خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

پارت 3 زندگی ما در کشور استوایی

نمی خوام اصلا انرژی منفی رو به سمت خودمون جذب کنم واسه همین کمتر از مشکلات می نویسم ولی خوب ننوشتنش هم باعث نمیشه بهشون فکر نکنم.

در حال حاضر شرایط مالی سختی داریم.مینویسم برای اینکه زمانیکه انشا الله این مراحل طی شد، هم یادآوری باشه برام و هم شیرینی لذت اون موقع بیشتر باشه....

یک چیز خوشحال کننده اینکه همسری یک مرحله از امتحان مایکروسافت رو داد و خدا رو شکر با نمره عالی و ممتاز پاسش کرد...2 مرحله دیگه مونده که انشا الله با موفقیت پاس میکنه...این روحیش رو خیلی می پسندم که خودش و خودجوش و بدون کلاس فقط با سرچ و مطلب خوندن خودش رو آماده امتحان میکنه و مباحث خیلی سخت رو بدون کلاس و دوره و کتاب با تلاش فراوون یاد میگیره....خلاصه سخت ترین مرحله رو گذروند و خدا رو شکر که روحیه ش تضعیف نشد...پول امتحان رو یک جا دادیم( 900 تومن) تا هم از تخفیف 100 تومنی به پول ایران بهره ببریم و هم برای هر امتحان یک فرصت جبران میدن که شکر خدا به اون نیازی نشد و خودش با نمره عالی پاسش کرد.

حالا سختیهایی که داریم و واقعا محتاج کمک خداوند هستیم......اول از همه باید برم با مدیر مدرسمون صحبت کنم..روزمزد بودن خیلی بده مخصوصا تو این کشور که نصف سال تعطیله و روز تعطیل هم برای ما روزدمزدها حقوق خبری نیست....تو این مدت تا اونجا که بشه خودمو نشون دادم اونها هم به ظاهر و بنا به تعریفاشون از کارم راضین...تو این هفته میرم باهاش صحبت کنم...منشیش میگفت برای ما روز جمعه خوش یمنه منم میزام جمعه باهاش حرف بزنم تا هم حقوق من رو ثابت کنه و هم بیمه بشم.....از اون ور از ایران اومدنی یک مقدار خیلی خیلی کم پول آوردیم که تبدیل کنیم...حالا خدا لعنتشون کنه این نرخ رینگت اصلا پایین بیا نیست...بازم این پوله خیلی بی ارزش باید تبدیل بشه چون نمی تونیم بیشتر صبر کنیم..( یک زمانی 5 میلیون پول که تبدیل میشد حدود 8000 رینگیت میشد ولی حالا میشه نزدیک 5000 تا...چه به روزمون آوردن!!!)

بیمه نبودن اینجا خیلی رو اعصابمه همش آدم استرس داره....ویزیت دکتر هم اینجا خیلی گرونه..دکتر متخصص ویزیتش برای یک جلسه حدود 400 تومن میشه!!! دکترهای عمومیشون هم که صابونشون به تنم خورده واقعا مرخص مرخص هستن!!!! 

نفرت انگیزترین کار برام چونه زدن سر حق و حقوقه به خدا....همیشه خدا هم باهاش درگیرم..اه اه...منشی مدیرمون میگفت تو کارت خیلی زیاده باید صحبت کنی باهاشون!!!!!! اینم فهمیده والله..ولی خوب وقتی کار نباشه و حاشیه امنیت شغلی هم نباشه آدم همش میترسه نکنه خر باشن بگن نه همینه که هست یا اصلا برو!! چه میدونم والله......

یک سمینار مهاجرت به نیوزیلند رفتیم و با یک حساب سرانگشتی بهمون گفت واجد شرایطیم ولی برای مشاوره کامل باید 430 تومن میدادیم که تو این شرایط صلاح نبود اونو میدادیم برای باقی مراحل پول نداشتیم پس فعلا بی خیال شدیم....همش تو ذهنم به این ایمان دارم که همسرم 2 تا امتحان باقیمونده رو بده و مدرک کامل مایکروسافت رو بگیره طلسم شکسته میشه و یک کار خوب پیدا میکنه.......

آره حتما همین میشه و ما از این تنگنا در میایم...من انرژیهای مثبت کاینات رو فرامیخونم تا با انرژی زیادشون به سمت ما حرکت کنن و تمام نقاط قرمز و مشکل رو با نور آبی و طلایی خودشون احاطه کنن...........با همین روش سردردهای همسرم رو هم خوب میکنم..ایمان دارم که روزهای راحتی نزدیکه...فقط خدایا مددی......

هنوز ویزاهامون دستمون نرسیده به نظرم یک کم طولانی شده ولی شوهر مدیرمون که دنبال کاراست گفت مشکلی نیست....

خونه ایرانمون رو مامان بابای همسری میگن بفروشیم و یک واحد تو ساختمون اونا رو بخریم که غریبه مالک نشه و باهاش مشکل پیدا نکن...ولی کار و بار زیاد داره از فک رهن بانک تا کمبود پول ما به التفاوت متراژ که خودشون میگن مشکلی نیست ما راضییم فقط نمی خوایم غریبه بیاد اینجا ...خلاصه این هفته باید بریم سفارت یک وکالت فروش به اسم مامان یا بابای همسری درخواست بدم که بدون حضور من بشه این کارها رو کرد...هر چند نمی دونم با این همه دوندگی میتونن یا نه....خدایا خودت هر چی صلاح میدونی........

الان توی یک حالت بلاتکلیفی هستیم...........خدایا فقط کمک و کمک بابت جمعه .....تو ایرانش با مدیرمون می خواستم به فارسی حرف بزنم برای حقوق استرس داشتم..اینجا که می خوام به انگلیسی چک و چونه بزنم خدا جون یک درک مضاعف به مدیرمون بده :)

این بار دوم که از ایران برگشتیم پارت 3 زندگی ما تو اینجا آغاز شده.امیدوارم مثل پارت 2 که بعد از 2 ماه به خیری رسید این هم همین بشه.آمین

...


گاهی دلت از زنانگی میگیرد. میخواهی کودک باشی، دختربچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه میبرد و آسوده اشک میریزد. زن که باشی، باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...

روزت مبارک

تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش

و مهرش تا ابد در دلم جای دارد


تو بهترین گل ، میان شهر گلهایی

تو رنگ آفتابی ، شب که می رسد

مثل ستاره گویا مهتابی

مامان خوب خودم...مهربونترین...نه با واژه و نه با هیچ کاری نمی تونم زحمات تو عزیز رو جبران کنم...تو که از پاکی دلت و مهربونی خالصت شغل پرستاری رو انتخاب کردی و همیشه و همیشه برای همه مادر بودی....تو که فداکاری ناب رو تو وجودت و مظلومیت صرف رو تو نگاهت دیدم..عزیز دلم کیلومترها ازت دورم و فرصت دستبوسی تو عزیز رو ندارم و این خیلی آزاردهندست...فقط اینکه دنیا دنیا دوستت دارم و به وجود نازنینت افتخار میکنم....روزت مبارک برکت خونه

آرزو


کاشکی پول داشتیم برای روز مادر و پدر واسه مامان بابامون بلیط میگرفتیم بیان اینجا !!!!!!!

من امروز خیلی دلتنگم.......

دلتنگ خواهر گلیم هم هستم خیلییییییییییییییییییییی زیاد