خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

دلم معجزه می خواد

تقریبا یک ما ه و نیم، یک کم بیشتر یا کمتر نمیدونم،از برگشتنمون میگذره.

همسر که مشغول انجام عملیه پروژه شده که تا قبل از عید یک کار عملی و نمونه ارائه بده و اونا نظرشون رو بگن.

منم جز 5 تا کتابم که از زیر چاپ در اومده،تغییری تو کارم انجام نشده و منتظرم بعد از عید استارت یک سری کارها که بهم گفتن بزنم.


همچنان نصف خونه مامانم و نصف خونه مادرشوهر هستیم تا بعد از عید که تکلیف خونه رو روشن کنیم.

به اصرار پر همسرم یک 206 که مال یکی از آشناها بود رو خریدیم .


همچنان منتظر جواب ابلای ها هم هستم و خیلی دوست دارم تو کشورهای حوزه خلیج فارس کار بگیرم.


انشالله 5 شنبه میزیم شمال و احتمالا تا پایان تعطیلات بمونیم.


ای خدا، فقط منتظر یک معجزه هستم. کاش اول پست بعدب بنویسم که معجزه اتفاق افتاد.

خداحافظ سرزمین سبز استوایی


امروز هم مسافر خسته من بعد از 3 هفته دوری سرزمین سبز استوایی رو ترک کرد و من بیصبرانه منتظر ساعت 5 برای رفتن به فرودگاه هستم.امروز میاد که انشالله بعد از 3 سال دوباره استارت یک زندگی جدید رو بزنیم. اینکه ایران می مونیم یا نه نمی دونم فقط اینکه فصل جدید زندگی آغاز شده و من چشم به آینده ای روشن دوختم............دلم می خواد تا ساعت 3 بخوابم و گذر این لحظات رو متوجه نشم....از انتظار بدم میاد.....همس عزیزم تو رو به دستان پر مهر پروردگار سپردم...الهی که سفر تو و همه مسافران بی خطر.......بی صبرانه منتظر دیدن چشمای مهربونت هستم،،،،،،خدایا به خودت سپردمش






خداحافظ کوچولوها

حس و حال عجیبی دارم...

امروز اخرین روزیه که توی این آتلیه و روی چمنهای سبز حیاط قدم میزارم...2 سال و نیم با این بچه ها زندگی کردم و الان دور شدن ازشون خیلی سخته..

پاکی و زلالیشون و اینکه به خیلیاشون وابسته شدم........

دیروز با 2 تا از همکارهای چینی شام رفتیم بیرون و غذای ژاپنی خوردیم.....بعضیاشون خیلی با معرفتن...یکیشون اصلا 1 ساله از مدرسه رفته ولی بازهم پیغام داده بود که اگر میتونی امروز همدیگرو ببینیم...........

همه کارها رو انجام دادم و وسایلم رو هم تحویل دادم و مونده بستن اکانت ایمیل مدرسه......

میدونم که کلی دلم برای بچه ها و همکارا و محیط مدرسه تنگ میشه.......

خدایا نمی دونم قسمتمون چیه و کجاست...به خودت میسپرم که قطعا برامون بد نمی خوای هرچند شاید به ظاهر خوب نباشه..........

فقط تو رو به بزرگیت قسم اگر صلاحمون هست بشه

اصلا من موندم چی بگم

خواهر قشنگم دیروز برگشت.......دست همسرم درد نکنه که کلی این مدت زحمت کشید.......

وسایل خونه و ماشین رو یک نفر در جا خرید و قراره آخر ماه تحویل بگیره ولی ولی ولی....

نمی دونم واقعت حکمت چیه که ما تو هر برهه یک مشکل بزرگ میفته جلو پامون اونم اینکه درست حالا که مشتری ماشین اومده ماشین واشر سر سیلندر سوزوند و الان 4 روزه تو تعمیرگاهه و هنوز قطعش پیدا نشده و 2 تومن هم خرجشه!!!!!!!

اصلا من موندم چی بگم...بهتره دهنم رو ببندم تا هر چرتی ازش خارج نشه که کلا ظرفیت نداشتمم ته کشیده والله.........

احساس میکنم دورو برم انرژِی منفی زیاده :(

نمی خوام در مورد موضوع پیش اومده و جدید حرف بزنم فقط خدایا اگر صلاحه تنجام بشه که شکل زندگیمون به طور کلی تغییر خواهد کرد.....انتظار برای جواب خیلی سخته اونم این مورد که خیلی غیرمنتظره پیش اومده.....

خدایا خواهشااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ما رو دریاب........

خدایا لطفا این فشارها رو از روی ما بردار

خدایا به خودت سپردم

بهترم

امروز خدا رو شکر یک کم حالم بهتره......

مشغول مهمونداری و همچنین تدارک برگشتن هستیم....

همسرم این چند روز کلی زحمت کشید و امروز هم خواهرم و دوستمون و همسری بعد از اینکه منو گذاشتن دم مدرسه رفتن دهکده فرانسویها و معبد بهشت و جهنم وباغهای ژاپنی.....انشاالله به سلامت برن و برگردن.......

مهمونداری این دفعه سخت نبود خدا رو شکر البته که با کمکخای همسرم و همکاریش......دیروز همسرم قبل از رفتن دنبال کارش بچه ها رو برده بود بازار کامپیوتر که گوشی اپل و ایکس باکس بخرن و نهار هم رفته بودن رستوران ایرانی و برای منم باقالی پلو آوردن که شب که رفتیم خونه خوردم..به به عالی بود......

یکشنبه همکارا و دوستای خارجی رو برای شام دعوت کردم به صرف شام ایرانی...هه هه وسط این همه کار......اشکال نداره خواهرم هست و میرزاقاسمی و کشک بادمجون رو اون میپزه منم قرمه سبزی و سالادالویه و ماست و خیار رو آماده میکنم....

فقط 7 روز کاری تو این مدرسه هستم و دلم برای بچه ها کلی تنگ میشه......

خداا میدونم حواست بهمون هست فقط باز هم خواهشا دل و روحم رو آروم کن و برامون خیر مقدر کن