-
تک درختی
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 15:06
از پریشب که قوقول این آهنگ محسن نامجو رو گذاشته همش با خودم تکرارش میکنم مخصوصا بخشهایی که قرمز کردم. البته این آهنگ تک درختی رو گلپایگانی خونده ولی نامجو بازخونی کرده و آهنگسازی دیگه روش کرده. خیلی قشنگه مخصوصا آهنگش: ای ساربان، ای کاروان لیلای من کجا میبری با بردن لیلای من جان و دل مرا میبری ای ساربان کجا میروی...
-
خونه تکونی
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 15:12
سلامممممممممممممممممممم عرضم به خدمتتان این ۲ روز گذشته دور از جونتون مثل ... کار کردم و الان دارم می میرم. البته روز ۵ شنبه یکی اومد که کارای تمیز کاری رو انجام بده و الحق که خیلییییییی تمیز کار کرد و خیلی هم کار کرد از ساعت ۸ اومد تا ساعت ۹ شب. البته این آقا رو آبدارچی شرکتمون معرفی کرده بود منم ازش پرسیده بودم که...
-
خرید عید
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 12:07
دیروز قوقول اومد شرکت با هم نهار خوردیم و تا ساعت ۵ بود و بعد رفتیم.قرار شد بریم بوستان و شهروند که قوقول گفت من پام خیلی درد میکنه اول بریم یک کم استراحت کنیم و من لپ تاپ بذارم خونه بعد بریم.من که تنبل رفتیم خونه خوابم گرفت گفتم پس منم یک کم بخوابم که اونقدر تلفن شد که بیخیال شدم و ساعت ۷ رفتیم. قوقول هم به من نگفت...
-
پایان نامه
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 11:09
بالاخره بعد از ۳ روز طاقت فرسا ( البته طاقت فرسا برای خواهرم که امروز باید پروژه پایان نامش رو تحویل بده و همسر گلم که پا به پاش ۲ روز از جلوی کامپیوتر جم نخوردن) کار خواهری تموم شد و دیشب با قوقول رفتن اصفهان هم اون پروژه خودش رو تحویل بده و هم قوقول هم کارداشت و روز سه شنبه برمیگردن انشا الله. البته دیشب تا خواهری...
-
امروز من
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 13:12
بالاخره خبر قطعی شدن ک.ان.د.ید شدن خ..ا...ت..م.ی هم اعلام شد. با اینکه ...... زرد برادر ..... ولی من حتما انتخابش میکنم حالا از سی یا ست میایم بیرون. امروز صبح یکی از همکارای اخمخم اعصابم رو ریخت بهم نفهم اومده میگه نرخ دلار رو تو این تاریخ می خوام و یک برگه میده که بنویسم.منم نوشتم بعد از ۱۰ دقیقه اومده میگه چی شد و...
-
گل رز صورتی
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 13:06
دیروز قوقول باشگاه داشت و اومد دنبالم و من و رسوند خونه و رفت فوتبال. منم یک کم استراحت کردم و گفتم بهتره عدس پلو درست کنم هم برای شام هم برای نهار فردا. یک ظرف ژله هم درست کردم چون قوقول دوست داره. داشتم کارامو میکردم که موبایلم زنگ زد و برداشتم دیدم مدیر عاملمونه. سلام و علیک کردیم گفت بابا اومدن پیش من بعد یهو گفت...
-
ساعت ۵
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 16:38
الان ساعت ۴ و ۳۱ دقیقه امروز قراره بابا ساعت ۵ بیاد شرکت با مدیر عاملمون صحبت کنه. وای خدایا بازم همون دلشوره بازم همون نگرانی و دل بهم خوردگی باز هم استرس خدایا کی این استرسهای من تموم میشه کی کی کی دلم برای بابا سوخت از بسکه از دیروز و پریروز گفتم اینو نگی اونو نگی نیای به منشی بگی من پدر فلانیم ( آخه اینجا همه...
-
مسکن مهر
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1387 13:53
دیروز بالاخره بعد از چند ماه از مسکن مهر زنگ زدن که بیاین یک میلیونتون رو بریزید به حساب. از صبح هم قوقول رفته دنبال کاراش. خیلی اعصابم خورده با اینکه چند بار ازشون سوال کردم و به مدیر عامل منطقه خودمون هم زنگ زدم و پرسیدم که مطمئن شم اگر من خونه به نامم باشه ( البته ۳ دانگش به نام منه و ۳ دانگ هم مامان قوقول که چون...
-
خدا آخر و عاقبتمون رو بخیر کنه
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 16:36
ای وای روز چهارشنبه مدیرمون ساعت ۴ اومد.تا دیدمش دیدم قلبم همچین طپش گرفته بود که گفتم الان از دهنم بیرون میفته. وقتی رفت تو اتاق یک ربع بعد زنگ زدم و گفتم اگر وقت داشته باشین من کری باهاتون داشتم که گفت دارم میرم جله و باشه برای شنبه یا یکشنبه. واقع مثل یخ وا رفتم.چون ما وقت زیادی نداریم. وسایلم رو جمع کردم که تو راه...
-
ای خدا
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 12:39
ای وای خدا از استرس و ترس دارم می میرم اصلا تمام دل و رودم داره میاد تو دهنم دستام یخ کرده و دلشوره امانم رو بریده امروز می خوام در مورد مشکل بابا با مدیرمون حرف بزنم یک راهی برامون باز شده اما یک حامی لازم داره ای خدا پی همه چیزو به تنم مالیدم فقط منتظرم مدیرمون بیاد و برای بعد از وقت اداری ازش وقت بگیرم باورتون...
-
تب کنگو
شنبه 28 دیماه سال 1387 10:22
روز چهارشنبه تا از ماشین پاده شدم دیدم یکی از همکارامون به سرعت از پله ها دوید پایین و اصلا هم سلام علیکی نکرد و پشت سرش هم ۲ نفر دیگه اومدن و منم هاج و واج که صبح اول صبحی چی شده. خلاصه رسیدم بالا دیدم جو یک جوریه.پرسیدم چی شده که گفتن برادر همون همکارم که دیدم فوت شده و الان از بیمارستان زنگ زدن که شناسنامش رو...
-
خبر خاصی نیست
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 16:34
سلاممممممممممم امروز هم خدا کمکمون کرد. سر مشکل بابا قاضی شهود و شهادت اونا رو قبول کرد و برای بابا یک کم بهتر شد فردا تولد بابای قوقوله و از این رو ما امروز عصری میریم تا کادوی تولد بگیریم نمی دونم چی خوبه ولی قوقول میگه کمربند بگیریم چون نداره ۲ روز پیش با قوقول رفتم بوستان و خودم رو خجالت دادم و ۲ تا بلوز از این...
-
تولد قوقول
دوشنبه 2 دیماه سال 1387 13:04
-
قوقول جان تولدت مبارک
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 15:33
قوقول جان تولدت مبارک شب یلدا تولد قوقول من هم بود. در مورد کادوش خیلی فکر کرده بودم و آخر سر 2 هفته قبل از یکی از دوستامون که همکار هم هستیم خواستم تحقیق کنه در مورد گوشیهای HTC . با توجه به بودجه ای که داشتم یکی رو انتخاب کردم و خریدیم. البته من 400000 تومان برای این کار گذاشته بودم که روزی که خریدیم ارزون هم شده...
-
عجب صبری خدا دارد!
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 15:58
عجب صبری خدا دارد! عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین، زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم. عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم،نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده، پاره پاره در کف زاهد نمایان،س بح ه ی صد دانه می کردم . عجب...
-
کنارم بخواب
شنبه 25 آبانماه سال 1387 10:34
کنارم بخوابو به دورم بتابو از این لب بنوش چو تشنه که آبو گل آتشی تو حرارت منم من که دیوانهی بیقرارت منم من خدا دوست دارد لبی که ببوسد نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد خدا دوست دارد من و تو بخندیم نه در جاهلیت بپوسیم، بگندیم کنارم بخوابو به دورم بتابو از این لب بنوش چو تشنه که آبو گل آتشی تو حرارت منم من که دیوانهی...
-
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت
شنبه 18 آبانماه سال 1387 16:34
این چند وقت اصلا حال و حوصله نوشتن نداشتم مشکلات حل نمیشن هر روز داره بدتر هم میشه همش به خدا میگم خداجون آخه تا کی و چقدر می خوای ما رو امتحان کنی به بزرگی خودت خسته شدم ولی با خوندن متن زیر یک کم آروم میشم ------------------------------------------------------------------------------------- روزها گذشت و گنجشک با خدا...
-
تعطیلات من و قوقول
شنبه 13 مهرماه سال 1387 12:11
تعطیلات من و قوقول روز چهارشنبه که عید بود نهار خونه مامان اینا و شام خونه قوقول اینا بودیم.البته شبش اصلا خوب نخوابیده بودم چون می ترسیدم برای نماز عید خواب بمونم ( حالا بگو تو خیلی روزه گرفتی که میترسی خواب بمونی) ولی واقعا یک حسی میگفت حتما بخونم خلاصه از ساعت 7 بیدار بودم و قوقول هم صدا کردم حالا ساعت هفت و نیمه...
-
برای همسر خوبم
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 15:03
برای همسر خوبم عزیزم تو حساس ترین مرحله شغلی قرار گرفتی و میدونم که میدونی دغدغه های فکریت دغدغه های منم هست همسرم امروز روز بزرگی برای من و تو محسوب میشه 3 سال از روزیکه قدم به خونه مشترکمون گذاشتیم میگذره عزیزم 3 سال با هم بودیم /گفتیم/ خندیدیم /گریه کردیم/ شادی کردیم /غمگین شدیم/ دعوا کردیم/آشتی کردیم شدی پناهگاه...
-
حس جدید
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 15:36
یک حس جدید پیدا کردم خواهشا ازم انقاد نکیند یا تو دلتون نگید چه آدم بیخودیه چون این جوری نیست. یک مدت زیادی بود تقریبا 3 سال و از زمانیکه پدرم دچار اون مشکل شده بود که بدجوری به همه حسودیم میشد طوریکه اونقدر ناشکر شده بودم که زندگی آروم و بی دغدغه خودم برام با رزش نبود. روزی هم که خونه خریدیم از ته دل خوشحال نبودم....
-
فیش فینگر
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 12:15
خدایا ممنون که فعلا امیدمون رو نا امید نکردی خدای خوبم تو رو به بزرگیت قسم مارو دریاب و این یک مورد رو از سرمون رد کن زندگی چون گل سرخیست پر از خار و پر از عطر وپر از برگ لطیف یادمان باشد اگر گل چیدیم خار و عطر و گل و برگ همه همسایه دیوار به دیوار همند و اما دیروز از سر کار که رفتیم خونه خوابیدیم تا ساعت 7 بعدم پا...
-
قوقول بد می شود
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 09:47
-
امیدوارم
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 13:49
بابای خوبم اومد. بابای عزیزم اومد. بغلش کردم. بوش کردم گریه کردم گریه کرد گریه کردیم گریه ها کردیم ---------------------------------- بابایی قربون اون دل پر غمت قربون اون دستای گرمت قربون اون قلب مهربونت قربون اون سادگیت قربون اون موهای نرمت -------------------------------- مامانم مامان گلم فدای اون دل شکستت قربون اون...
-
تکرار میکنم
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 16:34
با خودم تکرار میکنم در حالیکه سرم از درد در حال انفجاره: در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است
-
ممنون میل ندارم !!
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 14:40
و اما دیشب بعد از یک هفته گفتیم یک سر بریم خونه قوقول اینا اول که یک سر به مامان اینا زدم و برای افطارشون حلیم گرفتم بعد رفتیم اونجا که به قوقول گفتم برای مامانت اینا هم بگیریم که گفت نمی خواد. رفتیم و دیدیم مامان بزرگ قوقول و خالش هم اونجان . ساعت 7 بود که دختر خاله قوقول گفت پیتزا می خوام. مامان قوقول هم به بابای...
-
فیلم دیدن قبل از سر کار رفتن
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 14:36
امروز صبح ساعت 7:30: وای قوقول خواب نمونیم نه بابا ساعت 8 : وایی پاشم ساندویچهای نهارو آماده کنم ( آخه ما هر دو معده درد شدید داریم و دارو هم می خوریم نگید روزه خوارن) ساعت 8.15: من و قوقول در حال صبحانه خوردن و بنده هم کرم کارامل رو 2 لپی می خوردم و فیلم دیدن در کانال MBC Persian ساعت 8.30: وایی قوقول چه فیلم ترسناکه...
-
امان از حسادت تابلو !!
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 11:46
گفته بودم که چند وقت پیش مریض بودم و 2 روز استعلاجی داشتم و نرفته بودم سرکار. خلاصه از شنبش که رفتم دیدم این همکارای خانوم مخصوصا یکیشون که منشی ما هم هست و کارای مارو انجام میده یک چیزیشون میشه انگار !! نه سلام و علیکی نه هیچی همه هم درو به تخته میکوبن و با اخم وتخم ( بازم بیشتر همین خانوم که حدودا 33 سالشه و نمی...
-
برای پدرم
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 15:28
پدرم ای پدرم پدر عزیز من 20 روزه ندیدمت عشق من آی پدرم میدونی دوست دارم میدونی عاشقتم تو دلت پر از غمه غصه ها و ماتمه تو دلم پر از غمه غصه ها و ماتمه کاشی این روزا بره روزای سیاه بره بپرم تو بغلت بکشم دست به سرت سرو رو و پیرهنت نبینم غم بخوری نبینم از پا بری تو همیشه پدری برا من یه سروری پدرم دوست دارم قربون صدات برم...
-
عروسی و توچال
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 09:53
سلام سلام اول از همه اینکه فقط محتاج دعا هستم 2 تا حاجت دارم خیلی هم دلم مشهد می خواد که امیدوارم زودتر حاجتام رو بگیرم و برم مشهد روزچهار شنبه: عروسی پسردوست مامان بود ولی کجا اون ور شهریار توی یک باغ حالا تمام کارای عالم هم جمع شده بود تو اون روز . ساعت ۱۲ مامان زنگ زد که قراری که منتظرش بودیم رو باید برای امروز یا...
-
الهی مرا آن ده که مرا آن به
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 09:55
سلاممممم امروز حالم بهتره. 3 شب پیش که به استیصال کامل رسیده بودیم و خواهری استغفرالله کفر میگفت که مامان خیلی عصبانی شد و ......... شبش که اومدیم خونه رفتم حموم و وضو گرفتم و نماز خوندم هر چند نماز خوندنای من شاید سالی 10 دفعه بوده ولی عهد کردم که مرتب بخونم برام جالب بود از حموم که اومدم دیدم قوقول هم داره نماز می...