خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

کار ناتموم نزارم بمونه

این معده درد از دوران دبیرستان همراهم بود.بد دردیه خیلی بد.چند سال پیش آندوسکوپی کردم.اه اه الانم یادم میاد دل و رودم بهم میپیچه.قورت دادن اون لوله یاه با اون مصیبت.دکتر گفت زخم نداری ولی معدت خراشیدگی داره و پر خونه.دارو داد.این درد کماکان با من هست و کم و زیاد میشه ولی رفع نمیشه.

چند وقت بود هر 2-3 ماه یکبار یا شایدم بیشتر فقط تو خواب درد بدی میومد سراغم.دقیقا ناحیه معده ولی سرتاسر شکمم.از درد از خواب بیدار میشدم و دولا دولا میرفتم شربت معده می خوردم و نصفه شبی کیسه آب گرم درست میکردم و چایی و نبات و عرق نعنا. بعدم بیرون اتاق رو کاناپه دراز میکشیدم تا قوقول بیدار نشه.هی میگفتم الان تموم میشه الان تموم میشه ولی ول کن نبود و تا نزدیکای صبح طول میکشید.صبح که بلند میشدم کل شکمم کوفته بود.بیچاره اونقدر درد کشیده بود.ولی دیگه صبح خوب بود تا چند ماه.

تا اینکه خودم شک کردم که بابا این دردها مثل دردهایی که مامان داشت هست و رفت و تشخیص سنگ کیسه صفرا دادن.نکنه همونه.بازم پشت گوش انداختم تا چند شب پیش که دوباره گرفت چه درد بدیه.واقعا اشک آدم در میاد.صبحش اومدم شرکت و دفترچه رو بردم پیش دکتر مستقر تو شرکت تا برام یک سونو بنویسه.پنج شنبه هم رفتم برای سونو.

بله.همون بود.2 تا سنگ به قطرهای 15 و 14 میلیمتر.

دکتر گفت بزرگه و با دارو نمیشه کاری کرد باید یا جراحی بشه یا لاپاراسکوپی!!!!! که 90 درصد لاپاراسکوپی میشه.( 2تا سوراخ روی شکم میکنن.از یکیش لوله دوربین دار رد میشه و جراح با اون سنگ رو در میاره از یکیش هم یک لوله دیگه که گاز وارد شکم میکنه تا باد کنه و جراح کارش رو راحت انجام بده.بسته به سوراخش هم هر کدوم نمی دونم 2-3 تا بخیه می خوره).

حالا همچین ترس و استرس منو فرا گرفته که خدا میدونه.هیچ کس نمی دونه چقدر ترسیدم و استرس دارم. میگن چیزی نیست و ترس نداره و....ولی من خیلی ترسیدم .اصلا از بیهوشی در حد مرگ میترسم.یعنی تا آماده شم و برم اتاق عمل و بیهوش بشم به اندازه کل عمل میترسم.الانم بهش فکر میکنم دست و پام یخ میکنه.

تازه بعدش. یاد مامان میفتم که اینهمه آدم صبوریه و صداش در نمیاد ولی موقع بهوش اومدن چه زجری کشید و چقدر داد زد که درد دارم و من برای اولین بار داد مامان رو از درد شنیدم، کل بدنم قفل میکنه .من که تحمل ی آمپول رو ندارم.من که یک سرم بهم وصل کردن کل درمونگاه فهمیدن و من گوله گوله اشک ریختم و بازم کسی نفهمید که واقعا میترسم و اینم برای من یک تابو هست که شاید به نظر خیلیها مسخره بیاد و بچه بازی.

وای ترس از بیهوش شدن و بهوش نیومدن ازیک طرف دردای بعد از بهوش اومدن و تهوع و ... از یک طرف دیگه.کاش واقعا میشد قوقول باهام بیاد و تا من بیهوش بشم پیشم باشه.البته جراحی پیش شوهر دختر خالم برم که کارش خیلی خوبه و جراح خوبیه و از بابت اون خیالم راحته ولی خودم..

به قوقول گفتم باید کل خونه رو تمیز و مرتب کنم که اگر نیومدم نگن چقدر شلخته یا بینظم بود.کارهای شرکت رو هم نا تموم نذارم.فایلهای سایت بابا رو آماده کنم.جای ...... به قوقول بگم.( از الان میگیرم که اگر اون تاریخ نبودم بگم کجا گذاشتم).

شاید دیگه کسی نباشه غصه چیزهایی رو بخوره که قوقول رو هم ناراحت میکنه .

دیگه چی؟؟؟؟

یادم نمیاد.کلا کار ناتموم نزارم بمونه.

نظرات 26 + ارسال نظر
هستی شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ب.ظ http://sokotepaeez.blogfa.com

این چه حرفیه میزنی
انشالله که عمل به خوبی خوشی تمام میشه
دیگه نبینم به خودت انرژی منفی بدی
من هم خیلی خیلی ترسو هستم
انشالله خدا توانشو بهت میدی نگران نباش عزیزم
منتظرت هستم و از ته دل برات آرزوی سلامتی میکنم

وای از الان بهش فکر میکنم اشم در میاد
خیلی می ترسممممممممممممممم
مرسی عزیزم

سارا شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ

چه حرفایی میزنی تو دختر کار ناتموم چیه مگه قراره چیکارت کنن ؟ عملش کاری نداره قبلا که جراحی میکردن خیلی بد بود ولی الان با لاپراسکوپی خیلی سادس نگران نباش بهوش میای
ولی در مورد درد بعد از عمل حق با تو ست نمیخوام دلداری الکی بدم واقعا لحظات بعد از بهوش اومدن سخته امیدورام قوی باشی

وای ولی من خیلی خیلی میترسممممممممممممممم

نوشین شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام
ای وای خانمی این حرفها چیه میزنی خدا کنه که به سلامتی بری عمل کنی و برگری .فکرهای منفی نکن و برای خودت انرژی مثبت بفرست .
تازه چون داروهای بیهوشی جدید مثل قبلا نیستند که حالت تهوع ایجاد کنند فکر نکنم زیاد اذیت بشید. ما هم برایت انرژی مثبت می فرستیم . و دعا می کنیم .


مرسی عزیزمممممممم
ولی دست خودم نیست

کارانا شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://karana.persianblog.ir

سلام خانمی جونم . عزیزم این روزا عمل اینقدر ا هم ترس نداره . از ترس هم نترس ! و ناراحت نباش از من ترسو تر فکر نکنم پیدابشه . وقتی مریض می شم به هیچ راهی امکان نداره آمپول بزنم همین ترسش درد آدمو بیشتر می کنه. اصلا نترس عزیزم . اصلا هم از این حرف ها نزن . سعی کن به بعد ماجرا فکر کنی بیشتر تا به خود عمل و لحظه ی به هوش اومدن به این فکر کن که بعدش دیگه از درد معده و شب بیداری های گاه به گاه خبری نیست.
ولی خوب کلن کار مونده نزار این فکر خوبیه . از این جهت که وقتی بعد عمل برمی گردی خونه تا مدت ها کار خاصی نداری بکنی این یه آرامشی خوبی بهت می ده

نه بابا منم خیلی ترسو ام
آره نباید کارام بمونه

قندک بانو شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 ب.ظ http://manozebeliii.blogfa.com

الان اگه جلو دستم بودی یه دونه میزدم پسه کلت
این چه فکریه میکنی عزیز دلم
بیهوشی که ترس نداره انقده خوبه راحت آدم میخوابه برای درد بعد از عمل هم از حالافکر نکن بهش دعوای دردت 10 .20 تا مسکن قویه
دیگه نبینم ازین حرفا بزنیا
انشالله بعد این عمل فقط برای نی نی بری بیمارستان

پس خوبه نیستما
ولی من همچنان می ترسمممممممممممممم

خاتون شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://bootejeghe.blogsky.com

سلام
اسباب کشی کردم اومدم خونه جدید:
http://bootejeghe.blogsky.com
از این به بعد بیزحمت تشریف بیارید همینجا.
"بوته جقه"
ممنون

چشم

تنهای مهربون شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ http://tanhaie-del.blogfa.com/

خانومیییییییییییییییییی
کولی بازیا چیه از خودت در وکنی؟
این شیوه جزو جدیدترین شیوه های جراحیه و اصلا به اون سختی نیستش که فکرشو میکنی. چون همون طور که گفتی اصلا شکم باز نمیشه و فقط دو تا سورخ کوچیکه که دو تا لوله ی کوچیک ازش رد میشه باز میکنن.
بعدشم درد آنچنانی نداره. من بهت قول میدم.
بعدشم از این کارا نکن (خونه تمیز کردن و وصیت کردن و....) دل قوقول رو میترکونی
حالا کی میری؟
ایشالا وقتی برگشتی همه مون از خوشحالی این شکلی بشیم :

آره من خیلییییییییییییییییییییییی کولیم خودم میدونم
می دونم فردا میرم تا تاریخ بستری بگیرم.فکر نم بندازم آخر این ماه شایدم وسطاش.نمی دونم
مرسی عزیزممممممم

ممول شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ

دستم بهت برسه می زنمت یعنی . برای چی انقدر نا امیدی . این همه آدم عمل می کنن روزانه عمل قلب باز عمل پیوند اون وقت اینقدر نمی ترسن که تو ترسیدی برای یه عمل ساده . عزیز دلم با خیال راحت برو برای عمل و بدون که در طول عمل دعای ما پشت سرته و برای سلامتی هر چی زودترت و داشتن یه عمل راحت انرژی مثبت می فرستیم .
حالا فک نکنی خودم نمی ترسم ها بنده هم حاضرم بمیرم ولی سرم نزنم از بس می ترسم ولی دیگه وصیت نامه نمی نویسم

ببین من اخلاقم گه ببخشیدا در هر حالت بدترینش جلو چشمم میاد مثلا الان تا خیلی جاهای دیگه هم تصور کردم ه جرات نردم بنویسم
مرسی عزیزممممممممممم
سعی میکنم ریلکس تر باشم

نهال شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

ای بابا این حرفا چیه؟؟؟؟؟
ایشالله میری عمل می کنی خوب می شی بر می گردی سر خونه زندگیت عزیزم.

مرسی نهال جان

افسون@ شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://sasham.blogfa.com/

همچین حرف می زنی انگار بیماری لاعلاجه فک کنم قبله اینکه پات به اتاق عمل برسه همه بچه ها بکشنت ! مواظب خودت باش خانومی عوضش دیگه درد های شبونه سراغت نمیان عزیزم


باشه عزیزم
ممنون

ساره شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:49 ب.ظ http://www.nasimaa.blogfa.com

سلام خانومی.قربونت برم عزیزم چیزی نیست.منم از این چیزا زیاد میترسم ولی خب سر مانی که بیهوشم کردن کلی خوش به حالم شد چون بیهوشی خیلی مزه میده..
خلاصه بگم اصلا نگران نباش عوضش خوب میشی گلم.

مرسی عزیزم
کلا من خیلی ترسو هستم تو این موارد

سورنا شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ

ای بابااااا ترس نداره دخترُ خدا رو شکر کن کار به درآوردن کل کیسه صفرا نکشیدهُ خداییش اون بعد عمل کمی دردسر داره نه اینکه دوتا دونه سنگ میخوان از توش دربیارن... خیالت راحت عمل خیلیییی راحتیه اونجوری هم که فکر میکنی دردناک نیست ... به این فکر کن که بعد عملت دیگه اون دردای مزاحم شب و نصفه شب سراغت نمیاد و با خیال راحت میتونی همه چی بخوری.

قربونت نخیر تو این عملها کل کیسه صفرا رو در میارن مثل کلیه و اینا نیست که
دیدی حالا پس دردسر داره

فاطمه اورجینال یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

من یه دوسجون دارم پرستار اتاق عمله...چندوقتیه رفته دنبال طرحش و این حرفا...
ازوقتی میره سرعملهای جورواجور ومریضی های عجیب و غریب و خفن میبینه هرکی میگه من فلان مشکل رو دارم میگه:ایناکه مریضی نیست!اگر یه روز بیاید بیمارستان...
اون روز میگفت دلم میخواد بگیرم بزنم اونایی که از درد پا و کمر و مریضی های کوچیک ناله میکنن...
اینارو گفتم که بگم برو خداخدا کن گذر دوستم(مرضیه) این ورا نیفته

دختر تو با درد زایمان و دنگ و فنگهاش میخوای چیکار کنی؟!
هیچچچچچی نیست...کی تاحالا از لاپاراسکوپی مرده؟!!!
بسپر به خدا...یه کم تواین زمینه باهاش کانکت شو حسابی هواداری میکنه

بیچاره آقای قوقول که تابری عمل کنی و بیای و سرپابشی چقدر باید ناز بکشه

پس نزار این ورا آفتابی بشه

ضحی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ق.ظ

عزیزم جراحی ترس نداره که.قوی باش یعنی چی این همه
این حرفا جیه نیومدم نیومدم را انداختی دختر.
منم از آمپول اینا میترسم ولی این جور مواقع باید قوی باشی.
قوقول هست دیگه پس دلت قرص باشه.
مطمئن باش زودی خوب میشی ایشالا.

اونکه بله بعد از خدا همیشه دلم به قوقول قرصه قرصه
مرسی عزیزم

متولد ماه مهر یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ

عزیزم میری و بعد از عمل به این همه ترست می خندی.
تازه به نظر من هیچ چیز بهتر از بیهوشی نیست من تا حالا 3بار رفتم اتاق عمل وای اینقدر خوابش خوب هست بعدش هی می خواهند بیدارت کنند تو هی می خواهی بخوابی.
نترس عزیزم این هم می گذرد.

از تهوع و درد بعد از عمل میترسم

عسل اشیانه عشق یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ق.ظ

عزیزم این حرفا چیه؟ تو هم بدتر از من با کوچیکترین مشکل بدترین فکرها رو میاری تو سرت... نمیگم نباید بترسی بلاخره عمله ولی تو همش به این فکر کن که بعد از این دیگه اون درد لعنتی به سراغت نمیاد و شب راااااااحت سرتو میذاری رو بالش و تا خود صبح میخوابی بدون اینکه مجبور شی پاشی و دولا دولا بری دارو بخوری

آره دقیقا بدترین چیزها رو تصور میکنممممممم

هستی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ب.ظ http://sokotepaeez.blogfa.com

به چیزهای خوب فکر کن
دوست دارم و منتظر خبرهای خوبت هستم دوست خوبم
انشالله هر چه زودتر سلامتیتو به دست میاری

مرسی عزیزم

تنهای مهربون یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:31 ب.ظ http://tanhaie-del.blogfa.com/

خانومی چی شد رفتی؟ وقت گرفتی؟
بی خبرمون نذار.

نه عزیزم نرفتم
فکر کنم وقت عمل رو برای آخر ماه بگیرم

سارا یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ

خانومی خبر بده چه روزی میری واسه عمل ، همینجوری بی خبر نزاری بری

نه عزیزم خبر میدم
شاید بندازم آخر ماه

مریم دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ق.ظ

دوست جون ترس برادر مرگه ..منظورم اینه که شما یا می میمیری یا نمی میری دیگه و این یه بار اتفاق میفته اما این ترسه تا اون موقع صد بار میبرتت اون دنیا و میاردت...
اصلا خوبه ادم یه دوست مثل من داشته باشه دیگه دشمن نمیخواد که....ببین چقدر قشنگ برات حلاجی کردم
میدونی چیه اصلا حلوات رو هم درست کن بعد برو که وقتی از بیمارستان اومدی خودت حلوای خودت رو بخوری و بفهمی که چه ترس مسخره ای بوده
بوسسسسسسسسسسسسسسسس

تو که حلوامم پختی

ریحانه دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ق.ظ

واییییییی خانومی
نترس بابا. پس تو چه جوری می خوای بچه دار بشی. در مورد بیهوشی باید بگم افراد مختلف با هم فرق می کنند. شاید بعضی ها مثل مامانت بد به هوش بیان ولی در مورد همه این طور نیست. من خودم سر زایمانم بیهوشی کامل بودم اصلا هیچی نفهمیدم. اصلا دردی نداشت بعدش تازه فکر کن کلی بخیه خورده بود اون شیکم بیچاره.
مطمئن باش اصلا دردی نداره به هوش اومدن هم اصلا سخت نیست. با دکترت مشورت کن تا بهت بگه از نظر علمی هم مسئله ی پیچیده ای نیست تا خیالت راحت بشه

وای همینو بگووووووووووووووووووووووووووووو
مرسی عزیزم

لعیا دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ http://rainbow1363.persianblog.ir

بی خیال، اینقدر بزرگش نکن!
به اندازه خودش خودتو ناراحت کن نه 100 برابرش!
یکی از ساده ترین بیماریها و عملها رو قراره انجام بدی!
اینهمه آدم میرن میان ، سریع تموم میشه! یکم تحمل ، تموم!
زود برو که فکر و خیال کمتر کنی ای فکرها بیشتر اذیتت می کنه تا خودش. زودترین وقت عمل رو بگیر برو.
ایشاالله به سلامت بر می گردی عزیزم.

اره امروز میرم پیش دکتر ببینم چی میشه
ممنون

سورنا دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ

مامان من چند ماه پیش کل کیسه صفراشو تخلیه کردن از بس توش سنگ داشت احتمال پارگی داشت واسه همین میگم اون دردسر داره نه این عملی که تو داری ... خیالت راحت

امیدوارمممممممممممم

ستایش دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

منم خاله م چند وقت پیش یهو متوجه شد سنگ کیسه صفرا داره. از همون روش لاپاراسکوپی. الانم خوبه خوبه . نگران نباش دوستم:)

مامان خودم هم پارسال این کارو کرد ولی خیلی درد داشت

دست کوچولو یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ق.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

شما هم عین مامان من هستید ... یکبار می خواست آنژیو کنه .. هر بار از استرس و ترس فشارش بالا می رفت و بر می گشت و انجام نمی گرفت. خیلی می ترسید. همین ترس دردهاش رو 2 برابر می کرد.

خدا رو شکر کن که نمی خوان شکمت رو پاره کنن .. که بعد از بیهوشی درد بکشی .. به نظرم آندوسکوپی راه خیلی خوبیه .. ایشاا.. همه چیز با خوبی طی بشه.

آی آره من خیلیییییییییییییییییییییییی ولی هستم خودم میدونم
آندوسکوپی نه لاپاراسکوپی

مبینا یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ

ببخشین کوفته بودن شکم دیگه یعنی چی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد