خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

فرصتها گاه آهسنه در میزنند

میگن آدما عوض میشنا ولی اینقدر؟؟

منی که تا چند ماه پیش همش میگفتم آخیش درسم تموم شده.بیچاره بچه ها که میرن مدرسه.بیچاره دانشجوها.اصلا دلم نمی خواد به دوران درس خوندن برگردم و اینا....

الان همچین دلم می خواد ادامه تحصیل بدم که خدا میدونه.یعنی اونقدر بهش فکر میکنم دارم دیوونه میشم.حتی فکر کردن بهش هم بهم حس هیجان میده.

روزای آخر داشنگاه و نزدیک دفاعیه و تحویل پایان نامه همش میگفتم تموم بشه دیگه اه خسته شدم.ادامه تحصیل چیه بابا.اینام خلن ها. حالا خودم پیوستم به گروه اون خلها.یعنی اگر بشه خیلی خیلی خوب میشه.خیلی زیاد.

از اون ور شهریه دانشگاه های مالزی مخصوصا خصوصیاش خیلی زیاده.برای 3 سال فوق که من می خوام اگر دانشگاه خصوصی برم ( که فوق نمیده دوباره یک لیسانس باید بگیریم) میشه نزدیک 20 میلیون. برای دانشگاه خارجی ( بین المللی) میشه حدود 13 میلیون.پیشنهاد قوقول هم اینه که من برم و اون برام پول بفرسته و منم که اصلا نمی تونم.جدا از مسئله وابستگی و علاقه و .... که بین 2 نفره.به نظرم درست نیست زن و شوهر مدت طولانی از هم دور باشن.اونم این همه مسافت.قوقول فکر میکنه که خوب این وابستگی زیاد من ( که از نظرش خیلی بده) باعث این میشه که من بگم نمی رم ولی من اصلا دوست ندارم به قیمت رسیدن به این خواسته از زندگیم دور بشم تا بعد یک مدت که نمی دونم چقدره همسرم بهم بپیونده.شاید این به نظر قوقول بی منطقی بیاد و وابستگی باشه اسمش ولی به نظر من ارجحیت دادنه.

بعدم تو مملکت غریب که همزبون هم نداری تنهای تنها بری بمونی خوب آدم بدتر روحیش خراب میشه.از اونورم که اصلا فکر فروش خونه رو نداریم چون این کار ریسکه.نهایت بتونیم ماشین رو بفروشیم و یک کم جمع و جور کنیم و شاید بتونیم یک چیز حدود 15-16 تومن جور کنیم.کارم که الحمدالله میگن بهش فکر نکنید.خوب نمیشه دیگه.

قوقول می خواد یک دوره تخصصی ( شبکه و برنامه نویسی) رو خصوصی با یک استادی شروع کنه که بعد بره امتحانش رو بده و مدرک بین المللیش رو بگیره.شاید با این مدارک خاص اونجا کار پیدا بشه که اگر بشه میتونیم با خیال راحت بریم و منم درس بخونم.اگر نه که نمی دونم.باید این حس تازه که فوران کرده و داره خفم میکنه رو خودم خفه کنم.

از اونورم قوقول میگه از الان با همین وکیل که صحبت کردیم برای استرالیا اقدام کنیم تا کارمون درست بشه پول الکی هدر ندیم و ما که قصد نهاییمون می خواد اونجا باشه از الان برای همونجا اقدام کنیم. از یک طرف هم خوب مالزی اگر درس بخونم از دانشگاه استرالیایی مدرک میگیرم و از همونجا بدون وکیل برای رفتن اقدام میکنیم.نمیشه فرصتها رو از دست داد.

نمی دونم.مغزم هنگ کرده.  

خدایا ممدی

 

خوب گوش کردن را بیاموز 

فرصتها گاه آهسنه در میزنند 

 

پ: چقدر هوس سبزی پلو ماهی کردم!!

نظرات 19 + ارسال نظر
روناک چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir

وای منم اینقد دوست دارم ادامه تحصیل بدم که نگووووووووووو
امیدوارم زودتر به نتیجه برسین
منم فکر رفتن گاهی تو سرم وول می خوره

امیدوارم واقعااااااااااااااا

هستی چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://sokotepaeez.blogfa.com

انشالله هر چی سلاحتون هست همان بشه

انشا الله
مرسی عزیزم

تنهای مهربون چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ http://tanhaie-del.blogfa.com/

به نظر منم اصلا صلاح نیست که از قوقول جدا باشی و درس بخونی.
بعد یه مدت احساساتتون نسبت به هم عوض میشه.
اگه قراره جایی برین با هم برین.

دست کوچولو چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ب.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

اگه دوره همسرتون طولانی میشه .. به اینکه ایران ادامه تحصیل بدید فکر کردید؟

هدفمون رفتن از ایرانه و اصلا دوست ندارم بمونم که بخوام اینجا درس هم بخونم

ستایش چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:24 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

ایشالا هر چی خیره همون پیش بیاد عزیزم.

مرسی مامان فینگیل جون

آوا چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام عزیزم
آره فرصتا خیلی آهسته در میزنن واگه ازشون غافل بشی یه عمر حسرت میخوری نذار اینجوری بشه
من تجربی دوست داشتم ولی رفتم کامپیوتر والان خیلی خیلی پشیمونم
دلم میخواست پزشکی بخونم ولی الان دارم برا مهندسی میخونم اونم چی کامپیوتر که اصلا بهش علاقه ندارم
نمی دونم چیکار کنم چه جوری این روزهای رفته را جبران کنم خیلی عمرم تلف شد
تو رو خدا درست تصمیم بگیر بذار به هدفت برسی ایشاا...
برات دعا میکنم عزیزم

آره درسته
من خودم هم تا پیش دانشگاهی تجربی خوندم که علاقه هم نداشتم ئلی دانشگاه هنر شرکت کردم و خوندم الانم برای فوق طراحی مد دوست دارم که اگر خدا بخواد بخونم

نفیسه پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام.........روی کار کردن برای تامین هزینه درس تو مالزی اصلا فکر نکنین........

نه ولی هزینه های زندگی رو که باید با کار تامین کرد.اونم نمیشه؟؟

ضحی پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://zozooooo.blogfa.com/

الان منم حس اینو دارم که زودی از شره این ماده قانونا خلاص شم.
وای خانومی تنهایی نریا.من بودم تنها نمیرفتم.
نمی تونی یه کم صبر کنی تا شرایط کاملا جور بشه؟

چرا باید صبرکنم

مینا پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.ziha.blogfa.com

سلام عزیزم ولی من که دارم هم درس میخونم هم کار الان دیگه خسته شدم کم اوردم عجیب ایشاله که موفق باشید

خوب آره ولی در کنارسختی لذت هم خواهد داشت البته نه تو ایران

صحرا پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ

منم خیلی دلم برای درس خوندن تنگ شده و باور کن همش دارم حسرت می خورم چطوری تا ۵ سال بعد ازدواجم بچه نداشتم و هیچ استفاده ای نکردم . حالا هم که دیگه واقعا نمی رسم

آره ولی تو ایران نه ها

آوا پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://manvakhatereham.blogfa.com/

سلام آپم گلم

سلام به روی ماهت

آوا پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://manvakhatereham.blogfa.com/

بازم سلام
سلام سلامتس میاره
وبت خیلی جالبه پس چییییییییی؟
من شما رو با افتخار لینک کردم

سلامت باشی
لطف کردی

قندک بانو پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ http://manozebeliii.blogfa.com

سلام خانومی جونم
وای آقا قوقول و تنها نزاری
هر جا خواستین برین با هم برین ترو خدا
امیدوارم به همه آرزوهاتون برسین عزیز دلم

سلام عزیزم
نه نمیزارم
مرسی از تو

سحر پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ http://saharri.blogsky.com

دقیقا درکت میکنم چی میگی
بد کرمیه این کرم مهاجرت...

آخ از خواب و خوراک افتادم خواهر

گلبانو خاتون پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ب.ظ http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

خانومی اینکه بخوای تنها بری اصلا فکر خوبی نیست. چون هرجا حتی بدون همزبون اگه دونفری باشید غم و غصه هاتون کمتره.
بعدشم اکثرا مالزی بیان واسه سکوی پرش. اما اگه قصدتون استرالیاست بهتره که از همین الان براش سرمایه گذاری کنید. ما خودمون هنوز برنامه ای برای موند و رفتن نداریم به خاطر همین فعلا اومدیم مالزی.
راستی چه جالب که هنر خوندی مثل خودم! من فارق التحصیل طراحی صنعتی ام!!

آره دقیقا همینه که میگی
اااااااااااااااااا منم لیسانس نقاشی

نهال جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ق.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

به نظرم هیچ رقمه شوهرتو ترک نکن.
خطر داره خواهر

اردشیر بابکان جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://avestaariyo2.blogfa.com

درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره حفظ محیط زیست در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با بیان دیدگاهتان آن را کامل کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

ریحانه دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ب.ظ

همه گفتن ولی منم می گم اصلا ادامه تحصیل ارزش نداره که آدم زندگی خانوادگیشو به پاش بزاره. اینجا خیلی موارد دیدم که بعد از همه ی این کارها برگشتند به خاطر تنهایی و دوری از خانواده

آرام پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

خب من که این ریسک رو کردم و برای ۱۰ ماه از همسرم دورم...البته قابل مقایسه با یه کشور دیگه روفتن نیست من هر ۲۰ روز میام پیشش....و بهت پیشنهاد میکنم دیگه با شوهرت درمورد ادامه تحصیل حرف نزن...ما زنها خیلی بیشتر ار مردها بهشون وابسته ایم...نمیدونی روزای اول من اونجا چقدر گریه میکردم.اصلا نمیشد عین ادم با همسر حرف بزنم همش بغض بود و گریه....تازه منی که با همسر کلی مشکل دارم...بگذریم....خیلی سخته تو این کار رو نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد