خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

سفرنامه م ا ل ز ی ( قسمت آخر)

از فرودگاه که اومدیم بیرون راننده و خانومش اومدن دنبالمون.چک پول ایرانی هم همراهمون بود.گفتیم ببینیم میشه چنجش کرد که ریال افغانستان چنج میشد ولی مال ایران رو اصلا نمی شناختن!!! حتی یک بانک خارجی هم رفتیم که گفتن نمیشه.گفتیم ولش کن نمی خواد.طبق برناممون راننده اول ما رو برد ایکیا پیاده کرد.روبروی فروشگاه ایکیا ی پاساژ بود که فقط برندهای معروف اونجا بودن و کلی همه چیز گرون بود بسیار زیاد.اونجا دور زدیم و رفتیم داخل ایکیا.همیشه هر وقت یک جنسی از این مارک می خریدم دوست داشتم تو فروشگاه اصلی میبودم.خیلی از وسایلش خوشم میاد.رفتیم داخل.چون گشنمون شده بود همون اولش نفری یک هات داگ و نوشابه گرفتیم و بعد شروع کردیم به چرخیدن توی فروشگاه.دنیایی بود برای خودش.سوله های بزرگ که انباراش هم همونجا بود با چه ارتفاعی و چقدر تنوع جنس و رنگ و ......

منم که عاشق دکوراسیون و مباحث مربوطه. دیگه کلی گشتیم.2 تا بالش طبی یکی برای قوقول و یکی برای مامانم گرفتیم.چند تا جا یخی با شکلهای فانتزی.و یک مقدار وسایل کوچیک آشپز خونه.کلی حسودیم شد به اونایی که متونستن چیزهای گنده هم بخرن.مثل فرش و مبل و پرده و ....

اومدیم بیرون فروشگاه که یادمون اومد راننده گفت بود کارتون تموم شد زنگ بزنید بیام ولی.... شارژ ما تموم شده بود و فرداش هم که می خواستیم برگردیم دیگه شارژ جدید بدردمون نمی خورد.همونجوری که این ور اون ور و نگاه میکردیم که شاید شانسمون بگه و خود راننده بیاد،نگهبان دم در پرسید دنبال چیزی میگردین که براش تو ضیح دادم گفت اینجا تاکسی زیاده خوب .گفتم نه ما وسایلمون تو اون تاکسیه.اونم با سخاوت تمام گوشیش رو درآورد و گفت با این زنگ بزنید.خدا عمرش بده.داشتیم میرفتیم شارژ بخریم.خلاصه زنگ زدیم و راننده سریع اومد.از اونجا ما رو برد ی هتل تو مرکز شهر که وسایلمو رو گذاشتیم و باهاش قرار گذاشتیم برای فردا ساعت 8 صبح که ما رو ببره فردوگاه.راننده روز دوم 180 رینگت و اون روز هم بابت دنبالمون اومدن و بردن تا ایکیا و فرداش هم تا فرودگاه 170 رینگت دیگه گرفت.وسایل رو گذاشتیم و رفتیم بی بی پلازا.واقعا از همه پاساژهای دیگش به نظر ما بهتر بود.دوباره یک سری خرید کردیم وشام هم کی اف سی رفتیم.به نظر ما مک دونالد بهتر بود و دوباره گشتیم و برگشتیم هتل.وسایلمون رو جمع و جور کردیم و چمدونها رو بستیم و خوابیدیم.صبح هم زود بیدار شدیم و اومدیم دم در هتل تا راننده بیاد.شب قبلش هتل 50 رینگت بیشتر ازمون گرفته بود که صبح تحویل اتاق پس داد.اگر نگرفته بود شب قبل قوقول یک کفش دیده بود میشد اونو خرید ولی اون موقع صبح مغازه که بسته بود و 50 رینگت داشتیم که ایران هم به درد نمی خورد و طی یک عملیات انتحاری که بنده تمام تن و بدنم لرزید قوقول خان یک بطری ؟؟؟؟ بزرگ که برای تابلو نشدن تو دست گرفتیم، فکر کنید تو همون نایلون فری شاپ که ازش خریدیم با خودش آورد تو هواپیما.با یکی از مهماندارها صحبت کرد که گفت اگر یک درصد بفمهن خیلی تو دردسر میفتینو.......خدا رحم کرد که ما به سلامت از گیت رد شدیم .اونقدر هول بودم که کیف خودم رو برای بازرسی نذاشتم.

نهار هواپیما جوجه کباب بود و کباب برگ با 2 نوع سالاد و دسر و نوشابه  و....بعدم چای و قهوه و یکی دوساعت بعد هم میوه (گلابی و انگور) .

پرواز برگشت راحت تر از رفت بود.ما ردیف وسط بودیم و کسی نارمون نیومد.این شد که قوقول دسته صندلیها رو خوابوند و جا رو آماده کرد برای من تا بخوابم.موقع خروج از فرودگاه هم چون شارژ نداشتیم که به مامان اینا خبر بدیم فکر نمی کردیم کسی بیاد دنبالمون که بابام قربونش برم پشت شیشه منتظر ما بود.خودشون زنگ زده بودن و برنامه پرواز و گرفته بودن.

موقع سوار شدن به هواپیما تو کوالالامپور درجه حرارت 40 درجه و موقع پیاده شدن تو تهران 10 درجه بود.یعنی برای ما قندیل بستن که خدا رو شکر همش از تو دالون رد شدیم و ماشین هم نزدیک بود و ما سرما رو زیاد حس نکردیم.

.ما ساعت 3 به وقت تهران تو فرودگاه امام بودیم و اینگونه سفر خوب ما به پایان رسید. 

 

  

نظرات 20 + ارسال نظر
سورملینا عروس نمونه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.aroskhanoomgon.persianblog.ir/

فدا اون سفرنامه نوشتنت بشم..خیلی ناز نوشتی

مرسی عزیزم لطف داری تو

هستی یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:34 ب.ظ http://sokotepaeez.blogfa.com/

خدا خیلی بهتون رحم کرد اگه ....میگرفتن داستان میشد
خدا را شکر که رد کردید

وای آره خیلی استرس داشتم.مهماندار گفت اگر خیلی گیر دادن یا یک بسته شکلات بهش بدید یا بندازید کنار بگید مال ما نبود!!!!!
اصلا نمیشد همچین کاری کرد.خدا خیلی کم کرد

ممول یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:16 ب.ظ

شما واقعا تونستید ؟؟؟؟ رد کنید از گیت بازرسی فرودگاه امام و بیارید ایران ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آره ولی به خدا تمام تنم خیس عرق بود.چون خیلی بزرگ بود.یک کم کوچیکتر از بطری آب معدنی بزرگ.فکر کن.گفتن اگر بگیرن تمام ساک و چمدونتون رو زیر ور رو میکنن بعدم حراست و...
تازه با اعتماد به نفس گرفتیم دستمون در کیسه هم باز

غزل یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.ghazal-shaho.blogfa.com

خب خدارو شکر که بهتون خوش گذشته امیدوارم همیشه سفرهای مورد علاقتون رو برید و کلب هم خوش بگذره اگه امکانش بود حتما عکس ها رو هم بذار
دوستت دارم

مرسی عزیزم
میزارم

ضحی یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ب.ظ http://zozooooo.blogfa.com/

واای چه پر دلو جراتین.
خدا رحم کرده پیدا نکردن ؟؟؟؟؟؟؟ هارو.
ایشالا دوباره برین خانومی و خوش بگذرونین.
خسته نباشی سفرنامت توپ بود.

وای آره ولی دیگه این کارو نمی کنیم ریسکش بالاست
مرسی عزیزم لطف داری

سپیده یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ http://selena0cute.blogfa.com/

عزیزم خدا خیلی رحم کرده

آره بابا بی کله ایم دیگه

ارتا دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ق.ظ http://arta82.blogfa.com

قربونت برم عزیزم پس حسابی خوش گذشته بهت ... من عاشق خرید کردن از ikea هستم واقعا دلم میخواد همه وسایلشو بخرم

آره خیلی عالی بود ممنون عزیزم انشا الله بر خودت تفاوت رو حس کنی
وای منم عاشق تمام وسایلش هستم.قبل از عروسی آخرین کاتالوگش رو گرفتیم از روش کل مبلمان و میز نهارخوری و کتابخونه رو سفارش دادیم ساختن.

ریحانه دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

حوشحالم که بهتون خوش گذشته
با وجود این که می گفتی کلا زیاد استرس داری خیلیییییییی جرات کردید. نمی تونم فکرشو بکنم که چه طوری از گیت رد شدید

مرسی عزیزم
وای دیگه این کارو نمی کنیم تمام تنم خیس عرق بود ولی خدا خواست و رد شدیم بدون بازرسی

سمیه دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.datoshu.persianblog.ir

خوش گذشته خانمی؟
به دلت نشست سفر؟
ماه عسلت بود یا همین جوری رفتی؟

خیلییییییییییییییی علی بود
ماه عسل رو ۶ سال پیش رفته بودیم
این همینجوری بود

ساره دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.nasimaa.blogfa.com

سلام عزیزم.خوبه که بهتون خوش گذشته عزیزم.همیشه به سفر گلم

مرسی عزیزم

روناک دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir


من الانم که می دونم ردش کردین دارم می ترسین
والا اون مامورا اینقد پاچه میگیرن

خوب شانس ما بود نمی دونم والله

سارا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://sami1385.persianblog.ir/

وای خانومی خدا خیلی بهتون رحم کرده مهرانو اگه بکشیش از این ریسکا نمیکنه اینجور مواقع از قیافه تابلو آدم میفهمن یه چیزی باهاته باز خوبه به شما شک نکردن .
راستی خانومی مهران یه دوست داره که با خانومش دقیقا تاریخ سفر شما رفتن سنگاپور و برگشتن خرجشونم ۴ تومن شده بود نکنه قوقول دوست مهرانه ؟

نه عزیزم ما مالزی و لنکاوی رفتیم سنگاپور نرفتیم

ضحی سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ http://zozooooo.blogfa.com/

خانومی من رمز ندارم خب آخه.
گریم گرفت.

گریه نکن گذاشتم

قندک بانو چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://manozebeliii.blogfa.com

سلام
خیلی خوب سفر نامه نوشتی ها
مخصوصا قیمتا
من که هیچ قیمتی یادم نمیمونه
راستی این آقای قوقول چه شجاعه
خدا رو شکر که بخیر گذشته

مرسی عزیزم
آره بابا خیلی شجاعت می خواست فقط من داشتم سکته میکردم

قندک بانو پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ب.ظ http://manozebeliii.blogfa.com

منم عکس میخوام ببینم

گذاشتم رمز رو

ممول شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ

من رمز خب لطفا

روناک شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ب.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir

رمزت عوض شده؟
البته من قبلی رو هم فراموش کردم

نه عزیزم
برات میذارم

کارانا یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ق.ظ http://karana.persianblog.ir

سلام خانومی جون خوبی ؟ . نمی دونم من چرا دفعه آخری که وبلاگ رو خوندم فکر کردم می خوای بری کانادا ؟ ( جدا عذر می خوام واقعا این روزا گرفتار مدرسه بودم )با این تعریفای که کردی معلومه خیلی خوش گذشته . یه جور باحالی هم نوشتی آدم تصور می کنه الان اونجاست مخصوصا اونجایی که نوشتی آکواریوم بالای سرته و ماهی ها رد می شن یا تعریف از ساحل زیبای اونجا. نگفتی کلا خرج سفر چقدر شد منم خیلی دوست دارم یه سفر برم یه کشور خارجی تبلیغات مالزی هم که خیلی آدم رو وسوسه می کنه با تعریفای شما دیگه جدا تصمیم گرفتم یه برنامه براش بریزم. میگم انگلیسی صحبت می کردین اونجا ؟

عزیزم اشتباه نکردی.من گفته بودم برای مهاجرت می خوایم اقدام کنیم که البته کشورش قطعی نشده ولی در مورد کاناد گفته بودم
آره خیلی عالی بود حتما جور شد برید خیلی خوش میگذره
کلا خرجمون شد ۴ تومن
آره انگلیسی صحبت میکردیم.

ریحانه یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ http://reina1358.blogfa.com

منم عسک می خوام

دست کوچولو سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

همیشه به سفر ... خیلی خوب بود .. خوشحالم که خوش گذشته

مرسی عزیزم ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد