خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

تعطیلات خوب و بد ما !!

پنج شنبه که از صبح رفتم خونه بابا اینا و تا عصر اونجا بودم عصری هم با خواهری و یکی از دوستامون رفتیم خونه مامان بزرگم تا مقدمات رو فراهم کنیم چون خدا بخواد فردا صبح از مکه بر میگردن

جمعه هم صبح قوقول گفت بریم نهار خونه مامانم اینا منم گفتم بریم

زودی خونه رو مرتب کردم و یک دوش گرفتم و حاضر شدم

تو راه توی اتوبان نیایش یک زن و شوهر دعواشون شده بود و گوشه اتوبان کتک کاری میکردن البته مردیکه زنش رو میزد

اصلا هم به قیافشون نمی یومد

وای من از سر درد داشتم میمردم به قوقول گفتم برو جداشون کن میگفت بابا یارو یک چیزی میگه

بدتر میشه ولی منی که سر درد نمی گیرم بد جور سرم درد گرفت و حالم گرفته شد

رسیدیم خونه قوقول اینا هم تا ۱ ساعت حال و حوصله نداشتم و بعد بهتر شدم

تا شب اونجا بودیم و بعد از شام برگشتیم

البته که قوقول شاهکار زد و شارژر لپ تاپ رو جا گذاشت و دوباره مجبور شدیم برگردیم و برش داریم

در کل تعطیلات بدی نبود هر چند که هنوز اون صحنه جلو چشمم هست

فردا ساعت۴ صبح هم مامانم و خالم و مامان بزرگم بر میگردن

امیدوارم همه حاجت روا بشن ما هم همینطور

راستی عکسای تولدم رو گرفتم که امروز تا فردا میذارمشون

خوش خوابها

ای فکر کنید امروز ساعت ۳۰و۹ اومدیم سر کار

همش تقصیره قوقوله:

صبح ساعت یک ربع به هشت:

من: خاک بر سرم قوقول دیر شد پا شو

قوقول: عزیزم بخواب تو خسته ای ( حالا من بیدارم خودش حتی چمشاشو بازم نکرده)

من: جان تو دیر شده ...... متلک میندازه

قوقول: غلط کرده یک کم استراحت کن

.

.

.

من: وای قوقول ساعت ۳۰و۸ پا شو جون من

قوقول: باشه الان

.

.

.

ساعت ۹

قوقول: بجنب خیلی دیر شده

من: نه شما استراحت کن

.

.

.

قوقول جان رو تو برم

دیروز و پریروز حالم خیلی بد بود

بعد از 3 سال دوباره کلیه درد گرفتم و از اون روز تا حالا چند کیلو لیمو ترش خوردم

بگذریم بعد از شرکت که با قوقول رفتیم سر کار بعدیمون و شب ساعت 10 یرگشتیم خونه و بازم برق نداشتیم

تو راه یک کم میوه هم خریدیم و وقتی رسیدیم زودی ظرفای صبحانه و میوه ها و ظرفای نهار رو شستم و خورشت از فریزر درآوردم و برنج هم گذاشتم و یک نیمرو هم درست کردم و چایی هم گذاشتم و اومدم نشستم برقها هم اومده بود شام هم نخوردم چون اصلا میل نداشتم و میوه خوردم و بردم ظرفا رو شستم و اومدم دراز کشیدم و تلویزیون می دیدم:

قوقول: عزیز چایی میاری  ( حالا میبینه من حالم بده ها همیشه هم که من حالم خوبه میگه تو بشین من میرم ولی انگار دیشب چیزی خورده تو سرش )

من: نه حالم خوب نیست نمی تونم پا شم ولی چایی سازو زدم گرم شده

.

.

10 دقیقه بعد

.

.

من: چایی سرد میشه ها

قوقول: منم حالم بده نمی تونم

من:

.

.

بعد از 20 دقیقه

.

.

قوقول:رفته تو آشپز خونه:چایی می خوری

من: آره

قوقول: میگم چایی میخوریمگه نمی شنوی

من: میگم آرهمگه نمی شنوی

قوقل:خوب بلند بگو اه

من: مگه من چایی خوردم اصلا نمی خوام

قوقول: ..............................................

من:

.

.

.

.

امروز سر نهار:( تا امروز قهر)

قوقول: خیلی خوشمزه شده واقعا دستت درد نکنه

من: نوش جان ( با ناراحتی)

قوقول:حتما چون با عشق و علاقه پختی اینقدر عالی شده

من:

اختلاف طبقاتی

مدیر کل شرکت داره یک شرکت دیگه رو میخره

میدونید چند؟

.

.

.

.

.

۴۷ میلیارد تومن

اونوقت...........

با اینکه آدم خوبیه( البته میگن ) ولی یک حسی پیدا کردم

شاید بشه گفت حسادت

آره حسادت

.

.

.

مشکل ما با ۲۰۰ میلیون حل میشد و به خاطر رند بازیه یک آدم احمق بی ملاحظه و اعتماد بیش از حد بابا خیلی چیزارو از دست دادیم

ولی یک نفر راحت برای یک کار ۴۷ میلیارد میده

ولی خوب دیگه مالشه حقشه

زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست

در مسیرش آنچه نا زیباست آن تدبیر ماست

و اما بعد....

و اما بعد از اینکه کشف کردم که چقدر خنگول بازی در اوردم و نظرات رو چک نکردم و حالا که دیدم من هم دوستایی پیدا کردم که بهم سر بزنن

حالا پر چونگی میکنم ( البته تو دنیای واقعی زیادم حراف نیستم)

دیروز بعد از شرکت رفتیم محل شرکتی که قوقول اینت روی پروژشون کار میکنن تا من هم به جمع یاری دهندگان پروژه بپیوندم

که البته غیر از اون هم یک کار دیگه هم توسط مدیر عامل اون شرکت بهم پیشنهاد شده که در کنار کارام انجام بدم که نمی دونم واقعا میرسم یا نه اخه از صبح تا ۵ که سر کارم بعد از اون کمک قوقول برای پروژه آخه ما ی خونه و زندگی هم داریما

ولی بد پروژه ای نیست خودش بابت اون پروژه 15 میلیون میگیره خوب حتما خوبه دیگه

خلاصه ساعت ۹ رفیتیم سمت خونه:

----------------------------------------

خانومی: وای چقدر گشنمه

قوقول: چی می خوای بگیرم

خانومی: الان وقت شامه

قوقول: عزیزم الان یک ۲۰ تایی خرما خوردی

خانومی: مگه من گاوم همش ۵ تا خوردم اونم ۱ ساعت پیش

قوقول: حالا شام جگر می خوری

خانومی: نخیر کله پاچه ( حالا من اصلا از این جور چیزا نمی خوردما ببین چکار کرده که من همه چیا می خورم)

قوقول: بریم عزیز

---------------------------------------

شب موقع دیدن فیلم  ترسناک کانال  mbc persian:

خانومی: قوقول اگه بیای ببینی منو پشت میزم کشتن یک میخ هم کردن توی پیشونیم و همه جا خونیه چکار میکنی؟

قوقول: 

خانومی: شب بخیر عزیزم من رفتم فیلمش تکراریه

( عکسای تولد دست خواهریه و باید به بنده انتقال داده شود )