خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

روزهای بد

روزهای بدی رو گذروندیم.خیلی بد.  

کارها بین دوستا تقسیم شده بود البته فامیلها بودن ولی خودشون هم ترجیح میدادن با ماها باشن. 

خرید قبر و رزورو سالن تو خود ب ه ش ت ز ه ر ا و کارهای مربوط به اونجا با یکی بود. 

گرفتن اتوبوس و چاپ اعلامیه و رزرو مسجد و خرید خونه با کس دیگه. 

کارهای ترخیص و تسویه حساب با بیمارستان و گرفتن آمبولانس و تشییع از در خونه هم با ما بود.  

روز پنج شنبه صبح با دختر اون مرحوم و همسری رفتیم بیمارستان برای تحویل گرفتن پیکر اون مرحوم. تا ساعت ۹ همه کارها رو انجام دادیم و بیمارستان هم لطف کرد گفت ۱۰۰ تومن تو پات بذارید بدید .یک دکتر مربوط به خانه سالمندان هست بیاد سریع گواهی فوت رو صادر کنه تا پزشکی قانونی نرید و کارتون طول نکشه !!!!!!!!! 

از ساعت ۹.۳۰ تا ۱۱ هم منتظر آمبولانس بودیم.آمبولانس خصوصی گرفتیم.چون غیر خصوصی از چند تا بیمارستان جنازه جمع میکرد و دم در خونه هم نمی یومد. 

تازه خصوصی بود ۲ ساعت تاخیر داشت. 

خلاصه گفتن بیاین پایین تو سردخونه تحویل بگیرید کنترل هم بکنید اشتباه نشه. 

خدایا چقدر برای دختر سخته تا صورت پدر رو تو این حالت بی روح و پیچیده شده تو نایلون و پارچه ببینه. 

دم در خونه صورتش رو باز کردن تا دختر دیگش و همسرش بری آخرین بار ببیننش. 

هنوز صورتش جلوی چشممه. 

جزئیات رو دیگه نمی گم که همش درد و غصه و گریه و ضجه بود.  

فقط بگم که همسر گلم خیلی خیلی خیلی زحمت کشید طوریکه کل فامیل اسمشو صدا میرد و همه مرتب تشکر میکردن 

عزیزم الهی همیشه زنده باشی و خدا پدر مادر خودت رو برات حفظ کنه

 

خوابیدی بدون لالایی و قصه                 بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه 

دیگه کابوس زمستون نمی بینی          توی خواب گلای حسرت نمی چینی 

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه         جای سیلیهای باد روش نمی مونه 

دیگه بیدار نمیشی با نگرونی               یا با تردید که بری یا که بمونی 

نظرات 1 + ارسال نظر
شیرین سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ب.ظ http://lionqueen.blogsky.com

خدا خیرتون بده.
خدا رحمتش کنه
ان شاءالله که پشتش خیر و شادی باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد