خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

مامان همسر

امروز باز هم درد داشتم،،،نه خیلی شدید ولی درد داشتم،،،ساعت 4 پاشدم دارو بخورم و دیگه تا صبح خوابم نبرد.....

ساعت 10 صبح خوابیدم و ساعت 12 با صدای در بلند شدم...برقها هم رفته بود....قبلش تلفن زنگ خورده بود و تا من بلند شم قطع شده بود....

درو باز کردم و مامان همسر بود....بنده خدا زنگ زده بوده بپرسه چی لازم دارم که من جواب نداده بودم برق هم نبود با اون پا درد وحشتناک برام میوه خریده بود و کشونده بود طبقه چهارم......

لیمو شیرین و لیمو ترش و میوه آناناس و موز........بعدم همه رو شست و ظرفهارو جا به جا کرد....

برای نهار می خواستم ماهی سرخ کنم که برنج  رو برامون پخت و ماهیهایی که مامانم اماده کرده بود و شست و گذاشت برای سرخ شدن......

روز قبلش هم رفته بود کادوی زایمان برای من خریده بود که اورد بهم نشون داد و گفت اگر خوشت نمیاد امروز ببره با همسری عوض کنه،،،یک زنجیر و تو گردنی قلب...

گفتم نه،،،،خیلی هم قشنگه،،،می خوام انتخاب خودتون باشه و گفت پس انشالله تو بیمارستان بهت میدم......

فردا هم فراره زنگ بزنه آرایشگری که خودشون میرن پیشش یا بیاد خونه ما یا خونه خودشون و موهای من و ابروهامو سرو سامون بده،،،،البته خودش میگه بیا خونه ما  میگم بیاد اونجا که تو خونه تو کثیف کاری نشه.....

دستش درد نکنه،،،،،امروز کلی زحمت کشید با این سرما و برف که هر چند کم بود ولی خوب خیابون گل و شل شده بود.....

کم شدن درد

خدا رو شکر دردام کم شده,,,,,درد اصلی هم از بین رفته و دیشب تونستم سر جام و روی تخت بخوابم و از روی مبل نشستن و خوابیدن راحت شدم.....

کلا اوضاع و احوال بدنم خیلی بهم ریخته،،،،،گوارشی اذیت میشم....شکمم سنگین شده و راه رفتن هم برام سخته و شکمم درد میگیره،،،،،

فقط 1 ماه مونده به اومدن جوجه ها انشالله که همه چیز خوب پیش بره.....

تقریبا دعوتیا رو برای هفته آینده انجام دادم،،،،یک مهمونی کوچیک خانومانه که مقدماتش بادوستم و مامانمه.....

خواهری روز قبلش میرسه ایران....

آخ،،،،،کاشکی شیر نمی خوردم،،،،،،

درد

2 روزه که زیر دلم درد گرفته،،،،،البته دیروز خیلی خیلی شدید بود طوریکه ساعت چهار صبح از درد بلند شدم و دیگه نخوابیدم.....

دردش خیلی بد بود و تو حالت دراز کشیده بدتر هم هست و همش از صبح رو مبل میشینم و زیر پام یک چیزی میزارم.....

دیروز که درد کلافم کرده بود با دکترم صحبت کردم که گفت چون دردها خیلی نامنظم و فاصلشون خیلی زیاده نمی خواد بری بیمارستان برای چک کردن انقباضات رحم ولی 2 تا قرص گفت بخورم....آنتی بیوتیک هم داد

امروز دیگه از شدت درد و تکرر ادرار کلافه شدم....فقط گریه میکردم...مسیج دادم به دختر خالم که میتونم مسکن بخورم که خودش زنگ زد و در نهایت گفت اینا انقباضات رحم نیست و عفونت مثانه به خاطر فشار زیاده.......

از همون لحظه مسکن خوردم و لیمو ترش و آناناس و آنتی بیوتیکام و آب زیاد........الان دردم خیلی کم شده البته گفت تا دارو اثر بزاره 48 ساعت باید بگذره....

وای وای خدا نصیب هیچ کس نکنه ،،،،،خیلی بد دردیه......این جوجه کوچولو هم دقیقا پاشو رو مثانه میزاره و فشار میده و دیگه می خوام از حال برم.......

هنوزم نمی تونم دراز بکشم و نشسته می خوابم......چشمام قرمز قرمز شده ولی حاضرم نخوابم اما درد نداشته باشم و همچنین نگران زود به دنیا اومدن جوجه ها هم نباشم....

خدایا خودت کمک کن

30 هفته و 5 روز

فرشته های قشنگ و کوچولو من.....دیروز نوبت چکاپ داشتیم و با بابایی رفتیم .........

خدا رو هزار مرتبه شکر همه چیز خوب بود و شما هم هیچ مشکلی نداشتین و انشالله خدا بخواد تاریخ زایمان برای 14،15 دیماه اعلام شد.

حرکات واضح شما لذتبخش ترین بخش این دورانه.....یک وقتهایی فکر میکنم جاتون کمه واسه همین موقع تکون خوردن گیر میکنید و من هم نمی تونم کمکتون کنم.....

کاشکی میشد این حس رو یک جوری ذخیره کرد تا همیشه....

راستی دختر خاله وسطی هم براتون نینی لای لای کادو خریده و آورده.....

قربونتون، چیزی کم ندارین و من فقط به این فکر میکنم که اگر بخوایم از اینجا بریم من حتما باید همه وسایلتون رو ببرم چون اصلا دلم نمیاد این هایی که با عشق براتون خریداری شده اینجا بمونن.....

البته فعلا خبری از رفتن نیست...گفتم اگر !!!!!!

خواهری قشنگم هم چند تا تیگه چیزهایی که خودم خریده بودم قبلا و تو ایران پیدا نکردم،آنلاین برام خریده،،،،،کیسه خواب تابستونی.....عزیز دلم دستت درد نکنه....

مامان گلم هم با کلی شوق و ذوق تشک کوچیک دوخته برای خونه خودشون.....دو تا دیگه هم پیرهن بارداری برای من.....قربون دل مهربونت عزیزم....

جمعه هم که رفتیم خونه مامان اینا باز هم با آذوقه یک هفته برگشتیم.....کلی خورشت و غذا.....آخه کی با این دست درد و بی حسی تو دستاش حال آشپزی داره؟؟

اسم هم تقریبا انتخاب و اکی شده......

خدایا همه عزیزانم رو در پناه خودت حفظ کن......

آمین