خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

تب کنگو

روز چهارشنبه تا از ماشین پاده شدم دیدم یکی از همکارامون به سرعت از پله ها دوید پایین و اصلا هم سلام علیکی نکرد و پشت سرش هم ۲ نفر دیگه اومدن و منم هاج و واج که صبح اول صبحی چی شده. 

خلاصه رسیدم بالا دیدم جو یک جوریه.پرسیدم چی شده که گفتن برادر همون همکارم که دیدم فوت شده و الان از بیمارستان زنگ زدن که شناسنامش رو بیارین. 

بنده خدا چهل و خورده ای سالش بود.میگن در عرض ۳ روز یک ویروس گرفته و بدون سابقه هیچ بیماری فوت شده.پزشکی قانونی هم بهشون گفته این آقا خارج از کشور بوده یا با حیوون در ارتباط بوده یا نه؟؟ 

 

نمی دونم تا چه حد صحت داره ولی میگن از بیماری جدیدی که بنام تب کنگو اومده فوت شده. 

اتفاقا ایمیل مربوط به این بیماری رو همون روز یکی از همکارا برای همه فرستاد. 

متنش هم این بود:  

در چند روز گذشته بیماری بسیار خطرناک و کشنده ای به نام تب کریمه کنگو(تب کنگو) وارد کشور شده است  که تا به حال باعث مرگ 16 نفر از هموطنان عزیزمان شده است

متاسفانه وزارت بهداشت نیز به دلایل سیاسی(مثل غزه و مساله استیضاح وزیر بهداشت) سعی در پنهان کردن این قضیه دارد در چند روز گذشته 5 نفر در استان فارس بر اثر این بیماری فوت کرده اند این بیماری از طریق گوشت دام به ویژه گوسفند به انسان منتقل می شود

علائم این بیماری تب-سردرد و درد بدن و در مراحل بعد با خونریزی لثه و دهان و بینی ادامه پیدا می کند و باعث کاهش پلاکت خون می شود البته ویروس این بیماری با پختن کامل گوشت از بین می رود  

 

خبر خاصی نیست

سلاممممممممممم  

 

امروز هم خدا کمکمون کرد. سر مشکل بابا قاضی شهود و شهادت اونا رو قبول کرد و برای بابا یک کم بهتر شد

 

فردا تولد بابای قوقوله و از این رو ما امروز عصری میریم تا کادوی تولد بگیریم 

نمی دونم چی خوبه ولی قوقول میگه کمربند بگیریم چون نداره 

 

۲ روز پیش با قوقول رفتم بوستان و خودم رو خجالت دادم و ۲ تا بلوز از این بافتنیهای ظریف خریدم و کلی حال کردم بعد هم رفتم یک عطر گرفتم که امیدوارم ماندگاریش خوب باشه از این ور میزنی از اون ور نپره. بعدش سیدی فیلم انعکاس رو خریدیم که اومدیم و زودی شام آماده کردم و بساطش پهن شد ولی وقتی سی دی گذاشتیم خاک بر سر خراب بود و کلی ملول گشتم 

منم فرداش با عصبانیت رفتم ولی کاملا ملایم اون را عوض کردم 

 

تازشم هوا خیلی سرده و من اونقدر لباس پوشیدم که دارم خفه میشم. 

 

الان هم نیم ساعت مونده که ساعت کاری ما تموم شه و من در حال جون دادنم که زودتر تموم شه.بابا این تحریم پدر ما رو درآورده کار و بار تعطیل شده و من که وقت سرخاروندن نداشتم دارم مگس می پرونم. 

علاوه بر تحریم اونوریا تعطیلات سال نو هم رفتن .به جون خودم دارم از بیکاری خفه میشم. 

فکر کنم هر چی وبلاگ تو دنیا هست رو خوندم. 

 

دیگه هم حرفم نمیاد. 

 

فعلا بایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

  

قوقول جان تولدت مبارک

 

قوقول جان تولدت مبارک

شب یلدا تولد قوقول من هم بود.

در مورد کادوش خیلی فکر کرده بودم و آخر سر 2 هفته قبل از یکی از دوستامون که همکار هم هستیم خواستم تحقیق کنه در مورد گوشیهای HTC .

با توجه به بودجه ای که داشتم یکی رو انتخاب کردم و خریدیم. البته من 400000 تومان برای این کار گذاشته بودم که روزی که خریدیم ارزون هم شده بود و من با 350000 تومان اون گوشی رو خریدم و مابقیش رو هم گذاشتم با قوقول بریم رم اضافه و از این جور چیزا بگیرم.

وقتی مامان اینا فهمیدن گفتن پس 50000 تومان رو ما میدیم و خواهری هم 20000 تومان داد و کادو شد از طرف ما 4 تا.

تعطیلات رو شمال بودیم و روز جمعه برگشتیم.منم پیش خودم گفتم خوب شب تولد من مامانم خوانونده قوقول و چند تا از دوستامون رو دعوت رده بود و من رو به شکل سورپریزانه ای بردن اونجا پس حتما مامان قوقول

هم همه رو دعوت میکنه اونجا ........ ولی زهی خیال باطل .......

( البته می خواستم مثل پارسال که شب یالدا واسه خونواده خودم و قوقول بلیط برنامه بلندای یلدا رو گرفتم  امسال هم بگیرم که حساب کردم میشد 400000 تومان و عملا با این کار حساب بانکی بنده تعطیل و به ملکوت می پیوست و بنده منصرف و در عین حال بسیار ملول گشتم)

خلاصه از شمال که رسیدیم ی سر رفتیم خونه مامانم اینا و یک جعبه شیرینی هم خریدیم چون تولد مامانم بود.

کادو هم با جون من مرگ من، مامان را راضی کردم بیاد با من تا براش و اندازه پاش کفش طبی سفارش بدم.

بعدش رفتیم خونه قوقول اینا . حالا من هی منتظرم که مامان قوقول یواشکی بگه فردا شب همه اینجا بیاین ولی

شیشکی حرفی نمیزد.

خلاصه یک دفعه دیدم خواهر قوقول یواشکی یک چیزی می خواد بگه گفتم آفرین وقتش بود که گفت : برنامه فردا چیه ؟ ما بیایم خونه شما ؟؟

حالا منم چشمام شده اندازه چی، گفتم آره دیگه بیاین !!!!!!

خلاصه دیروز 2 ساعت مرخصی گرفتم.اول رفتم شهروند پونک کلی خرید کردم چون تصمصم داشتم بر خلاف همیشه غذا نونی درست کنم.

سالاد الویه و خوراک سوسیس و سالاد.

حالا از شهروند اومدم بیرون با کلی بار.خداییش خرم این همه بارش نمی کنن.

با کلی بار و بندیل ماشن سوار شدم و سر کوچمون نرسیده پیاده شدم و دوباره خریدو.......

تا رسیدم ساعت 5 بود.حالا شانسی خونه مرتب بود شب قبلش هم به هوای اینکه از مسافرت اومدیم خونه رو جارو زدم و تمیز کردم.

تا رسیدم پریدم تو آشپزخونه. مامانم قرار بود آجیل و انار شب یلدا رو بگیره و مامان قوقول هم کیک تولد رو.

خلاصه قوقول بو برده بود خوب بچه که نیست مخصوصا هم بعدا بهم گفت عمش بهش زنگ زده بوده برای تبریک و بند رو آب داده و گفته مامان اینا هم که شب اونجان  ( من با موهای کنده شده )

خلاصه خیلی خوب بود و جای خواهریم خیلی خیلی خالی بود که اصفهان بود ( چون روی پایان نامش کار میکنه و دانشگاه اصفهان معماری می خونه ).

بعد از شام هم مراسم کیک و کادو و کلی عکس بود که اگر خدا بخواد و من بتونم عکساش رو میذارم.

 و اما موقع کادوها:

مامان و بابای قوقول 50000 تومان تراول دادن که دستشون درد نکنه

برادر و خواهر قوقول هم یک پلیور خیلی ناز

و خانواده ما هم گوشی HTC که زحمت کادو کردنش با مامانم بود ه خیلی خوشگل شده بود

 واقعا قوقول شوکه بود و از هیجانی که داشت هر چی بگم کم گفتم همچین منو بغل کرده بود که اصلا بقیه کادوها رو یادش رفته بود

خلاصه اینکه قوقول ما 30 ساله شد و از دهه 20 زندگی خارج شد و از من پیشی گرفت

همسر عزیزم امیدوارم 120 ساله بشی و عمر سراسر شاد همراه با خوشی و  سلامتی داشته باشی.