خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

آشفتگیهای ذهن من

امروز قوقول برای اینکه خستگی این مدت رو درکنه میره فوتبال و از اونورم استخر تا ساعت 10 شب و من تنهام.

ناراحت نیستم که می خواد بره خیلی هم خوشحالم که هواش عوض میشه  چون خیلی خسته شده 

و دلم برای خودم هم سوخت که منم این مدت خیلی سختم بود و تنهایی کشیدم و امروزم که تا ۱۱ تنهام  این حس لعنتی با منه.

اگر پول اضافه داشتم میرفتم یک کم خرید و خرت و پرت می خریدم تا حال و هوام عوض بشه که ندارم.

دیشب خواب بدی دیدم و صبح صدقه انداختم.دلم برای خواهرم لرزید.خواب خیلی بدی بود.

دایی 2 شنبه تنها از ام ری ک ا میاد ایران برای 2 هفته هست و برمیگرده.بابا و مامان با آژانس میرن دنبالش.

آژانس !! چقدر واژه غریبیه بعد از فروختن ماشینای بابا!!

( اون دوو سیلو شامپاینی که تازه اومده بود و ما چقدر از خریدنش طبق رنگ مورد علاقمون خوشحال بودیم.

اون لندرور سفید که من باهاش خوب نبودم و ازش خوشم نمیومد و الان از هر دوی این ماشینا متنفرم و نمی خوام تو خیابون چشمم بهشون بیفته)

چرا من الان اینقدر بغض کردم چرا؟؟

چون قوقول زنگ نمیزنه بگه همه چیز تموم شد و دیگه نگران نباش وخوشحال باشه؟؟

چون خواب بدی دیدم دیشب؟؟

چون مامان نگران اومدن داییه و اینکه ماشینی نیست تا جایی ببرتش؟؟

چون روز فروختن خونه و ماشین و .. مامان و بابا بغض داشتن؟؟ 

چون این دنیا خیلی بی انصافه؟؟  

چون ی لحظه یاد روزهایی افتادم که قوقول تو این شرکت بود و چایی رو گاهی باهم میخوردیم؟؟

چون سردرگمی بدترین حالت عالمه؟

چون بلاتکلیفی آدم رو داغون میکنه؟     

کاش ذهنم آزاد و رها بود.کاش دست در دست همسرم کنار ساحل و روی شنهای نرم قدم میزدیم.کاش این اسم کثیف پول حرف و دغدغمون نبود. کاش آدما با هم مهربون بودن.کاش آدما فقط به فکر نفع و جیب خودشون نبودن.کاش همسرم خوشحال بود و ناراحتی نداشت.کاش پدرم ورشکست نمیشد.کاش مادرم نمی شکست.کاش غرور خواهرم جریحه دار نمیشد.

در مقابل همه این ای کاشها خدا جون بابت سلامتی وخوشبختی و حامی بزرگی که دارم که وجود همسرمه شکرت و هزاران بار شکرت.

همسرم صداقتت برام ستودنیه.

اگر پارسال همین موقع ها دلم برای تو میلرزید و دل تو  ( دقیقا پارسال تو همین ماه و در تاریخ ۱۱مرداد فهمیدم ولی نگفتم و شکستم )........ الان میدونم که دلت هم با منه.

نظرات 16 + ارسال نظر
خاطرات یک آتش نشان سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.firemanney.blogsky.com

سلام
جالب مینوسین
خیلی خوب میتونم همه چی رو تو ذهنم می تونم تجسم کنم
شاد باشین
راستی
از اینکه دفتر خاطراتم رو برگ میزنین
سپاسگذارم
آبتین

منون از شما
کارتون خیلی خیلی سخته و خطرناک
موفق باشید

لیلی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.hisssssss.blogfa.com

کاش...
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم مختصر بوود ولی ساده و پنهانی بود

الان لطف کردن معنی خودش رو از دست داده

نهال چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ق.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

انشالله که مامان و بابا دوباره میسازند و ....
خوب تو هم میرفتی یه استخری چیزی.
برای خواب هم فکر بد نکن همیشه بگو خیره و تا بیدار میشی به آب بگو

انشا الله ولی دیدن ناراحتیشون برام زجره
اهل استخر و این حرفها نیستم اصلا
امیدوارم خیر باشه

سحربانو چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

ایشالا دوباره مامان و بابا راه می افتن. ایشالا که خیره.

انشا الله و امیدوارم

دست کوچولو چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

می گذره ...

گذشتن که میگذره ولی چجوری؟؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ق.ظ

عزیزم کار خوبی کردی صدقه دادی
برای بابات هم زیاد ناراحت نباش
تئکل و دعا کن
به امید خدا همه چی درست می شه
شوشویت به یک استراحت احتیاج داشت
خوشحالم که به خودش یک تنفس داد
من هم مثل تو وقتی دلم می گیره البته اگه پول داشته باشم می روم خرید
شاپینگ تراپی
برای حفظ روحیه خانومها خوبه :-)
خوشحالم که عاشق شوشویت هستی
تا همیشه عاشق هم باشید
بووووووووووووس

آره نیاز داشت چون وقتی اومد خیلی بهتر بود و با روحیه تر
خدا رو شکر

سحر چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ق.ظ http://saharri.blogsky.com

کامنتهایی که برام میذاشتی تو روزهایی که بدتر ازون روزها دیگه روزی نبود رو بخون...

خانومی زندگی در جریانه...
و این تویی که باید بدوی تا ازش جا نمونی..
جان سحر تو خونه تنها نمون. اهل استخر نیستی اهل پیاده روی هم نیستی؟ اهل رقص آواز ...
خریدن یه بستنی هم گاهی آدم رو شاد میکنه(مخصوصا ما تپل ها رو)
و اینکه داییت با آژانس هم به مقصد میرسه.
پولداری خیلی حال میده و من عاشقشم ولی باور کن یه روزهایی پول بی امون تو دست و پام بود ماشین راننده وقت آزاد و با همه وجود حس میکردم بدبختم
و امروز با مترو میرم و میام و بعد قسطهایی که به یمن شراکت با اموات رو دستم مونده پول چندانی واسه ولخرجی ندارم اما آرومم...
مطمئنم روحیه تو خیلی زود به دست میاری و ای کاشهات رو میسپری به تاریخ..
غر زدن موقوف. آژانس سوار شدن خیلی هم کلاس داره....

بانمک چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ http://ghamejodaii.blogfa.com

خوب نگران نباش دوستم همه چی درست میشه. فقط توکل کن به خدا و سعی روحیت رو بسازی. تو اگه خودت رو بسازی میتونی شوهرت رو هم به بالاترین نقطه برسونی. مواظب خودت باش.
من آپیدم.

توکلم همیشه به خداست

آرام چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

الان فکر میکنیم پول حلال همه مشکلاتمونه امام باور کن میشه تو همین لحظات سختی شاد بود...امید داشته باش...تازه تو که مثل من پول گم نکردی

اصلا آدم پولی نستم و برام مهم نیست نگران بابا اینام

بانمک چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://ghamejodaii.blogfa.com

باور کن این کارها رو هم انجام میدم حالا اینجا ننوشتم. می بینی تو رو خدا خوشبختی ما رو. منفی حرف نزنم بهتره.

اینا همون مسئولیت پذیریه دیگه

خواننده خاموشه... چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ب.ظ

درک میکنم...مادرت خیلی خیلی زن صبوری هست ...جدی میگم..الهی خدا کمک پدرت کنه...ولی غرور خواهرت را نفهمیدم چرا جریحه دار شده؟ مگه شکر خدا قرار نیست نامزد کنه؟

قراره ولی هزینش هم مهمه
تقریبا ۴ میلیون میشه تو این شرایط

خواننده خاموشه... چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ

وووووووووووووووووووووووییییییییییییییییییییییییییییییییییییی اخ اخ اصلا حواسم نبود....ای وای چقدر ناراحت شدم....خانمی جون تورو خدا به مامانت بگو نذر کنه و هرروز تا روز نامزدی سوره ذاریات را بخونه ...انشاالله معجزه وار جور میشه........

خدا صدامو شنید خیلی زود
جور شد
ممنون از روحیه بالا و مرسی از مهربونیتون

هستی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ http://sokotepaeez.blogfa.com/


آرزوی موفقیت و دلی گشاده برای شما دارم..ممنون سر زدید

ممنون از لطفت

سیما پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ http://alamatetaajob.blogfa.com

دوست من این روزها پول دغدغه ی کی نیست؟ همه این دغدغه رو دارن. منم دارم . همش فکر می کنم اگه بود چقدر خوب بود.... توکل کن و صبر داشته باش. چون نسخه ی دیگه ای نیست....

صبر و توکل دارم و خدا هم زود صدامو شنید

آمیز میتی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ http://mirzamahdi644.persianblog.ir/

دلت گرفته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بغض کردی ؟؟؟؟؟؟؟
آخه چرا تو هم نمی خوای مثل قوقول خستگی در کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قوقول هم خستگی در نمی کنه زیاد نمیره
من فقط با قوقول خستگیم در میره

سپیده شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://selena0cute.blogfa.com/

سلام خانومی چقدر قشنگ مینویسی عزیز دلم
ممنونم به من سر میزنی
و امیدوارم اوضاع پدرت از روز اول بهتر بشه و میشه بهت قول میدم گلم

ممنون عزیزم
امیدوارم و به لطف خدا ایمان دارم
گاهی آدم دلتنگ میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد