خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

من آمده ام وای وای

واقعا ممنوننننننننننننننننننننننننن بابت لطف همتون و بازهم ببخشید که بی خبر رفتم.

ننوشتنم این مدت علت داشت.نباید مینوشتم.خوب منم ننوشتم و دلایلش بماند!!!!

تو این مدت اتفاق خاصی زیاد نیفتاده جز اینکه رفتم و بالاخره این عمل رو که باید انجام میدادم انجام دادم.

روز قبلش خونه رو کلی تمیز و مرتب کردم و گلهایی که خریده بودم رو میز گذاشتم و آبش رو هم عوض کردم.برای خودم تا ته مراسم ختم و چهلمم رو هم گرفته بودم.با هر کی حرف زدم گفتم من خونم رو هم مرتب کردم نگین شلخته بودا.جدا از شوخی حس بدی داشتم.

شبم که با قوقول بودم و تقی به توقی این اشکام راه میفتاد.

خلاصه که خودم میدونم کلی کولی هستم.

فکر نمیکردم عمل لاپاراسکوپی هزینش اینقدر بشه یعنی سقف بیمه تکمیلیم برای 1 سال پر شد.

3 میلیون و خرده ای شد که 600 تومنش رو هم خودمون پرداخت کردیم ولی هم از بیمارستان خیلی راضی بودم و هم از جراحم که خوب فامیل هم بود.از اونورم مترون بیمارستان دوست صمیمی مامانم و هم دانشگاهیش بود و دیگه کلی ما رو تحویل گرفتن و بهم رسیدن.

جای زخمهام هنوز خوب نشده چون 3 هفتست که عمل کردم (12 اردیبشهت بود)ولی خدا رو شکر نه بخیه خورد نه الان درد داره فقط 2-3 روز اول یکی ازسوراخها به شدت درد میکرد و کتف راستم هم به خاطر گاز دی اکسید کربن که تو شکمم زده بودن به شدت هر چه تمامتر درد داشت.منم که کولی!!

ولی واقعا درد داشت و کلی مسکن بهم زدن و روز اول یک آمپول هم داخل شکم مبارکم زدن که جیغ و گریه من بیشتر از درد اون بود

.دیگه چقدر موقع رفتنم تو اتاق عمل گریه کردم بمانه.اصلا دست خودم نبود و اشکام همینطور مثل بارون میریخت پایین.دیدن اینطوریه اول گفتن یکی بیاد تو اتاق باهاش( البته پشت اتاق استریل) بعد دیدم همسر گلم موند بیرون گریم بیشتر شد که گفتن اونم بیاد تو.وقتی که دکتر اومد و من بردن داخل اتاق واقعا فکر کردم دیگه چشمای مهربون همسرم رو نمی بینم و بار آخره که دست مامانم رو گرفتم.

خدا رو شکر زیاد طولش ندادن و من زود بیهوش شدم وگرنه کلی روضه خونی تو اتاق عمل داشتم براشون.به هوش اومدنم هم خیلی خاص بود برام.انگار یکی هلم داد و یهو چشمام باز شد و یک کم تهوع داشتم که زود برطرف شد.ی لحظه مامانم رو دیدم بالا سرم و زود رفت وقتی کامل بهوش اومدم از لای در 2 تا چشم که برای من دنیاااااااااااااااااااااا ارزش داره داشت نگام میکرد .یعنی من دنیا رو با چشماش عوض نمی کنم.وقتی قوقول دید دارم نگاش میکنم برام دست تکون داد و خدا رو شکر کردم که باز هم مثل همیشه و همه جا و تو هر شرایطی کنارمه.1 شب بیمارستان بودم و 3 روز هم خونه مامان اینا و بعدم خونه خودمون.یک هفته هم استعلاجی داشتم ه خوب اومدم رکار ولی تا 12.

اینم از برنامه عملم که برام یک معضل بود که نکنه تو کشور غریب دوباره درد منو بیچاره کنه پس همینجا قالش کنده بشه.

برنامه مهاجرتمون به قوت خودش باقیه و قوقول کلاسهای تخصوصیشو شروع کرده و من از این بابت خیلی خیلی خیلی خوشحالم.چون آدم با پشتکاریه و من میدونم که موفق خواهد شد.اگر خدا بخواد تا پایان امسال کار ما درست میشه و رفتنی.

امروز تولد خواهر کوچولوی منه.عزیز امیدوارم در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و خوشبخت.

هر چی باشی خواهر کوچولوی منی و منم دوستت دارم.

دیروز که شایعه زلزله بود از سر کار رفتم محل کار قوقول تا پیشش باشم.نمی خواستم اگر واقعا

آخرین روز زندگیمه دور از قوقول باشم  برام همون لحظه ها هم ارزش داشت.

که خدا رو شکر اتفاقی نیفتادددددددددددددددددددددددددددددد.

نظرات 7 + ارسال نظر
خرابه تر از وجود من کجاست؟ یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ق.ظ http://saare90.blogsky.com

به سلام ها دل نمی بندم

از خداحافظی ها غمگین نمی شوم

دیگر عادت کرده ام

به تکرار یکنواخت دوری و دوستی

خورشید و ماه!!!

ممول یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:59 ب.ظ

می گما تو که انقدر کولی بازی در آوردی سر این عمله یه دفعه اقدام کن برای بیبی تو کشور غریب مجبور نش دست تنها بری اتاق زایمان که دیگه فک کنم اشکات بیمارستان رو برداره . بی خیال بابا من فکرکردم من ناز نازی ام نگو یکی بوده رودست من راستی برای کجا دارین اقدام می کنین ؟

وای آره من خیلی کولیمممممممممممممممممممممممممممم
مالزی فعلا

نهال یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

ای ترسوووووووووووووووو

توسو و کولیییییییییییییییییییییییییی

ستایش یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

خداروشکر که عملت خوب بوده. ما رو کشتی تا نوشتی که:)

مرسی عزیزم
نی نی چطوره البته از حالتون با خبرممممممممممم

قندک بانو یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام عزیز دلم خوبی خانومی
خدارو شکر که خوبی
عزیزم کلی دلواپست شدیم
خیلی خیلی خوشحالم که دوباره اومدی
انشالله که خوبه خوب بشی

مرسیییییییییییی عزیزم
شرمنده به خدا
خیلی خیلی ممنون

arta دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:21 ب.ظ http://arta82.blogfa.com

عزیزم خوشحالم که برگشتی دلم برات تنگ شده بود خانومی ..... ایشالا که زود زود زود خوب بشی بوووووووووووس

استوا خاتون دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://bootejeghe.blogsky.com/

خانومی عزیز، دوست خوبم
روزت مبارک و امیدوارم همیشه سالم و سلامت کنار قوقول خان زندگی کنی

وای مرسیییییییییییییی عزیزم
ممنون و روز تو هم مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد