خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

تکرار میکنم

با خودم تکرار میکنم در حالیکه سرم از درد در حال انفجاره: 

 

در ناامیدی بسی امید است 

 

پایان شب سیه سپید است 

 

 

 

ممنون میل ندارم !!

و اما دیشب بعد از یک هفته گفتیم یک سر بریم خونه قوقول اینا

اول که یک سر به مامان اینا زدم و برای افطارشون حلیم گرفتم بعد رفتیم اونجا که به قوقول گفتم برای مامانت اینا هم بگیریم که گفت نمی خواد.

رفتیم و دیدیم مامان بزرگ قوقول و خالش هم اونجان .

ساعت 7 بود که دختر خاله قوقول گفت پیتزا می خوام. مامان قوقول هم به بابای قوقول گفت پاشو زنگ بزن 2 تا پیتزا بیارن ( برای این بچه و خواهر قوقول چون اونم هوس کرده)

برای بقیه هم نمی خواد من کتلت پختم.

غذا مهم نیست ولی این حرفه بدی بود دیگه

خلاصه مامان بزرگ قوقول گفت نه بابا بگو 3 تا بیارن . قوقول هم فکر کنم فهمید من بهم برخورد چون همش به من میگفت جون من بزار من برای خودمون سفارش بدم که گفتم اصلا من میل ندارم.

وقتی هم آوردن هرکاری کردن حتی یک برش هم بر نداشتم آخر سر اونقدر قوقول گفت جون من مرگ من حالا این یکی رو بگیر دیدم اینا هم دارن همه نگاه میکنن گرفتم

اه اه  حرصم درومد.... میدونم منظوری نداره ولی خداییش حرفا و کارای ضایع زیاد میکنن.

شب هم کتلت دادن برای امروز نهار ما به تعداد 4 تا و نصفی !!

حالا بگذریم.به قوقول دیگه چیزی نگفتم چون ارزش بحث کردن نداشت .

عصر قبل از رفتن یک عطر خریدم و 2 تا رژ و یک مام و یک بسته تیغ شد 21000 تومان‌!!!

واقعا یعنی چی؟

خدا بخواد بابا بعد از یک ماه  فردا برمیگرده

وایی خیلی خوشحالم چون خیلی دلم تنگ شده تو این مدت هروقت تلفنی با هم حرف زدیم هردومون زدیم زیر گریه هم من هم بابا بعضی مواقع هم خواهری .

آخه من زیادی احساساتی و رقیق القلب هستم.

خدایا مشکل همه گرفتارات رو حل کن مشکا ما رو هم همینطور.

فیلم دیدن قبل از سر کار رفتن

امروز صبح ساعت 7:30:

وای قوقول خواب نمونیم

نه بابا

ساعت 8 :

وایی پاشم ساندویچهای نهارو آماده کنم ( آخه ما هر دو معده درد شدید داریم و دارو هم می خوریم نگید روزه خوارن)

ساعت 8.15:

من و قوقول در حال صبحانه خوردن و بنده هم کرم کارامل رو 2 لپی می خوردم و فیلم دیدن در کانال MBC Persian

ساعت 8.30:

وایی قوقول چه فیلم ترسناکه قشنگیه

قوقول: ..... شب فیلم بی خود میدن الان فیلم خوب می خوای نریم فیامو ببینیم

من :

ساعت 9 سر کار: ( شرکت ما خصوصیه وساعت کار از 8 تا 4.30 و برای ماه روضون نیم ساعت زودتر میریم)

من: قوقول من که روم نمیشه بیام تو ببین با مدیر عامل با هم رسیدیم

قوقول: بی خیال خوب خسته بودیم

من: نه خیر فیلمش خیلی خوب بود

امان از حسادت تابلو !!

گفته بودم که چند وقت پیش مریض بودم و 2 روز استعلاجی داشتم و نرفته بودم سرکار.

خلاصه از شنبش که رفتم دیدم این همکارای خانوم مخصوصا یکیشون که منشی ما هم هست و کارای مارو انجام میده یک چیزیشون میشه انگار !!

نه سلام و علیکی نه هیچی همه هم درو به تخته میکوبن و با اخم وتخم ( بازم بیشتر همین خانوم که حدودا 33 سالشه و نمی دونم لیسانس چی هم داره)  نشستن.

هی به قوقول میگم من نبودم اینجا اتفاقی افتاده؟

میگه نه جون تو من هم نمی دونم؟؟

یکی دیگه که داشت از حرص در کمد رو با لگد می بست

خلاصه منم شوکه از این برخوردها

موقع رفتن هم به زور خداحافظی کردن و رفتن!!

2-3 روز گذشت همکاری که با هم کار میکنیم گفت میدونی چه خبره؟

گفتم نه ولی خیلی دلم می خواد بدونم

گفت حقوقتون اضافه شده!!!! ( البته 4-5 نفر هستیم)

گفتم یعنی اینا برای این مورد دیوونه شدن؟؟ گفت آره

البته قرار نبوده موضوع درز پیدا کنه ولی این خانومه مدیر مالی داره میره البته از اولم برای من خیلی زد چون اینا فکر میکردن من جای همکار قبلیشون رو گرفتم و چون از اول هم مدیر عاملمون خیلی با من خوب بود اینا موضع گیری کردن که هر چی من تلاش کردم جو رو بهتر کنم در مورد بقیه کمی موفق شدم ولی در مورد این2خانوم نه و خواسته ضربه بزنه و بره  اومده شرکت و جو رو خراب کرده 

اینا تو یک مهمونی بودن به همه گفته که شما ها هم مثل من بدشانسید این دختره ۱ ساله اومده و .....

اصلا هم بران مهم نبود من سعی خودمو کردم حالا اونا دوست داره خودشون رو عذاب بدن به خودشون مربوطه من که راحت کارم رو انجام میدم.

خلاصه ببینید چقدر بهش فشار اومده ه رفته پیش مدیر عامل و گفته چرا به ما اضافه نکردین؟؟؟؟؟؟

من هم سابقم خیلی بیشتره هم مدرکم خیلی نامرتبط نیست

اونم گفته از نظر من ارزش میز شما 250000 تومنه

اینم گفته اون خانوم ( یعنی من ) پشت اون میز مگه چی کار میکنه که 400 تومن بهش می دید؟؟

یک آدم چقدر باید احمق باشه آخه ؟؟؟؟

خلاصه هنوزم داره این در اون در میزنه که بره یک بخش دیگه 

همش هم تلفنی همه رو تحریک میکنه

منم از امروز دیدم برای من هی داره قیافه میگیره با همه سلام علیک کردم الا اون

بذار از عصبانیت بمیره کسی که اینقدر حسوده که خودش رو تابلو میکنه

اونقدر پر رو و بی چشم و رو هم هست که به مشکل می خوره از قوقول کمک می خواد !!!!

در هر صورت صلاح مملکت خویش خسروان دانند

اگر آدم اینقدر تنگ نظر و بخیل باشه هیچ وقت به هیچ جا نمیرسه 

اونم این با اخلاق گندش که هر کاری رو با غرغر و من خسته شدم و مگه من چند تا دست دارم و اصلا بلد نیستم انجام میده !!

ولی بازم به روی خودم نمیارم فقط باهاش سلام و علیک نمی کنم ولی اخم و تخم هم نمی کنم

خدایا به همه بنده هات روزی  میده ولی کم و زیاد ولی میدونم قطعش نمی کنی

خدایا برای داده و ندادت شکر

برای پدرم

پدرم ای پدرم

پدر عزیز من

20 روزه ندیدمت

عشق من آی پدرم

میدونی دوست دارم

 میدونی عاشقتم

تو دلت پر از غمه

غصه ها و ماتمه

تو دلم پر از غمه

غصه ها و ماتمه

کاشی این روزا بره

روزای سیاه بره

بپرم تو بغلت

بکشم دست به سرت

سرو رو و پیرهنت

نبینم غم بخوری

نبینم از پا بری

تو همیشه پدری

برا من یه سروری

پدرم دوست دارم

قربون صدات برم

اونقدر گریم گرفته که نمی تونم بنویسم

اینا رو هم از دلتنگی گفتم شاید وزن و قافیه نداره

ولی ....

بابایی دوست دارم

دلم برات خیلی تنگ شده