خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

بی خیال ،قسمت بود

بعضی روزا مثل امروز فقط نیاز دارم یکی به من بگه غصه نخور درست میشه،بی خیال ،قسمت بود............ 

و اون یک نفر هیچکس جز همسر نباشه........ 

امتحان امروز همسری به دلیل 6 زدن مرکز آزمون کنسل شد و افتاد برای 4 شنبه هفته آینده :(

حس و حال

دارم چایی می خورم و منتظرم بچه ها بیان سر کلاس...صبح موقع دوش گرفتن کلی خوابم میومد و هی میگفتم خوب چی میشد این ساعت کار مثلا از 10 بود...بعدم میگفتم اصلا کاشکی الان میرفتم بیرون دوباره می خوابیدم و کلی از این فکرا....حالا که خواب از سرم پریده همش خدا رو شکر میکنم بابت کاری که دارم و شرایطش....یک آتلیه وسط این باغ بزرگ با کلی امکانات توش...کسی بالا سرم نیست و خودمم و خودم ...نه آقا بالاسری و نه هیچی.....اینترنت نا محدود هم زیر دستم...چایی و کافی و بیسکوییت هم بهر وقت بخوام براهه....خدا رو شکر با مدیرامون هم مشکلی ندارم و اونا هم کلی راضین...با همکارا هم خدارو شکر روابط خوبه و تازه جمعه هم بعد مدرسه رفتیم کافی شاپ بیرون و همکارمون که دیگه پا به ماهه دیدیم و کلی حرف و تعریف کردنی.....ماه دیگه هم که میرم سنگاپور برای سمینار.....خونه هم خدارو شکر همه چی خریده شده و جابه جاشدیم........فقط یک چیز اصلی این وسط هنوز میلنگه......... 

یعنی اونقدر دارم به این قانون جذب گیر میدم برا کار همسری فکر کنم بزنه له و لوردم کنه....وای اونقدر که ناراحت و نگران روحیه و حس و حال همسرم،نگران بعد مالیش نیستم... 

الان دارم  انرژی میزام رو رزومه همسر که هفته پیش یکی از اولیا بهم گفت براش ایمیل کنم...کمپانی بزرگ و مطرحیه...امیدوارم که زودتر بررسی بشه و باهامون تماس بگیرن............... 

خدایا برای داده و ندادت شکر......خدایا هوامون رو لطفا داشته باش

نیروی جذب

خوب واقعیتش اینه که الان موقعیت کاری من خیلی خوبه..خیلی بهتر از اون چیزی که تصور میکردم ولی همیشه یک چیزی هست که نزاره از شرایط موجود لذت ببری.الان دغدغه عمدم کار همسره..نه به لحاظ بعد مالیش که به جهت حس و حال خودش.اینکه با این تجربه و کارایی نشده اینجا کار مناسبی پیدا کنه..اصولا اینجا برای سیستم آموزشی کار بهتر پیدا میشه.. 

برای خارجیها از نوع اروپایی و امریکایی هم کار خیلی راحت ترپیدا میشه ولی برای ما ایرانیها نه ،خیلی سخته..با اینکه اینا توی سیستم کامپیوتر خیلی ابتدایی هستن و دولت هم اعلام نیاز کرده ولی متاسفانه پیدا کردنش سخته.... حفظ روحیه هم سخت تر...با اینکه به نظر من داره کار مهمی میکنه و از نظر علمی خودش رو آپ گرید میکنه ولی این از نظر خودش کافی نیست و خوب قطعا ناراحتیش هم به جاست...خدا کنه قانون جذب اینجا هم کار کنه...........

امروز مدیرمون صدام کرد تا باهام صحبت کنه..گفتن یک سمینار 4 روزه تو سنگاپور هست که برای اکتبر باید برم...خوب طبیعتا کل هزینه ها هم با مدرسه هست  و آخرش هم مدرکی که به ما میدن...... 

دیگه الان کاملا به قانون جذب ایمان آوردم.هفته پیش خیلی گذری از ذهنم گذشت که خوب برای ارتقا خودم برم یک دوره آنلاین ثبت نام کنم...دانشگاه ویرجینیا یک دوره یک ماهه آنلاین داشت به نام supporting young children's development.دیدم خوب به کارم میاد و ثبت نام کردم...بعد پیش خودم گفتم چه خوب میشد مثلا مدرسه میگفت یک دوره تو سنگاپوره بیا اونم برو......اونقدر گذرا از ذهنم گذشت که حتی با همسر مطرحم نکردم و امروز بهم همین پیشنهاد رو دادن!!!!! فقط اینکه باید تا 1 سال اینجا کار کنم که راهکارها رو اینجا پیاده کنم..خوب طبیعتا برای تجربه هم خوبه......  

دلم میخواد با همسرم بریم..دوست ندارم تنها برم تنها که نه 4 نفریم ولی خوب دوست دارم با اون باشم از طرفی هم 9 صبح تا 5 بعدازظهر تو سمیناریم و همسرم باید تنها بره جایی...نمی دونم داریم بهش فکر میکنیم....خدایا سرنوشتمون کلا با اون چیزی که فکر میکردیم متفاوت رقم خورد و ممنونیم فقط اینکه همسرم بیشتر داره بهش فشار میاد...میدونم که به وقتش همه چیز رو درست میکنی فقط تا اون وقت به همسر کمک کن تا روحیش رو کامل نبازه و استرس بیشتری بهش تحمیل نشه که پیامدهای این ناراحتی و استرس دامن زندگیمون رو نگیره...ممنونم.....

گزارش

بالاخره بعد 6 هفته کلاسای ویژه هم تموم شد.در اصل holiday program تموم شد..مدرسه 6 هفتست که تعطیل بین ترمه ولی من کلاسهای آرت رو برگزار میکردم..تنها کسیکه کل 6 هفته رو سرکار بودم..خداروشکر 2 هفته آنتراکت هست و بچه ها نیستن تا شروع ترم جدید....برنامه کلاسها رو خودم داده بودم....6 هفته هرکدومش یک عنوان داشت.هفته اول هنر کاشیکاری هفته دوم نقاشی روی شیشه هفته 3 و 4 نقاشی روی پارچه هفته 5 آب کردن مدادشمعی و نقاشی با اون و هفته آخر هم هنر با سیمهای مفتولی.......وای خدا چه غلطی کردم...بچه های 2 تا 9 سال بودن..کوچولوهاشون سرویسم کردن مخصوصا هفته اول سخت ترینش بود...تازه 6 تا بچه هم تازه ثبت نام کرده بودن که چی؟؟؟هیچی زبانشون نروژی بود...یا خدا حالا من که زبان مادریم فارسیه با بچه های اینجا انگلیسی حرف میزنم تازه اینا با لهجه های مختلف یکی انگلیسی یکی آلمانی یکی چینی یکی هندی یکی روسی و ....جواب منو میدن حالا باید برای اینا پانتومیم اجرا میکردم تا بفهمن...2 تاشونم که 3 ساله بودن!! اصلا هفته اول فقط فحش میدادم به خودم با این به قولی پلن دادنم ولی خدا رو شکر خیلییییییییییییییییییییی عالی پیش رفت طوریکه امروز در آغاز هفته و پایان دوره ها وقتی وارد ICT Room  شدم که جلسه بود با دیدنم مدیر و همکارا کلی برام دست زدن و منم کلی قرمز و خجالت و اینا و......خلاصه کلی تعریف که عالی بود اون دوره و ....کلی کار بود ولی خدارو شکر خوب از آب درومدن........

ویزامون تازه آماده شده ولی هنوزم دستمون نرسیده!!!! یا خدا 6 ماه طول کشید..انگار چون ویزای کاری حرفه ای برام گرفتن اینقدر طول کشید ولی خوب می ارزه حداقل مالیات خیلییییییییییییی کمی میدم در غیر این صورت با ویزای کار معمولی باید 300 رینگیت مالیات میدادم.......

سر حقوق هم با مدیرمون حرف زدم و تونستم یک کم مبلغ رو بیشتر کنم ولی هنوز نداده برای امضا فکر کنم می خواد از ترم جدید اجراییش کنه......

روز دوم تعطیلی عید فطر یکی از دوستای مالاییمون که اینجا گالری نقاشی داره دعوتمون کرد خونشون با 2 تا دیگه از  دوستاشون..خیلی خوب بود و خوش گذشت......

خونه جدید آماده شده..کابینتهاشم نصب شده.........از صاحبخونه اجازه گرفتیم یک دیوار هال رو هم می خواستیم رنگی کنیم که رنگ زدیم....

برای ایجاد و تغییر روحیه کل مبل و میزنهارخوری و میز تلویزیون رو فروختیم که خونه جدید با وسایل جدید بریم تازه شاید خالم اینا هم ژانویه اومدن و با درصد کمی مامانم گفتیم یک تغییری بدیم...رفتیم ایکیا برای خرید که صاحبخونه رو دیدیم اومده برامون لوستر بخره...هیچی دیگه گفت حالا که هستید خودتون انتخاب کنید........خیلی خوب شد لوسترهای همه جا رو با نطر خودمون خرید.....ازش خواستیم یک آیلند یا همون اپن بزرگ هم برای اشپزخونمون بزنه که خداروشکر قبول کرد..خلاصه خونه نوساز یک مزه خاصی داره...........وسایلش هم نو باشه دیگه بیشتر......انشا الله آخر این هفته اسباب کشی داریم..هرچند چیز زیادی نیست برا بردن....واسه همین همسری قرار شد آخر هفته دیگه امتحان 2 مایکروسافتش رو بده..انشا الله که موفق میشه.........

از همه اینا به کنار خیلی نگران آیندمونم....هنوز برای مهاجرت برای جایی اقدام نکردیم..اصلا نمی دونم چی میشه...اروپا رو دوست ندارم میترسم دپرس شم از اونور استرالیا الان رشته منو نمی خواد و همسر هم آیلتس نداره که اون اقدام کنه.....

همش گوشه ذهنم میگم دوری از خانواده چقدر ارزشش رو داره؟؟؟؟؟اینجا سابقه کارکه بره بالا یک مدرک اینترنشنال هم بگیرم هر جا برم کار برام هست...2 تا مدرسه اینترنشنال هم تو ایران شعبه داره گاهی میگم انتقالی بگیرم برای کشور خودم ولی بازم میگم خوب ما هدفمون چیز دیگه بود..نمی دونم خیلی گیجم....فقط خدایا خودت هوامونو داشته باش

دلتنگی گاهی بدفرم دیونم میکنه...........دلم برای مامان و بابا و خواهرم تنگه خدا........شوهر خواهرم هم مامورتی از کشور قبلی فرستاده شده یک کشور دیگه و تا 10 روز دیگه خواهرم هم میره...وای چقدر مامان بابا تنها میشن...دلم گرفته...دلم تنگه براشوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

درد دل.......فقط برای تو که هرگز نمی توانی این متن را بخوانی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.