خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

برگشتم

دیشب ساعت 8 به وقت اینجا رسیدم....اونقدر این سفر برام پر بار بود که حد و اندازه ای نداره....اونقدر دید من نسبت به این روش کاری و تربیت کودک باز تر شده که فکر میکنم که این 3 روز بود اینقدر عالی بود ببین اگر همینطور ادامه پیدا کنه چی می شود...

course  انلاین هم که دانشگاه ویرجینیا ثبت نام کردم شروع شده و 4 هفته طول میکشه...نصف درسهای هفته اول رو قبل از رفتن خوندم و یکی از امتحاناتشو دادم و بقیش رو هم این 3 روز که مرخصی هستم می خونم تا هفته اول رو کامل کنم.....

رفتنمون خیلی راحت بود...ساعت 8 مدرسه بودیم و ساعت 8.15 رفتیم سمت فرودگاه...پروازمون 45 دقیقه تاخیر داشت و ساعت 12.45 پرواز کردیم که پرواز عالی بود به جز جای همسفر خوب و باوفام که خالی بود...لحظه بلند شدن هواپیما کلی اشک تو چشمام بود و جای خالی دستای همسرم تو دستام.......

45 دقیقه بعدش تو فرودگاه سنگاپور بودیم و بعد تاکسی به سمت هتل.....هتل عالی و خوب بود 5 ستاره و شیک.....

بعد از گرفتن کارتهای اتاق برای ساعت 5 تو لابی قرار داشتیم که بریم هتل که سمینار توش برگزار مبشد برای گرفتن کارت ورودی و معرفی اولیه.......ثبت نام کردیم و پذیرایی خوبی هم بود..انواع اسنک و غذاهای سبک و نوشنیدنی و شراب و بعدش معرفیه اولیه که حدود 2 ساعت بود...

 بعدش برگشتیم هتل...برای شام فقط شیر و کیک و این چیزها رو گرفتیم و تو هتل خوردیم...صبح بعدش ساعت 7 رفتیم صبحانه مک دونالد و بعدش 7.30 تو لابی قرار داشتیم برای رفتن به سمینار اصلی...از 8 تا 5 بعد از ظهر....هر چی از خوبی و سودمندیش بگم کمه فقط اینکه دید من خیلی خیلی بازتر شده و کوله باری از اطلاعات جدید که در حال سرازیر شدنه !!!!! یک اسنک سبک ساعت 11 سرو شد....بعد دوباره سخنرانی و اسلاید تا نهار که ساعت 1 سرو شد و چه نهاری.....از انواع گوشتهای کباب شده تا انواع مرغ و ماهی و انواع صدف و میگو و خرچنگ........میز دسر و بستنی و شکلات که به جای خود و بار سالاد هم که دیگه دیدنی بود.....بعدم چای و قهوه...ساعت  2 دوباره سخنرانی شروع شد تا 3.30 که باز پزیرایی با چای و قهوه و چیز کیک بود و بعدم تا 5.........برگشتیم هتل و ساعت 7 تو لابی قرار داشتیم برای شام.......تو هتل رستوران چینی رو مدیرمون رزرو کرد.....با اینکه کلی سفارش دادن و هزینه کرد ولی من با عرض معذرت اصلا غذاها تو معدم نموندن !!!!! با اینکه خیلی هم کم خوردم ولی فاجعه بود........سوپ نودل با محتویات داخلش.....پوست خوک سرخ شده با نون مخصوص!!!!! سبزیجات بخارپز شده.......یک نوع سویا با سبزیجات...و نوشیدنی خودشون...وای فاجعه بود........از اونجا ساعت 9 تاکسی گرفتیم برای  sky park...یکی از جاذبه های دیدنی که طبقه 26 هتل مارینا بود........خیلی زیبا و هیجان انگیز بود.....اونجا هم نوشیدنیهای الکلی !! البته از نوع سبک و مخصوص لیدی سفارش دادیم که خیلی خوب بود..........ساعت 11 هم برگشتیم هتل...فردا صبح هم ساعت 7.30 تو لابی بودیم و رفتیم به سمت اتوبوسهایی که قرار بود ببرنمون بازدید 2 مرکز آموزشی اصلی که ما از شعبشون تو مالزی هستیم....بی نظیر... سیستم آموزشی این روش تربیتی بر پایه اهمیت به شخصیت بچه ها به عنوان یک فرد ارزشمند و در حال تعامل مداوم با محیط هستش..اینکه بچه ها با 100 زبان در حال صحبت با محیط پیرامونشون هستند که شاما گفتار...نقاشی...رقص...حرکت دست و صورت و کلا هر گونه عمل و عکس العملشون هست...اینکه بچه ها حق دیده شدن و شنیده شدن دارند باید برای نظرات و حرفهاشون ارزش و وقت گذاشته بشه...کار بد باید دلیل بدیش برای بچه قابل لمس بشه تا با حرف تند و عکس العمل پرخاشگرانه....باید بدونه اگر شکوندن یک گلدون بده چون اون زیبا بوده...ما و بچه از زیبایی بصریش لدت میبردیم و گیاه جون داشته و .... و اینه حالا که فهمیده کار بد بوده کمک کنه برای تمیز کردن و آگاه باشه که چرا این کار بده.....بچه با کشیدن خط و طرح با ما حرف میزنه پس باهاش وارد گفتگو میشیم تا مفهوم خطهاش رو بفهمیم.......بچه ها منتطر واکنش ما هستند و همه چیز آینه رفتار ما با بچه هاست...این روش زمان بیشتری می طلبه که صرف بچه بشه ولی اعتماد به نفس و مهم بودن و مفید بودن رو به عنوان یک شخصیت حقیقی بهش میده...اینکه وجودش چقدر مهم و مفیده...مطالب درسی و علوم و جغرافی و ...همه چیز به طرز عملی انجام و حس میشه...رنگین کمان چیه...از کجا اومده...رنیگین کمان رو میسازم.....تجربه میکنیم.....بعدش رنگهاشو نگاه میکنیم....شبیه سازی میکنیم...با پارچه... با رنگ.... با کاموا.... میرم تو حیاط قطرات بارون رو حس میکنیم...لمس میکنیم...شکل قطرات رو از زیر شیشه میبینیم...سایه رو لمس میکننیم و اینکه بچه ها دیده میشن...

بعد از بازدید از 2 مرکز برگشتیم هتل و چمدونامون رو جمع کردیم و گداشتیم تو لابی و رفتیم برای خرید و ...بعدم ساعت 4 با مترو رفتیم فرودگاه...

و قسمت فاجعه بار سفرمون: تو این سفر ما 4 تا معلم و مدیرمون جمعا 5 نفر بودیم.. 2نفر بلیطشون  2 روز بعد بود که خودش بر میگشتن..مدیرمون 2 ساعت جلوتر پرواز میکرد چون شام جایی دعوت بود..میموندیم من و یکی دیگه....... بعد از گدشتن از گیت کنترل پاسپورت و بلیط من رفتم برای همسرم چیزی بخرمو همکارم با من بود..داشتم پول میدادم که گفت من میرم همینجاها بچرخم و شکلات بخرم........ساعت 7.10 دقیق پروازمون بود و ساعت بود 6.15...من خرید کردم و رفتم برای ثبت فاکتور خریدم برای قرعه کشی که دیدم اسمم رو صدا زدن..دیدم وای دیر کردیم که سریع اومدم هر چی گشتم همکارم رو پیدا نکردم و دیگه خیلی دیر بود..از اطلاعات پرسیدم که گفت سریع برو اونور برای گیت خروجی...فکر کردم حتما همکارم منو پیدا نکرده گفته اسمم رو پیج کنن...سریع به دو رفتم دم گیت گفتن شما چند نفرین گفتم 2 نفر..گفتن پس اون یکی؟؟؟ گفتم مگه نیومده که گفتن نه...خلاصه...به من گفتن گیت داره بسته میشه برو تو سریع...اسم اونو کلی پیج کردن که نیومد...تو هواپیما که نشستم دستام میلرزید که این چرا نمیاد..........و در آخر در هواپیما بسته شد و همکارم پیداش نشد..کلی بهشون التماس کردم که گفتن متاسفانه گیت بسته شده و ما دستور بستن در هواپیما رو داریم و کاریش نمیشه کرد......کل مسیر پرواز استرس کشیدم که این کجاست...بهم گفتن با پرواز بعدی میفرستنش .....تا رسیدم وسایل رو دادم به راننده مدرسه که اومده بود دنبالم و خودم رفتم دفتر ایر ایشیا...اسمش رو با بدبختی دادم چون اسمش چینی بود و من فقط اول اسمش رو میدونستم..خلاصه با کلی پرس و جو فهمیدم با پرواز بعدی فرستادنش...متاسفانه مدیرمون که با تلفن متوجه شد نزاشت ما منتطر بمونیم یا راننده دوباره برگرده دنبالش و گفت اشتباه خودش بوده شما باید برگردید و خودش بیاد.....متاسفانه شماره ای ازش ندارم که باهاش تماس بگیرم و 3 روز هم مرخصی هستم...البته اطلاعات پرواز گفت این شخص پرواز کرده.....الان منتطرم همسر برام شارژ بگیره به مدیرمون زنگ بزنم و شمارشو بگیرم...امیدوارم که بدون مشکل برگشته باشه...

به جز این تیکه آخر سفر خیلی خوبی بود و من خدا رو شاکرم که این راه برای من باز شده که به هدف اصلی و گم شدم برسم و بفهمم که دنبال چی بودم و تو همین راه گام بردارم........


اولین سفر کاری

خدا رو شکر..دیروز همسرم امتحان رو با نمره 800 پاس کرد..خدا جون ممنونتم واقعا ظرفیت غیر از این نتیجه رو نداشتیم تو این شرایط...ممنون و ممنون 

فردا صبح ساعت 9 باید مدرسه باشیم که همه با هم بریم فرودگاه و پروازمون هم انشا الله ساعت 12 خواهد بود ..... با ایر ایشیا که اصلا هم ازشون خوشم نمیاد .....

هم هیجان دارم که اولین سفر کاری رو میرم و هم کلییییییییییییییییییییییییییی ناراحت که با همسرم نمیرم......میدونم که شاید این جور دوریهای کوتاه مدت برای هر 2 نفر میتونه خوب باشه ولی واقعا از الان دلتنگشم...... 

3 روزه بیشتر نیست که روز سوم ساعت 8 شب هم بر میگردیم ولی خوب دلم اینجا میمونه....... 

مدیرمون کلیییییییی برنامه ریزی کرده و داده دستمون که دقیقه به دقیقش رو بدونیم کجاییم و چی کار کنیم...از گذاشتن چمدون تو ماشین تا اینکه کی پاسپورتمون رو بهش بدیم و کی سوار تاکسی میشیم و کی و کجا هر روز همدیگرو میبینیم و ...تا لحظه آخر که برمیگردیم تو مدرسه..همه رو پرینت گرفته داده بهمون :) البته خوبه دیگه هیچ نقطه ابهام یا سوالی باقی نمیمونه....... 

دلار  سنگاپور هم خریدم...اصلا ما هر وقت می خوایم ارز بخریم نسبت به ارزی که داریم باید 2 یا 3 برابر پول بدیم تا چنج کنیم..والله اون از ریال خودمون که یک میلیون میدادیم و همش 1000 رینگت میگرفتیم ( خدا رو شکر دیگه ریال تبدیل نمی کنیم که واقعا اعصاب خوردی بود )..اینم از دلار که 768 رینگت دادم و همش 300 دلار گرفتم ( 2.56 ) .........خوبه حالا همه هزینه ها پرداخت شده :) 

  خوب خدا رو شکر با اعصاب راحت میرم..نگران نیستم که همسرم پاسپورت و ویزا نداره یا امتحانش چی میشه......:) 

 

پاسپورت

بالاخره بعد از کلییییییییییییییییییییییییییییییییی زنگ و اس ام اس و علافی و ناراحتی و استرس و پیگیری رو ......

همین الان ساعت 12 شب ......شوهر مدیرمون پاسپورت و ipass رو آورد دم خونه داد و رفت......

وای نصفه جونمون کردن............................

3 بعدی

دیشب رفتیم سینما و اولین فیلم 3 بعدی زندگیمون رو دیدیم :) 

GRAVITY 

به نظرم واقعا این فیلم رو باید 3 بعدی دید....هم اکران معمولی داشت و هم اکران 3 بعدی که خوب ما هم 3 بعدیش رو انتخاب کردیم و  عینکامون رو گرفتیم و رفتیم برای دیدن فیلم...... 

از دیشب تا حالا تو موضوع فیلم گیر کردم و خودمو معلق تو فضا میبینم...... 

واقعا فضانوردی ریسک خیلییییییییییییییییییییییی بزرگی هست..اصلا دوست نداشتم خودم که هیچ ولی همسر یک فضانورد باشم :)

بحث

درست یا غلطش رو نمی دونم..اصلا اینکه چرا ایجوری هم شد مطمن نیستم ولی امروز بالاخره سر مشکل تاخیر زیاد تو گرفتن ویزا برای همسر با شوهر مدیر مدرسه بحث اس ام اسی کردیم که شکر خدا ظاهرا ختم به خیر شد...البته الان رفتن استرالیا و هفته دیگه میان ولی این چینیها هم که عجیب غریبن..نمی دونم تا اون موقع چی میشه ولی کلی حرصمون دادن....

بعد 5 ماه امروز و فردا کردن حالا که همسری امتحان داره و بازیی مرکز آزمون تموم شده و امتحان رو برگزار میکنن بازم این پاسپورت و ویزا آماده نیست...کلی به مدیر و همسرش که مسیول این کاراست هفته پیش توضیح دادم و چون این هفته میرفتن استرالیا و 10 روز نبودن گفتن دوستشون میاد 1 تا 2 روزه کار رو انجام میده......

و رسما ما به بازی گرفته شدیم...تازه پیششون فیلم بازی کردیک که آی آمتحان اینترنشنال داره و ال و بل.....بازم آماده نشد و منم زدم تو فاز کولی بازی که آی امتحان بعد یک سال درسخوندن به دلیل نداشتن پاسپورت کنسل شد و هم پولمون رفت و هم زحمت و کلییییییییییییییییییییییی...ولی چه فایده مدیرمون که نبود...از اونورم واقعا عصبانیم چون پولمون نرفت ولی واقعا امتحان به تعویق افتاد حالا نه 1 سال ولی همین که برای امتحان آماده میشی و نمی تونی بدی کلی اعصاب خوردی داره........

دوباره امروز قرار بود فرد مورد نظر بیاد که نیومد و نم قاط زدم و صبح نشستم یک ایمیل بلند بالا به مدیرمون زدم که کی خسارت یک سال طحمت شوهر من میده؟ شما مسئولیت پدیر نیستید؟ چرا 5 ماهه امروز و فردا میکنید و خلاصه کلیییییییییییییی غر....

تا عصر بهم جواب نداد و یکهو در آن واحد ساعت 5 بعداز طهر 2 تا اس ام اس خوشگل با یک مضمون برای جفتمون اومد....شوهر مدیرمون..یک ادم مالایی کاملااااااااااااااااااااااااا خونسرد برای ما آمپر چسبوند...که چی؟ من تلاشم رو کردم..اصلا وظیفه من نبود....من خودم کار و زندگی دارم.....من وقتم رو گداشتم......از دوستم کمک گرفتم و اگر میتونید بهتر و زودتر خودتون انجام بدید و...................................

یک آن هنگ کردم که این چی میگه؟ با ماست؟ شروع کردم به نوشتن ...اس ام اس حدود 7 صفحه شد !!!!!!!!! ولی لازم بود......که اگر وطیفه شما نبود از اول میگفتید منم نمی موندم..مگه من میتونم بدون همسرم اینجا باشم؟؟بعدا شما 5 ماه تعلل کردی؟ تازه میگید مدارک ناقصه؟ چرا 5 ماه پیش نگفتین؟ تازه میگید ویزا مدتش تموم شده باید جریمه هم بدیم..پنالتی رو یکی دیگه زده ما بدیم؟؟؟بدم گفتم امیدوارم هیچ وقت سروکارتون با آداره مهاجرت بی قانون مالزی گیر نیفته و همچنین این شرایط بد ما براتون پیش نیاد که درک منین مستاصل شدن تو یک کشور بی قانون خارجی یعنی چی؟.....

دوباره جواب داد و کلیییییییییییییییییییی نرم شده بود که نه من سعی خودمو کردم باز هم سعی میکنم و .......دوباره گفتم نه شما انگار ناراحتم شدی ...از ما ناراحن نباش ...زندگی ما رسما 5 ماهه با نداشتن پاس قفل شده...تو این خراب شده برای یک سیم کارت اعتباری فزرتی هم ازت پاس می خوان...حالا فکر کن ما 5 ماه چه گلی به سر گرفتیم...خلاصه دوباره کلی نذمتر که من تا 3 روز دیگه سعی میکنم از همین راه دور همه چیز رو روبراه کنم...یک کم دیگه صبر کنید.................

اینا در حالی بود که از دیوار صدا در میومد و از خود مدیرمون نه...خدا به خیر کنه...چینی خل و چلم هست که دیگه هیچی...بازم شوهرش مالایی و خونسرد تر بود...................................................خدا رحم کرد اجازه کار و ویزای اینجام با ویزای سنگاپور خودم اومده تو دستمه.................................والله به خدا...با این نوناشون