیط خیلی خوبی داره...از هیچ چیز برای بچه دریغ نمیشه....انواع لوازم نقاشی و کاردستی و تلسکوپ و میز نور  و ....در اختارشونه....یک کلام آخر تعلیم و تربیتن....


قرادادم 1 سالست به درخواست خودم چون اونا اول گفتن 2 سال که من گفتم نه...3 ماهش هم آزمایشی که 40 روز اول رو هر روز و بعدش هفته ای 3 روز میرم...انشا الله که تا آخرش هم خوب باشه.

از ارز دانشجویی هنوز خبری نیست.به مامان گفتم یک پیگیری کنه ببینه نوبت به مارسیده یا نه؟؟؟

هنوز نتونستیم ماشین بگیریم...اگر خدا بخواد این ارز دانشجویی رو بدن میتونیم بگیریم وگرنه به صرفه نیست پول رو تبدیل کنیم...

فصل پر بارون اینجا دیگه رو نرو من پیاده روی میکنه بدجور...غروبها که بارون شروع میشه فقط باید پناه بگبریم جایی.....دیشبم که تا ساعت 9 بارون اومد...اگر یک بار این بارون تو تهران بیاد مطمئنا کل شهر رو آب میبره........

برای قوقول خان ( یک مدت بود این وایه ننوشته بودما!!) راه خیلیییییییییییییییییی دوره...خیلی ناراحتم کاش ارز دانشجویی رو زودی بدن....

دلم از یک مورد گرفته که همون تو بمونه بهتره فقط اینکه بی انصافی و قضاوت خیلی بده خیلی!!!!!!!!!!!




غدیر + پینوشت

عید غدیر.....اسفند ماه سال 1381.......


روز پنج شنبه........


یک رنوی زرد 2 در که قبل از اون کل تهران رو با این رنو گشتن و هیچ وقت هم موقع بارون آب از سقفش چیکه نمی کرد...الا اون شب..........


دختر مجبور شد با کلی دنگ و فنگ بره صندلی پشتی رنوی 2 در زرد رنگشون بشینه تا آب بارون که از سقف چکه میکنه آرایش و موهاشو خراب نکنه............


2 تا جوون که خیلی هم جوونن...از نظر خیلیا شاید هم بچه که هول هم بودن

یک دختر 21 ساله و یک پسر 24 ساله..........کلی مهمون و سبد گل و رقص و شادی


و امروز 10  مین سالگرد نامزدیموننننننننننننن......


ما 2 تا اینجاییم...تو یک کشور استوایی کیلومترها دور از همه اون عزیزان

ولی شکر که با همیم.......


عید غدیر مبارک


* پینوشت 1 : آقای آدم لطف کردن و توی این عید که ما دور از همه عزیزانمان هستیم کلی روحیه به من دادن و من و با دوستان زیادی آشنا کردن...ممنون از لطفشون و این محبتشون که به یاد ما هم تو این گوشه از دنیا بودن........امروز روزززززززززززززززززززززز خیلی خوبی برای ما بود با 2 خبر خیلی خوب..........این رو به فال نیک میگیرم....باز هم ممنون از همه شما و همچنین لطف بی حد آقای آدم........


* پینوشت 2 : قرارداد کارم رو فرستادن امضا کنم............خدا جون مرسی


صبر ایوب

خوب خدا بخواد انگار صبر ایوب من ثمر داد........


چند وقته Google talk رو نصب کردم و هر روز اینطوری با همسرم در ارتباطیم... دیگه زیادی پول تلفن نمیدیم و تازه بیشتر هم با هم حرف میزنیم و تبادل نظر میکنیم....

نیم ساعت پیش یک هو صدای اومدن مسیج اومد و تو همون چند ثانیه تا بهش نگاه کنم خوب مطمئن بودم همسرمه که دیدم نهههههههههههههههههههههههههههههههههه

از جایی که برای استخدام رفته بودم و کلی دنگ و فنگ و تاخیر.....مدیرشون برام مسیج داد که از 5 نوامبر اگر شما آمادگی دارید لطفا همکاری را شروع کنید......چشمام 4 تا شد.....داشتم از خوشحالی می مردم...ولی با متانت و صبوری اول گذاشتم چند ثانیه بگذره...بعدم گفتم سمت و شرایط رو بگید لطفا...می خواستم مطمئن شم تغییر نکرده...که کلی نوشت و همون توضیحات که با هم صحبتش رو کرده بودیم داد و آخر سر گفت 1 ماه تمام وقت بیاید از 8 صبح تا 4 بعد ازطهر بعد از اونم به خواست خودتون 3 روز در هفته از 8 بیاید تا 4 و سمتتون هم Art Specialist هست...دیگه داشتم از خوشحالی میمردم....اکی دادم و اونم گفت تا فردا پیش نویس قرارداد رو براتون ایمیل میکنم......البته گفت اگر جایی استخدام نشدید..چون من چند وقت پیش الکی ایمیل زدم بابا جواب منو بدید من از جای دیگه هم پیشنهاد دارم!!!!!!!!! بعد که گفت اگر جایی استخدام نشدید گفتم نه هم مسیرش دور بود و هم حقوقش پایین!!!!!!!!


ولی کفر منو درآوردن با این جواب دادنشون ها....بیشتر از 1 ماه طولش دادن با کلی مصاحبه و مدرک و سند و ایمیل و .......ولی خدا رو شکر.........

از وقتی تو ایران استعفا دادم و الان حدوده 9 ماهه سر کار نرفتم احساس بدی داشتم....یک جوری عاطل و باطل بودن...اصلا حس استقلال نه فقط از بعد مالیش از نظر تو جامعه بودن...صبحها با هدف بیرون اومدن....با آدمها در ارتباط بودن.......و در کنارش درآمد داشتن و کمک خرج بودن و پس انداز کردن...خیلی لذت بخشه....

خدا جونم ممنوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن


به همسرم هم مسیج دادم که من الان یک خانم کارمندم که از 5 نوامبر مشغول کارم...اونم کلی خوشحال شد و مثل همیشه کلیییییییییییییییییییییییییییییییییییی انرژی مثبت داد بهم.


از اون طرفم چند تا سفارش خرید از ایران برامون اومده که کار بازرگانیش رو داریم انجام میدیم که خدا بخواد اونا هم به سرانجام برسه عالیه...چون راهش باز میشه و سفارشات بعدی مشکلی نداره.............

یکی از دوستای همسرم هم دیشب از امریکا زنگ زد و یک کاری رو تو مالزی می خوان انجام بدن که اونم درامد خوبی داره و مارو زیاد درگیر نمیکنه....اگر اینم اکی بشه اصلا معجزه میشه........


امشب مهمون داریم....همکار ایرانی همسرم که یک دختر جوونه با نامزدش...ای خدا این ایرانیای بنده خدا اینجا همشون در به در کارن....نامزد این بنده خدا فوق لیسانس مهندسی شیمی رو اینجا گرفته...بعد چی کار میکنه؟؟؟؟ مسافر میبره فرودگاه یا تور میبره با ماشینش این ور و اون ور!!

خیلییییییییییییییی هم پسر خوب و آقاییه......امیدوارم خیلی زود کار مناسب پیدا کنه....


الان اینجا فصل پر بارونشه...یعنی غروبها که میشه...هوا یهو تاریک و پر از ابر و رعد و برق و شروع بارونی که دیوانه وار از آسمون میاد و جلوی پات هم نمی بینی...ولی نهایتا 45 دقیقه یا نیم ساعت طول میکشه و بعد یک هوای خنک.....من بارون رو دوست ندارم چون دلگیره ولی بارون اینجا دلگیر نیست.........


خدا جون ممنون که تو هیچ شرایطی دستمون ول نمی کنی و پشتمون هستی.....

واقعا:

در نا امیدی بسی امید است

پایان شب سیه سپید است