خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

اقدام از پیش تعیین نشده

روز یکشنبه در یک اقدام از پیش تعیین نشده و بدون هیچ قصد و تصمیم قبلی رفتیم پاساژ پایتخت و یک عدد لپ تاپ خریدم.مدل IBM و 12 اینچ.هم سبکه و هم خیلی خوشگله و هم کارای طراحی منو راه میندازه. 

میگم اصلا برای چیز دیگه ای رفتیم که همسرم اصرار کرد که تو که لازم داری بیا بخر منم اولش دودل بودم که بگیرم یا نه که گرفتم و همسر خوبم داره برنامه های لازم رو نصب میکنه روش. 

 

دیگه اینکه بالاخره این وام خودرو رو به ما دادن و ما پولش رو گرفتیم و تو حساب گذاشتیم تا ببینیم چی کار باید کرد باهاش.  

 

دیروز هم تو شرکت کلی عصبی و به عباری دیوانه شدم که می خواستم این حسابدار فضول نفهممون رو به طاق بکوبم. 

روز شنبه زنگ زده میگه شما 12 ساعت کسر کار داری و 1 روز هم کارت نزدی منم گفتم اگر بودم حتما کارت زدم و اگر نبودم حتما برگه رد کردم.میگه برگه نیست کارت هم نزدی. 

گفتم خوب گمش کردین حالا من دوباره برگه رد میکنم ولی 12 ساعت کسر کار برای اینکه صبحها دیرتر میامه ولی از اون ور می مونم که و........ 

خلاصه گفتم باشه آقا جان شما که ماه پیشم بابت کسر ساعت از من 30 هزار تومن کم کردین منم اعتراض نکردم دیگه چرا بحث میکنی خوب کم کن. 

اینم بگم این همون مردک نفهمه که سر اضافه حقوقها و زمان استخدام من رفته گفته این خانوم مدرکش مرتبط نیست و حقوقش چرا بالا رفته!!!! 

خلاصه این گذشت تا دیروز دوباره زنگ زده به مدیر قسمتمون که ایشون کسر ساعت دره و 1 روز هم غیبت. 

آفرین به مدیرمون که گفت ایشون دیروز دوباره برگه رد کرد از اون ور هم بیشتر میمونه دیگه چی میگید؟ بعد گفت خوب م کن آقا. 

منم قاط زدم اساسی.رفتم پیش مدیر حسابداری و امور مالی و گفتم به این آقا بگین پاش واسه کفش هم کوچیکه اونقدر انگشن تو لونه زنبور نکن و.................. که معنیش این بود که میزنم له و لوردت میکنما. 

خلاصه برای 12 ساعت هم برگه رد کردم و اومدم نشستم. 

حالا دارم سعی میکنم صبها یک م زودتر بیام که قبل از هشت و نیم کارت بزنم تا حق من الی کم نشه.تا ببینم چی میشه. 

این قوقول ما هم که یک مدته بدجور اعصاب مصابش ریخته بهم سر مسائل کاری و من خیلی براش ناراحت و نگرانم. 

ای خدا جونم کمش کن. 

کسی که نیتش خیره و دست خیلیا رو گرفته و به فکر همه بوده و توی بدترین شرایط بازم به دیگران کمک کرده، خدا جون مزد زحمات شبانه روزیش رو بده. 

از نظر روحی خیلی تحت فشاره. 

 

امروز خیلی خسته ام.دیشب ساعت شت و نیم رسیدیم خونه و یک راست رفتم تو آشپز خونه تا شام و نهار آماده کنم و در ضمن اون خونه رو گردگیری و مرتب هم کردم و تا ساعت 10 سرپا بودم.وقتی کارم تموم شد زانوهام می لرزید و با اینکه قبلش خیلی گشنه بودم اصلا میل به غذا نداشتم. 

 

خدایا، ازت میخوایم همیشه نور امیدت تو دلهای ما برقرار و تابنده باشه… ازت میخوایم افکار منفی و خیال بافی هائی که جز ایجاد ناراحتی برای ما، فایده ای نداره رو ازمون دور کنی… و یادت رو تو ذهن و قلب من ما جاری کنی… خدایا از اینکه امیدمون رو ناامید نمیکنی، سپاسگزاریم.

نظرات 5 + ارسال نظر
سحربانو سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

اه عجب آدم نفهمی هستا این مرده. بزنم داغونش کنما:(
ایشالا همه چی ردیف میشه.

آره واقعا
ممنوننننننننننننننننننننننن

دلتنگی های یک عمه چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ http://arianfarshadmehr.persianblog.ir/

توی محیط کار همیشه دردسر است... مهم نیست... لب تاب مبارکه...

آره واقعا
مرسی عزیز

شیرین چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ http://shirin-banoo.blogfa.com

لپتاپ مبارک باشه، همیشه سرکار باید یکی باشه که رو اعصاب قدم بزنه، متأسفانه.
خسته نباشی خانومی :***

ممنون
آره این نباشه یکی دیگه

صحرا پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ق.ظ http://sahra87.persianblog.ir

لپ تابت مبارکا باشه . ایشاالله همیشه به کمک اون پستای شاد برامون بذاری. در مورد محیط کار و کشمکش های اونجا هم باید بگم همه جا این مشکلات هست

مرسی عزیزم
درسته واقعا دارم سعی میکنم بیخیال بشم

شیرین شنبه 16 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ق.ظ

آمین یا رب العالمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد