دیروز قوقول باشگاه داشت و اومد دنبالم و من و رسوند خونه و رفت فوتبال.
منم یک کم استراحت کردم و گفتم بهتره عدس پلو درست کنم هم برای شام هم برای نهار فردا.
یک ظرف ژله هم درست کردم چون قوقول دوست داره.
داشتم کارامو میکردم که موبایلم زنگ زد و برداشتم دیدم مدیر عاملمونه.
سلام و علیک کردیم گفت بابا اومدن پیش من بعد یهو گفت چرا صدات ناراحته که من زدم زیر گریه
خیلی باهام حرف زد و گفت بهت قول نمیدم چون توی شرکت دستم بستست الان وضع مالی همه شرکتها خرابه
ولی هر کاری بتونم انجام میدم وخیلی متاسفم که آدمی با شخصیت پدرت که هم فرهنگی و هم اهل هنر و موسیقی و اینقدر آدم درستیه این مشکل براش پیش اومده
منم ازش تشر کردم که با این مشغله و اداره شرکت به این بزرگی و با مسئولیت زیاد و حساسش برا ما وقت گذاشته و الانم به من زنگ زده
خیلی شرمنده شدم که گفت این حرف و نزن و من بعد از برگشتن از ماموریت کار رو دنبال میکنم
خیلی برام ارزش داشت که آدمی با این جایگاه و شخصیت و این درگیری کاری باز به فکر کارمندش هست ( البته همیشه میگه رو من و قوقول رو خیلی حساب میکنه و به بابا هم گفته بود هردوشون برام عزیز و مهمن)
خلاصه قطع کردم و بعد از یک کوچولو گریه حالم بهتر شد و رفتم تو آشپز خونه.
۱ ساعت بعد هم قوقول اومد و یک دسته گل رز صورتی خوشگل برام خریده بود.
و گفت این مدت که فشار کارم زیاده تو تذیت شدی و تحمل میکنی.
منم خیلی خوشحال شدم و همه رو تو گلدون چیدم و شب هم موقع خواب بریدم تو اتاق خوابمون و روی دراور گذاشتم تا عطر عشق اونجا هم بپیچه.
عزیزم دوست دارم یک دنیا و ازت ممنونم
زندگی با همین رزهای صورتی رنگ می گیره...
سلام خانومی
خوبی عزیزم؟
امیدوارم هر چه زودتر مشکل پدرت حل بشه.
درست میگی گریه باعث میشه آدم سبک بشه.
:*
منم دلم می خواد یکی برام گل بخره
خانومی غصه نخور مشکلاتت حل می شه . خوشحالم که یاری داری که درکت میک نه و به فکرت هست.
همیشه خوش و خرم و سلامت باشید.