خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

فیش فینگر

خدایا ممنون که فعلا امیدمون رو نا امید نکردی

خدای خوبم تو رو به بزرگیت قسم مارو دریاب و این یک مورد رو از سرمون رد کن

زندگی چون گل سرخیست پر از خار و پر از عطر وپر از برگ لطیف

یادمان باشد اگر گل چیدیم

خار و عطر و گل و برگ

همه همسایه دیوار به دیوار همند

و اما دیروز

از سر کار که رفتیم خونه خوابیدیم تا ساعت 7 بعدم پا شدیم و حاضر شدیم و رفتین شهروند بوستان و کلی خرید کردیم برای 5 شنبه که مهمون داریم

واقعا که خاک بر سرشون که کارت پارسایان مون هنوز شارژ نشده بود و ما مجبور شدیم از حساب اصلی

75000 تومان برداشت کنیم

نگاه که میکردی چیز خاصی نخریده بودیم فقط 2 بسته مرغ و 1 بسته گوشت و یک مقدار خرت و پرت و مواد شوینده بود

واقعا چقدر پول ما بی ارزش شده حالا اومدن اسکناس 50000 توامنی هم به اسم چک پول بانک مرکزی زدن

خلاصه اومدیم خونه و بنده فینگر فیش که خریده بودیم سرخ کردم با ماست و خیار و دوغ آوردم که خداییش فقط ماست و خیارش خوب بود فینگر فیش که چه عرض کنم فوت فیش هم نبود اه اه خوشم نیومد 

بعدم حالت تهوع گرفتم و میوه هم نداشتیم آب پرتقالی که قوقول درست کرد خوردم که وای دیگه بدتر شدم و دل و رودم بهم ریخت 

خوب بگو مجبوری میرفتی ماهی سوخاری میگرفتی

وایییییییییییی الان خونمون مثل بازار شام میمونه کمک کمک کمک کی می خواد تمییز کاری کنه

قوقولم جو گیر شد 2 روز پیش 2 تا از دوستای من و خواهری رو هم که خونشون بودیم برای 5 شنبه دعوت کرد

وای خدا چه کنم من با این همه کار

تازه شب قدر هر سال و روز 21 صفر من و قوقول  غذا می پزیم و بسته بندی میکنیم و با قاشق و چنگال یک بار مصف و نوشابه می بریم بیرون تو خیابون دنبال آدمای خاص میگردیم و بهشون میدیم

مثل اینایی که زباله جمع میکنن / کارگرای شهرداری / بچه های گل فروش و .......

البته مامان گلم هم هر سال میاد کمکم البته زیاد نیست به اندازه 14- 15 تا غذا

حالا باید مقدمات اون هم فراهم کنم

نذر میکنم اگر تا سال آینده مشکل بابا اینا حل بشه و مشکل کار قوقول هم  حل بشه میزان غذا رو 2 برابر کنم

قوقول بد می شود

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

امیدوارم

بابای خوبم اومد. 

بابای عزیزم اومد. 

بغلش کردم.

بوش کردم

گریه کردم

گریه کرد

گریه کردیم

گریه ها کردیم

---------------------------------- 

بابایی قربون اون دل پر غمت 

قربون اون دستای گرمت 

قربون اون قلب مهربونت 

قربون اون سادگیت

قربون اون موهای نرمت

--------------------------------

مامانم

مامان گلم

فدای اون دل شکستت

قربون اون چشمای پر اشکت

قربون اون لبای لرزونت

------------------------------

خواهرم

عزیز دلم

ته طاقاری خونه

خانم مهندسم

-----------------------------

طاقت بیارین

خدای ما هم بزرگه

----------------------------

و

همسرم

همسر گلم عزیز دلم

قربون اون دل مهربونت

ممنونم بابت

تحملت همدلیت همراهیت همفکریت نگرانیت تلاشت و ...........

و خودم

تحمل میکنم

می خندم

امیدوارم

امیدوارم

امیدوارم

و

امیدوارم به لطف خدا

تکرار میکنم

با خودم تکرار میکنم در حالیکه سرم از درد در حال انفجاره: 

 

در ناامیدی بسی امید است 

 

پایان شب سیه سپید است 

 

 

 

ممنون میل ندارم !!

و اما دیشب بعد از یک هفته گفتیم یک سر بریم خونه قوقول اینا

اول که یک سر به مامان اینا زدم و برای افطارشون حلیم گرفتم بعد رفتیم اونجا که به قوقول گفتم برای مامانت اینا هم بگیریم که گفت نمی خواد.

رفتیم و دیدیم مامان بزرگ قوقول و خالش هم اونجان .

ساعت 7 بود که دختر خاله قوقول گفت پیتزا می خوام. مامان قوقول هم به بابای قوقول گفت پاشو زنگ بزن 2 تا پیتزا بیارن ( برای این بچه و خواهر قوقول چون اونم هوس کرده)

برای بقیه هم نمی خواد من کتلت پختم.

غذا مهم نیست ولی این حرفه بدی بود دیگه

خلاصه مامان بزرگ قوقول گفت نه بابا بگو 3 تا بیارن . قوقول هم فکر کنم فهمید من بهم برخورد چون همش به من میگفت جون من بزار من برای خودمون سفارش بدم که گفتم اصلا من میل ندارم.

وقتی هم آوردن هرکاری کردن حتی یک برش هم بر نداشتم آخر سر اونقدر قوقول گفت جون من مرگ من حالا این یکی رو بگیر دیدم اینا هم دارن همه نگاه میکنن گرفتم

اه اه  حرصم درومد.... میدونم منظوری نداره ولی خداییش حرفا و کارای ضایع زیاد میکنن.

شب هم کتلت دادن برای امروز نهار ما به تعداد 4 تا و نصفی !!

حالا بگذریم.به قوقول دیگه چیزی نگفتم چون ارزش بحث کردن نداشت .

عصر قبل از رفتن یک عطر خریدم و 2 تا رژ و یک مام و یک بسته تیغ شد 21000 تومان‌!!!

واقعا یعنی چی؟

خدا بخواد بابا بعد از یک ماه  فردا برمیگرده

وایی خیلی خوشحالم چون خیلی دلم تنگ شده تو این مدت هروقت تلفنی با هم حرف زدیم هردومون زدیم زیر گریه هم من هم بابا بعضی مواقع هم خواهری .

آخه من زیادی احساساتی و رقیق القلب هستم.

خدایا مشکل همه گرفتارات رو حل کن مشکا ما رو هم همینطور.