خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

نقطه های من

................................................ 

................................................ 

...............................................  

................................................ 

................................................ 

...............................................  

................................................ 

................................................ 

...............................................  

................................................ 

................................................ 

...............................................  

 

خدایا منو میبینی؟ 

صدامو میشنوی؟ 

 این نقطه ها حرفایی که بدجور تو دلم سنگینی میکنه و ترس بزرگی برام به وجود آورده وتوی چرکنویس گذاشتم شاید یک روزی انتشار دادم و شایدم نه. 

 

خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

نظرات 8 + ارسال نظر
سحر شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://sf22761.blogsky.com

بنویس خانومی
نذار نقطه چین ها آزارت بدن
بذار همدردی دوستانت رو حس کنی
یادت نره
مظلوم بودن گناه بزرگیه که گاهی خودمون مقصرشیم

ی بغض گنده تو گلومه و همکارا دو و برم قورتش میدم و اشکامو به هوای سرما خوردکی پاک میکنم
خیلی داغونم

سحر شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://sf22761.blogsky.com

بنویس خانومی
نذار نقطه چین ها آزارت بدن
بذار همدردی دوستانت رو حس کنی
یادت نره
مظلوم بودن گناه بزرگیه که گاهی خودمون مقصرشیم

روناک شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir

معلومه خیلی ناراحتی
بیا و بنویس که خوبی
امیدوارم مشکلت هر چی هست زو حل شه

حل شدنش نیاز به زمان داره و منم که کم آوردم

سحربانو شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

:(

arta شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://arta82.blogfa.com

چی شده خانمی جونم بنویس بزار از دلت بیاد بیرون اروم میشی بغض نکن عزیزممم

مرسییییییییی عزیزم
نوشتم ولی انتشار نمی دم

دست کوچولو شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

خدا می شنوه ... حواسش هم حسابی جمع هست.. من بهش ایمان دارم

آره چندین بار بهم ثابت شده ولی منم که تحملم کم شده

آرام یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ق.ظ http://wet-dreams.blogfa.com

نگران شدم...اتفاقی افتاده!!!؟

اتفاق خاصی که نه ولی خوب چیزای کوچیک اگر زیاد تکرار بشه یا تاکید آدم رو خیلی اذیت میکنه

دست کوچولو یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

بخواه .. اونم کمک می کنه .. قوی تر از این حرفهایی به زودی متوجه میشی

امیدم به خداست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد