خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

اندر احوالات ما

نمی دونم چی بگم

هنوز اتفاق خاصی نیفتاده نمی دونم شاید پیش آمدن این شر مقدمه خیر باشه

فقط امیدمون به خداست

شاید یک معجزه !!

خودم هم روز ۳ شنبه حالم خیلی بد بود اول فشارم اومد رو ۱۰ بعد هم ۹ بعد هم از سردرد و تهوع داشتم می مردم خلاصه نرفتم سرکار و استعلاجی گرفتم ۲ روز و امروز اومدم سرکار.

دیروز با قوقول رفتیم شهر پرند.نمی دونم رفتین یا نه؟ ولی خودم باورم نمی شد یک همچین شهرک قشنگ و مدرنی تو این منطقه باشه.

اوایلش عالی بود من که خیلی خوشم اومد هم شیک و هم مدرن و هم قشنگ.

شهرکهای مربوط به هواپیمایی .بانک ملی . دانشگاه شهید بهشتی وخیلی خیلی خوب بود

افتاده تو سرمون اینجا خونمون رو بفروشیم بریم اونجا.

اینجا  تو پونک یک آپارتمان ۷۵ متری نوساز داریم با فول امکانات که خیلی هم توش کار کردیم از کاغذ دیواری بگیری تا کابینتهای خوب و زیاد و پکیج و ... ۲تا خواب داره با یک بالکن کوچیک.

ولی به اسم من و مادرشوهرمه ۳ دنگ من چون وام مال من بود ۳ دانگ هم مادر قوقول چون اون هم یک آپارتمان کوچیک داشت فروخت با هم اینجا رو خریدیم.

اگر اونجا بریم یک آپارتمان ۱۰۰ متری خیلی لوکس تو آب و هوای نسبتا خوب و دنج و آروم می خریم به صورت کاملا مستقل برای خودمون.

آینده خیلی خیلی خوبی داره ولی مسیر طولانیه.از تهران ۳۰ کیلومتر راهه که من با راهش مشکل ندارم چون با ماشین میریم و میایم.

خیلی نزدیکه فرودگاه امام هست.فقط می ترسیم که نکنه این کار اشتباه باشه.

از اون طرف برادر قوقول ۱ سال دیگه سربازیش تموم میشه خوب مامان قوقول شاید بخواد به اون هم کمک کنه اون وقت ما باید فکری به حال خونه بکنیم پس الان اقدام کنیم بهتره.

داریم روش فکر می کنیم.خدا هر چی سلاحه برامون پیش بیاره.

ممنون از دلداریاتون

خیلی تحملم کم شده نمی دونم شاید انتظار داشتم بعد از ۳ سال مشکلات کمتر بشن و کارا یک کم سامون بگیره ولی اوضاع بدتر هم شد

شاید نتونم درست بگم چه اتفاقی افتاده ولی خداروشکر موضوع مربوط به سلامتی بابا و مامان نیست ولی اگر همینطور پیش بره ممکنه سلامتشون هم به خطر بیفته

یک کمک می خواستم

ما دنبال یک خونه به مبلغ ۷۰ میلیون در تهران برای خرید هستیم

محدوده بالای آزادی

میدونم خیلی سخت و غیرممکنه ولی خودمون هم دنبالشیم

شاید خدا تو این مورد بهمون کمک کرد

خواهشا اگر کسی سراغ داره بهم معرفی کنه

----------------------------------------------------------------------------------------------------

سحر جان بابا حال جسمیش خوبه ولی روحا داغونه داغونه

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

ممو جان من هم توکل کردم امید به لطف خدا داریم

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

همدل عزیزم

ممنون از دلداری خوبت

آره خدا هر کس رو یک جور امتحان میکنه و هستم افرادی که شرایط خیلی بدتر دارن ولی من شاید آدم زیاد مقاومی نیستم

خیلی روزها مامان و خواهری و دلداری دادم و گفتم حکمت خدا اینه موردی داریم که هر روز جلو چشممونه و همیشه اونو مثال زدم و گفتم خدارو شکر که خدا مارو با گرفتن سلامتی یا مرگ عزیزی امتحان نکرد ولی به خداوندی خدا خودم هم کم آوردم ولی سعی میکنم به آینده امیدوار بشم فقط خداکنه مورد خونه پیدا بشه

در ضمن شعر هم مال من نیست و نمی دونم از کی ولی قشنگه

---------------------------------------------------------------------------------------------------

ایده عزیزم مشکل ما از 3 سال پیش شروع شده و اون شب خونه بابا اینا فهمیدم روز قبلش موضوع به شدت حاد شده و مورد جدیدی هم پیش اومده شاید نتونم توضیح بیشتری بدم دعا کم برام

---------------------------------------------------------------------------------------------------

آستان حضرت دوست:

 ممنون از فال

قبلا هم شنیده بودم ولی تو این شرایط بیشتر به عمقش فکر کردم

-------------------------------------------------------------------------------------------------

طنین جان مشکل مالیه ولی خیلی وسعت داره فقط دعا کن

-------------------------------------------------------------------------------------------------

بازم ممنون دوستای گلم

فقط اگر سراغی از خونه دارید بهم خبر بدین

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا خدایا چرا

تا کی چقدر

به بزرگی خودت دیگه توان ندارم تحمل این ضربه دیگه خیلی سخت بود

دیشب از خونه با با اینا تا خونه نالیدم اشک ریختم ضجه زدم به درگاهت خدااااااااااااااااااااااا

ولی بی صدا

خدایا چیو داری به ما نشون میدی خدایا بسته دیگه له شدیم

خدایا میگن اگر بخوای به بندت نعمت بزرگی بدی اون رو تو بدترین کاغذ کادو می پیچی ولی خدایا این کاغذ کادو ما از سنگ شده دیگه باز نمیشه

ای خدا تو رو به همون خانه مقدست قسم تو رو به بزرگیت قسم تو روبه عرش کبریاییت قسم کمکمون کن

خدایا نجاتمون بده خدایا به داد بابا برس

خدایا بنده روسیه درگاهتم سراپا تقصیرم به دادمون برس

یا امام رضا خیلی دلم می خواد بیام به پا بوست

یا حضرت زینب پا بوسی تو هم آرزومه

واسطه بشید شاید خدا با من قهره

 

 

بگو یا رب   چه بد کردم   چه بد گفتم  

 که نزدت خویشتن را دیو و دد کردم

گناه از تو

  اگرنفرین به این دنیای بد کردم
 به حرفم گوش کن یا رب به دردم گوش کن یا رب

 اگر بیهوده می گویم،مرا خاموش کن یا رب

 بگو یا رب

چه بد گفتم، چه بد کردم

که نزدت خویشتن را دیو و دد کردم

 به من یا رب چه بخشیدی که رد کردم

فقط در عاشقی یا رب،

   مدد گفتم

 شدم عاشق

 تمنای مدد کردم

 شب مستی اگر یک توبه بشکستم

 سحر تکرار توبه، صد به صد کردم

به  سیلابم کشاندی، زیر و بم دیدم

 تحمل در عذاب جذر و مد کردم

 برایم آتش دوزخ فرستادی

 برایت لاله ها را در سبد کردم

 گرفتی جامه فخر مرا از من

صبورانه کُله را از نمد کردم

 نشانم ده اگر یک مور آزردم

  اگر یک دانه گندم را لگد کردم

 مرا یا رب نمی خواهی

گناه از تو،

 اگر نفرین به این دنیای بد کردم

 به حرفم گوش کن یا رب ،به دردم گوش کن یارب

 اگر بیهوده می گویم،مرا خاموش کن یا رب

به جز عشقی که دردش را به من دادی مرا یا رب نمی خواهی،

 

چشم ما روشن مامان خانومی برگشت

سلاممممممممممممممممم

 

مامان  از مکه برگشت

 

شنبه تا ساعت ۹ سر کار بودیم بعدش رفتیم خونه خودمون دوش گرفتیم و آماده شدیم و رفتیم خونه بابا اینا.خواهری هم یک بیفستروگانف خیلیی خوشمزه درست کرده بود جای شما خالی.

ساعت ۱۰ زنگ زدم اطلاعات پرواز فرودگاه گفت پرواز ساعت ۱۵و۴ میشینه

 

ما هم ساعت ۳۰و۴ رفتیم فرودگاه که گفتن ساعت ۳۵و۵ میشینه

ما هم در عالم خواب و هپروت نشستیم

حالا فکر کن هر چند دقیقه یک بار مردم هجوم میبردن طرف شیشه ها ما هم میگفتیم اومدن بدو می رفتیم جلو ۱۰ دقیقه وامیستادیم می دیدیم خبری نبوده واین عمل سرکاری چندین بار تکرار شد

 

خلاصه ساعت ۶ بود که کم کم سر و کله حجاج پیدا شد

یک چیز جالب اینکه یک خانواده تقریبا پر جمعیت اومده بودن استقبال که تا دیدن حجاج دارن میان یک شیشه عطر مشهدی کوچک درآورده بودن و دست به دست رو سر و کلشون میزدن که مثلا خوشبو بشن

خدائیش بو گند هم میداد عطره

فکر کنم اگر مسافرا دیرتر میومدن بیرون اینا مجبور بودن برن عطر بخرن

 

خلاصه یک دفعه مامان و مادرجونمو دیدم

بمیرم مادرجون خیلی لاغر شده بود خوب سنش بالاست و دیگه کم آورده بود ولی با اینحال تمام اعمالو کامل بجا آورده و صفا و مروه هم خودش با پای خودش رفته

 

از دیدن مامان یک حالی شدم ( قبول باشه حجت عزیز دل من)

تا بارها رو گرفتن و رفتیم خونه شد ۸.یک صبحانه خوردیم و ساعت ۹ گوسفند آوردن.

بعد از اون هم من و خواهری و خالم( خالجون هم با مامان اینا رفته بود مکه) افتادیم به جون چمدونا.

 

وای اونقدر سوغاتی آوردن که قوقول میگفت بیخیال چه خبره اگر ما جایی بخوایم بریم که نمی تونیم اینقدر خرید کنیم( البته بگم مامان ایناسرشون هم بره از وقت نماز و عبادتشون نمیزنن فکر کنم مامان و مادرجون به اندازه کل عمرشون روزه مستحبی گرفتن و نماز خوندن؛ولی تمام وقت استراحت رو برای ما خرید کرده بودن)

 

و اما سوغاتیا:

 

من: ۱ بلوز یقه ایستاده بدون آستین صورتی که خیلییی خوشگله

ا بلوز مهمونی خیلی خیلی خوچگل

یک ست ملافه

 حوله

 صندل

شال

لباس خواب ساتن  (که خدائیش انگار لباس مهمونی اونقدر لطیف و خوش رنگه)

لوازم آرایش

چندین دست لباس ....... که آدم دلش نمیاد بپوشه اونقدر خوش آب و رنگه

یک چراغ خواب برای اتاق نینی آینده

 

قوقول:

۱ شلوار کتان

۱ جفت رو فرشی

۲ دست پیرهن زیر

۱ کلاه که ست کنه با لباس عربی که مامانش آورده که قوقول کلی با اون حال کرد

و کلی خوراکی

مادرجونم:

۱ کیف برای من / یک پارچه شلواری برای قوقول

خالم:

ا دست لباس خواب ساتن دیگه که اونم خیلی خوشگله /یک شال و لوازم آرایش

یک صندل هم برای قوقول

اینا فقط سوغاتیای مابود حالا بقیه بماند

بعد از ظهر اومدیم خونه مامان اینا که یک اتفاق جالب افتاد

.وقتی همه ساکها باز شد و سوغاتیا تقسیم شد و مال بقیه هم بسته بندی شد دیدیم یک کیسه مونده که مامان گفت مال من تو کیسه نبود زنگ زدیم به خالم اینا که گفتن مال ما هم نیست

حالا توی اون ۴ دست لباس نو با مارک تامی و دی اند جی و عطر و ادکلن و یک دست کارد و چنگال بود

هی میگیم پس مال کیه نکنه تو فرودگاه اشتباه گذاشتن رو ساکهای شما که گفتن نه امکان نداره

خلاصه با فکر بکر بنده زنگ زدیم به آژانسی که ما رو برده بود خونه و سرتونو درد نیارم معلوم شد موقع خالی کردن اسباب آقای راننده وسایل دختر خودش رو که تو صندوق عقب بود اشتباهی برای ما گذاشته

که با دخترش اومدن و گرفتن و کلی تشکر چون ما زنگ زدیم به آژانس و شماره گذاشتیم و گفتین اگر مال کسی بود نشونی بده و تحویل بگیره

ولی فکر کن لباسای تامی و دی اند جی مجانی گیرمون میومدا

شاد باشید ( چقدر حرف زدمااااااااااااااااااااااا)

 

و اما تولدخوب من

واییییییییییییییییییییییییی

 

کمک

.

.

 عکس رو چه جوری بذارم

------------------------------------------------------------

تولدم روز ۲۰ تیر بود

خیلی خیلی سورپرایز شدم

صبحش که مدیر عاملمون زنگ زد و بهم تبریک گفت و گفتش فقط تولد شما یادم بود چون تولدامون یک روز هست

 مامانم هم ساعت ۸ صبح که ساعت دقیق تولدم بود بهم اس ام اس زد و تبریک گفت خواهری هم از اصفهان زنگ زد و تبریگ گفت و گفت میرم خونه دوستم برای پروژم و تا شب نیستم

بعدشم دوست من و خواهری اس ام اس زد و گفت چون شب نیستم الان زدم و دیگر هیچ.......

ساعت ۱۰ صبح مامانم زنگ زد و گفت اگر شب کار خاصی ندارین بیاین شام اینجا اگر هم کار داری فردا شب بیاین

منم گفتم با قوقول چک کنم اگر شد زنگ میزنم به قوقول گفتم گفت اگر دوست داری بریم

منم پیش خودم گفتم کاشکی این قوقول بلد بود سوپرایز کنه ولی عیبی نداره

خلاصه ساعت ۶به قوقول گفتم پس بریم دیدن خالت که از مکه اومده از اون ور هم شام بریم خونه بابا اینا گفت باشه منم به مامان زنگ زدم گفتم ما میایم ولی چیزی درست نکن یه کالباسی سوسیس بگیر ما میایم

مامانم گفت نه تو فریزر چیز میز دارم

اول رفتیم خونه مامان بزرگ قوقول دیدن خالش دیدم قوقول کیف لپ تاپ رو هم آورد گفت شب کارامو انجام بدم منم گفتم باشه ولی تو دلم دلخور شدم که خوب یک شب بذاز کنار اونو دیگه

خلاصه ساعت ۹ رسیدیم خونه بابا اینا و در زدیم و تا رفتیم تو دیدم واییییییییییییییییییییییی

همه جمعن:

مامان و بابا و خواهر و برادر قوقول و مادر جون ( مامان مامان )خودم

و دو تا از دوستامون با مامانشون و

خواهری هم با دوستمون از اصفهان اومده  یعنی از تهران به من زنگ زده بود

 فشفشه های بزرگ و رنگی جلو صورتم و فیلمو عکس و........

خیلی غافلگیر شدم و دیدم بنده خدا مامانم چه میزی چیده و کلی شرمنده گشتم از افکار شیطانیم.

کیف لپ تاپ هم برای رد گم کنی و گذاشتن کادو و شراب داخلش بوده

کلی هم کادو گرفتم به شرح زیر:

کادوی قوقول: یک انگشتر برلیان ( بمیرم که بچم کلی پولشو داده تو این شرایط)

مامان: یک پیرهن خوشگل که خودش دوخته بدون پرو( فدای اون دستای هنرمندت عزیزم)

بابا: یک بلوز خیلی جینگول( قربونت برم که فرداش گفتی دستشون درد نکنه و من گفتم کادوی خودت بود عزیزو که خواهری زحمتش رو کشیده بود)

خواهری: یک کفش که ست کرده با لباسی که مامان دوخته ( قربون سلیقت یکی یدونه من سیا سوخته خوشگل من )

مادرجون: 20000 تومان وجه نقد ( قربونت برم مامان بزرگ خوشگل گلم الهی 100 سال عمر کنی)

مامان بابا قوقول: یک کیف خیلی خوشگل

خواهر و برادر قوقول: یک پیرهن خیلی جینگول و خوشکل

دوست خواهری و خودم: ست گردنبند و گوشواره که اونم ست با لباسم بود

خواهر دوست خودم و خواهری: یک تاپ قشنگ

مامانشون: یک اباژور که بسیار لازم می بود

به همراه کیک و شام و کلی عکس و خوشحالی

ممنون از همشون

الهی که همه شاد و سلامت باشن همیشه و از ته دل