خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

یاد باد آن روزگاران یاد باد

اون پتوی نرم و گرم همچین دورم پیچیده میشد انگار نه انگار که تخت از چوب ساخته شده

بازی و سرگرمی

شعرها و کاردستیهای مهدکودک

کلاس نقاشی و ژیمناستیک

خوابیدنهای بی دغدغه

دوچرخه سواری و سپردن افکار و خیالات به قدرت قوی تخیل

بازی و باز هم بازی

رفتن به مدرسه و بزرگترین مشکل و دغدغه

درس خوندن

حل کردن ریاضی

و حفظ کردن علوم و جغرافی

12 سال دغدغه برای درس خواندن

و بعد کنکور

2 سال خواندن و بعد دانشکده هنر

باز هم دغدغه مهم

پاس کردن دروس

و حالا

بزرگترین دغدغه های کودکی همچون لطیفه ازنظرم م میگذرد

کاش همیشه دغدغه ها به همان کوچکی باقی می ماند

ولی نه

 باید ساخته و پخته شویم تا دغدغها را کوچک کنیم ، با دست خودمان

خدایا

 نیرویی بده تا مشکلات را خرد وکوچک کنم

و خم نشوم و نشکنم

و بپذیرم آنچه را که برایم مقدر کردی

و تغییر دهم آنچه را نمی پسندم

و محتاج نشوم به آنکس که کس نیست

و دستم بگیر که افتاده را دستگیری

نظرات 3 + ارسال نظر
نفس یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:53 ق.ظ http://roza153.persianblog.ir

واقعا یاد باد

عطر برنج یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ http://atr.blogsky.com

کجایی پس خانومی؟؟؟ آره منم خیلی یاد اون روزا می کنم! یه جورایی فک می کنم تو اون دوران گیر کردم و نمی تونم بیرون بیام!

مستانه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ http://baadbaadak.com

:) چقدر جالب بود... نیرویی تا مشکلات رو خورد و کوچک کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد