خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

مهمون

مهمونامون اومدن و برگشتن...خیلی خیلی جاشون خالیه...تو فرودگاه از شدت گریه داشتم غش میکردم اصلا بی حال بودم...کلی همسر عزیزم باهام حرف زد و برام خوراکی خرید و آرومم کرد...وجودش یک دنیا نعمته و شکر برای بودنش....2 هفته عالی سپری شد....جزیره هم رفتیم...طفلکام کلیییییییییییییییییییییی هزینه کردن تازه کلی برای ما کادو خریدن و به زور اولش هم 1000$ برای هزینه های جاری کردن تو جیبمون برای تولد همسرم هم دوبتره کادو و یک شام توپ و با یادموندنی مهمونمون کردن.........

همسرم هم کلییییییییییییییییییی این مدت زحمت کشید و کلی مهمون داری کرد....میگفتن خیلی بهشون خوش گذشته و امیدوارم که اینطوری بوده باشه...سری دوم مهمونامون انشا الله اوایل فوریه و برای سال نو چینی میان...........

همسرم مدام میگه عید بریم ایران و انشا الله میایم و این حرفها...خوب منم از خدامه و کلی دوباره هزینه میشه....میترسم....ولی کلی دلتنگم......9 ماهه عزیزانمو ندیدم ......

خواهر همسری بارداره...میگه تو رو خدا عید نیاید بزارید 6 ماه دیگه.....گفتم نگران نباش خدا بزرگه شاید اون موقع هم اومدیم

خودم هم دوست دارم موقع زایمانش باشم....خودش خواهر نداره ولی مثل خواهرم میمونه...خیلی کوچولوئه.....میشه یک مامان کوچولو...

خالم از اینجا که برگشته پول ریخته به حساب مامان که بره برام یک پلوپز تمام اتومات و یک ست کتری قوری بخره که مامان همسری داره میاد برام بیاره.....هر چی میگم عزیزم من که دارم میگه نه....میگه اینا کارت رو راحت تر میکنن...هوشمنده خودم دارم خیلی راضیم...آخه من چه جوری این همه مهربونیاش رو جبران کنم....