خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

چشم ما روشن مامان خانومی برگشت

سلاممممممممممممممممم

 

مامان  از مکه برگشت

 

شنبه تا ساعت ۹ سر کار بودیم بعدش رفتیم خونه خودمون دوش گرفتیم و آماده شدیم و رفتیم خونه بابا اینا.خواهری هم یک بیفستروگانف خیلیی خوشمزه درست کرده بود جای شما خالی.

ساعت ۱۰ زنگ زدم اطلاعات پرواز فرودگاه گفت پرواز ساعت ۱۵و۴ میشینه

 

ما هم ساعت ۳۰و۴ رفتیم فرودگاه که گفتن ساعت ۳۵و۵ میشینه

ما هم در عالم خواب و هپروت نشستیم

حالا فکر کن هر چند دقیقه یک بار مردم هجوم میبردن طرف شیشه ها ما هم میگفتیم اومدن بدو می رفتیم جلو ۱۰ دقیقه وامیستادیم می دیدیم خبری نبوده واین عمل سرکاری چندین بار تکرار شد

 

خلاصه ساعت ۶ بود که کم کم سر و کله حجاج پیدا شد

یک چیز جالب اینکه یک خانواده تقریبا پر جمعیت اومده بودن استقبال که تا دیدن حجاج دارن میان یک شیشه عطر مشهدی کوچک درآورده بودن و دست به دست رو سر و کلشون میزدن که مثلا خوشبو بشن

خدائیش بو گند هم میداد عطره

فکر کنم اگر مسافرا دیرتر میومدن بیرون اینا مجبور بودن برن عطر بخرن

 

خلاصه یک دفعه مامان و مادرجونمو دیدم

بمیرم مادرجون خیلی لاغر شده بود خوب سنش بالاست و دیگه کم آورده بود ولی با اینحال تمام اعمالو کامل بجا آورده و صفا و مروه هم خودش با پای خودش رفته

 

از دیدن مامان یک حالی شدم ( قبول باشه حجت عزیز دل من)

تا بارها رو گرفتن و رفتیم خونه شد ۸.یک صبحانه خوردیم و ساعت ۹ گوسفند آوردن.

بعد از اون هم من و خواهری و خالم( خالجون هم با مامان اینا رفته بود مکه) افتادیم به جون چمدونا.

 

وای اونقدر سوغاتی آوردن که قوقول میگفت بیخیال چه خبره اگر ما جایی بخوایم بریم که نمی تونیم اینقدر خرید کنیم( البته بگم مامان ایناسرشون هم بره از وقت نماز و عبادتشون نمیزنن فکر کنم مامان و مادرجون به اندازه کل عمرشون روزه مستحبی گرفتن و نماز خوندن؛ولی تمام وقت استراحت رو برای ما خرید کرده بودن)

 

و اما سوغاتیا:

 

من: ۱ بلوز یقه ایستاده بدون آستین صورتی که خیلییی خوشگله

ا بلوز مهمونی خیلی خیلی خوچگل

یک ست ملافه

 حوله

 صندل

شال

لباس خواب ساتن  (که خدائیش انگار لباس مهمونی اونقدر لطیف و خوش رنگه)

لوازم آرایش

چندین دست لباس ....... که آدم دلش نمیاد بپوشه اونقدر خوش آب و رنگه

یک چراغ خواب برای اتاق نینی آینده

 

قوقول:

۱ شلوار کتان

۱ جفت رو فرشی

۲ دست پیرهن زیر

۱ کلاه که ست کنه با لباس عربی که مامانش آورده که قوقول کلی با اون حال کرد

و کلی خوراکی

مادرجونم:

۱ کیف برای من / یک پارچه شلواری برای قوقول

خالم:

ا دست لباس خواب ساتن دیگه که اونم خیلی خوشگله /یک شال و لوازم آرایش

یک صندل هم برای قوقول

اینا فقط سوغاتیای مابود حالا بقیه بماند

بعد از ظهر اومدیم خونه مامان اینا که یک اتفاق جالب افتاد

.وقتی همه ساکها باز شد و سوغاتیا تقسیم شد و مال بقیه هم بسته بندی شد دیدیم یک کیسه مونده که مامان گفت مال من تو کیسه نبود زنگ زدیم به خالم اینا که گفتن مال ما هم نیست

حالا توی اون ۴ دست لباس نو با مارک تامی و دی اند جی و عطر و ادکلن و یک دست کارد و چنگال بود

هی میگیم پس مال کیه نکنه تو فرودگاه اشتباه گذاشتن رو ساکهای شما که گفتن نه امکان نداره

خلاصه با فکر بکر بنده زنگ زدیم به آژانسی که ما رو برده بود خونه و سرتونو درد نیارم معلوم شد موقع خالی کردن اسباب آقای راننده وسایل دختر خودش رو که تو صندوق عقب بود اشتباهی برای ما گذاشته

که با دخترش اومدن و گرفتن و کلی تشکر چون ما زنگ زدیم به آژانس و شماره گذاشتیم و گفتین اگر مال کسی بود نشونی بده و تحویل بگیره

ولی فکر کن لباسای تامی و دی اند جی مجانی گیرمون میومدا

شاد باشید ( چقدر حرف زدمااااااااااااااااااااااا)

 

نظرات 5 + ارسال نظر
صمیم دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:06 ق.ظ http://alisa50-50.blogsky.com

به به به!!! چشم شما روشن...دست مامان و مادر جون درد نکنه.....خدا قبول کنه و برای بقیه هم قسمت بشه .
راستی تولدت با تاخیر مبارک خانمی شیطون یلای خوش کادو بگیر!!!!!(چشمک!)

مرسی و ممنون خانومی

انشا الله قسمت هر کی دوست داره بشه و همه حاجت روا بشن
مامان منم همینطور الهی به حق علی حاجت دلش رو بگیره

یلدا دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.ghoorbagheh.blogsky.com

چشمت روشن عزیزم..بد نگذره با این همه سوغاتی:)

مرسی عزیزم

قابلی نداره

اینموریکس دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:40 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام...من از روی کامنتتون توی وبلاگ ایده رسیدم به اینجا...فکر کنم یه جورایی کار شما هم مثل کار من هستش...البته با درجاتی تفاوت...همه اون چیزهایی رو که راجع به استرس ارسال پول به کمپانیهای خارجی و چونه سر قیمت و نحوه پرداخت و نرسیدن به موقع اسناد به بانک و حواله و برات و غیره رو ما هم داریم با این تفاوت که باید با مشتریها هم چونه بزنیک که جنس رو بخرن و ....
راستی سورپرایز تولدتون هم حرکت جالبی از طرف قوقولیتون بود...امیدوارم که همیشه شاد باشین...

سلام

ممنون که سر زدین

شایذ از روی محتوی و متن نوشته های روزمره من کسی متوجه کار و حرفم نشه ولی واقعا بعضی روزها استرس زیادی میکشم تا مثلا یک ال سی باز بشه با این اوضاع تحریم
مخصوصا حواله پول

یا چک و چونه با فروشنده برای نوع پرداخت
ولی همین نوشتنهای روزانه و روزمرگیهاش تو روند کارم تاثیر خوبی داره

طنین سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ق.ظ http://asalioman.blogsky.com

چشمت روشن جیگر
ووووووووووویییییییی چقدر سوغاتییییییییی

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییی عزیزم

خانومی چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

چشمتوننننننننننن روشن
وای سوغاتی حال میده خیلی
منم مامان که اومد تا رسیدیم خونه ریختیم سر چمدونا :دی حال میده
زیارتشون قبول خانوممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد