................................................
................................................
...............................................
................................................
................................................
...............................................
................................................
................................................
...............................................
................................................
................................................
...............................................
خدایا منو میبینی؟
صدامو میشنوی؟
این نقطه ها حرفایی که بدجور تو دلم سنگینی میکنه و ترس بزرگی برام به وجود آورده وتوی چرکنویس گذاشتم شاید یک روزی انتشار دادم و شایدم نه.
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
بنویس خانومی
نذار نقطه چین ها آزارت بدن
بذار همدردی دوستانت رو حس کنی
یادت نره
مظلوم بودن گناه بزرگیه که گاهی خودمون مقصرشیم
ی بغض گنده تو گلومه و همکارا دو و برم قورتش میدم و اشکامو به هوای سرما خوردکی پاک میکنم
خیلی داغونم
بنویس خانومی
نذار نقطه چین ها آزارت بدن
بذار همدردی دوستانت رو حس کنی
یادت نره
مظلوم بودن گناه بزرگیه که گاهی خودمون مقصرشیم
معلومه خیلی ناراحتی
بیا و بنویس که خوبی
امیدوارم مشکلت هر چی هست زو حل شه
حل شدنش نیاز به زمان داره و منم که کم آوردم
:(
چی شده خانمی جونم بنویس بزار از دلت بیاد بیرون اروم میشی بغض نکن عزیزممم
مرسییییییییی عزیزم
نوشتم ولی انتشار نمی دم
خدا می شنوه ... حواسش هم حسابی جمع هست.. من بهش ایمان دارم
آره چندین بار بهم ثابت شده ولی منم که تحملم کم شده
نگران شدم...اتفاقی افتاده!!!؟
اتفاق خاصی که نه ولی خوب چیزای کوچیک اگر زیاد تکرار بشه یا تاکید آدم رو خیلی اذیت میکنه
بخواه .. اونم کمک می کنه .. قوی تر از این حرفهایی به زودی متوجه میشی
امیدم به خداست