سفر خیلی خیلی خیلی خوبی بود.خدا رو شکر راحت رفتیم و برگشتیم.و باز هم خدا رو شکر که از تور استفاده نکردیم و اگر تا قبلش یک کم دو دل بودم الان خیلی خیلی راضی هستیم که در ادامه توضیحات میگم چرا.
یک چیز مهم هم اینکه همسفر آدم خیلی مهمه.یعنی قوقول بهترین و گل ترین و مهربون ترین همراه من تو این سفر بود.پایه برای همه چیز و بسیار بهمون خوش گذشت.عزیزم از همینجا میگم که بهترین همسفر دنیا هستی و بابت همه مهربونیها و خوبیهات ممنون.
چهارشنبه تا ساعت 11 سرکار بودم و قوقول اومد دنبالم و رفتیم خونه.از شب قبل چمدون رو بسته بودم.فقط یک چمدون برداشتیم که موقع برگشت از همونجا چمدون بخریم و بار اضافه نبریم.رسیدم خونه سریع حموم کردم و لباسامون رو اتو کردم و قوقول هم اومد حموم کرد و ساعت 1.30 خونه مامان اینا بودیم.
مامان نهار قیمه درست کرده بود که قوقول دوست داره.ساعت 5 بابا ما رو برد فردگاه که پروازمون ساعت 7 بود.
دلار که خریده بودیم و همونجا تو فرودگاه 100 هزار تومن هم دادیم و رینگت گرفتیم برای دم دستی.
و البته اونجا اصلا دلار خرج نکردیم و تمام دلارها رو تبدیل به رینگت کردیم که هر رینگت معادل 360 تومن خودمون میشد.
سر ساعت کارهای تحویل بار و گرفتن کارت پرواز و نشستن تو هواپیما انجام شد ولی......
پرواز یک ساعت و چهل و پنج دقیقه تاخیر داشت.یعنی خود مسیر که 8 ساعت پرواز بود 2 ساعت هم تو هواپیما اضافه نشسته بودیم که ما آخر هم نفهمیدیم علت تاخیر چی بود.
گفتن یکی بار تحویل داده ولی خودش هنوز سوار نشده ولی بیخود میگفتن.2 تا ماشین اومده بودن و داشتن توی پروانه هواپیما رو هی نگاه میکردن.فکر کنم اشکال فنی بود.خلاصه با هزار سلام و صلوات هواپیما بلند شد.بوئینگ 747 بود.خلبان موقع رفت برخلاف موقع برگشت اعلام نکرد که یک ساعت اول و آخر پرواز تکونهای شدید داریم و نترسید.اینه که موقعی که بلند شد تا یک ساعت اول خیلی ترسیدیم چون تکونهای زیادی داشت.با اینکه یکی از دوستان گفته بود که این خط پروازی تکون داره ولی تو اون شرایط ترس به عقل حاکم میشه.
شام خیلی خوبی دادن.2 نوع غذا بود که انتخاب میکردیم.خوراک گوشت و خوراک مرغ که همراهش ماست و 2 نوع سالاد و نوشابه و دسر و چایی و قهوه هم سرو کردن.وقتی از تاریکی بیون اومدیم و هوا داشت روشن میشد یک دستمالهای مرطوب و گرمی دادن تا مثلا دست و صورت رو باهاش پاک کنیم و برای خوردن صبحانه آماده بشیم.
خنده دارش اینجا بود.من و قوقول بیدار بودیم و بغل دستیمون که یک آقای تقریبا 50-55 ساله بود و کلی اولش با نمی دونم کی کلی اس ام اس عاشقانه رد و بدل کرده بود خواب بود. برخلاف ظاهرش و شیک بودن و تو ژست بودنش شکمو بود چون برای شام 2 پرس غذا و نون گرفت وقتی اون دستمال رو دادن این بنده خدا فکر کرد خوراکیه. و تو همون خواب و بیداری گذاشت تو دهنش و تا اولش جوید با یک حالتی از دهنش درآورد که من دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و حالا نخند کی بخند.فقط خودم رو نگه داشته بودم صدام درنیاد ولی اشک بود که از چشمام میومد و قوقول هم روش رو کرده بود طرف من و د بخند.یعنی الانم نمی تونم خودم رو کنترل کنم.اونم اصلا به روی خودش نیاورد و شروع کرد دست و صورت رو با نصفه نجویده شده پاک کردن!!
بعد صبحانه دادن که شامل نیمرو و ی نوع پوره سیب زمینی و کره و مربا و عسل و نون و چایی و قهوه بود.آخرش هم دستمال مرطوب رو قوقول داده به من مگه بیا دسرت رو بخور !! فکر کنم یارو فهمیده بود ولی به روی خودش نمی آورد.خلاصه صحنه به شدت خنده داری بود.
ساعت 8 به وقت کوالالامپور وارد فرودگاه شدیم با یک قطار شبیه مترو به قسمت تحویل بار و کنترل گذرنامه رفتیم و خیلی زود کار کنترل گذرنامه انجام شد .البته خیلی خیلی شلوغ بود که چند تا گیت بازرسی اضافه کردن و سریع کار راه افتاد .دم در خروجی بلیط تاکسی خریدیم که 2 نوع بود.لیموزین و تاکسی معمولی.معمولی رو خریدیم فکر کنم 70 یا 75 رینگت.چون فرودگاه خارج از شهره.
همونجا یک سیم کارت اعتباری هم خریدیم که شد 30 رینگت.
آدس هتل رو دادیم تا ما رو ببره.هتلمون بسیار بسیار خوب بود.هم از لحاظ ظاهر و امکانات و تمیزی و هم از نظر خدمات و سرو صبحانه.به اسم Seri Pecific. پنج ستاره بود.واقعا هتلهای 3 یا 4 ستارش به درد نمی خوره.ارزش داره بیشتر بدی ولی هتل 5 ستاره بری.شبی 300 رینگت میشد.
اتاق رو تحویل گرفتیم و وسایل رو گذاشتیم و اومدیم بیرون.توی لابی هتل گفتن که امروز یک گشت داخل شهری هست که از خدمات هتله و نفری 50 رینگت میشه به مدت 3 ساعت و نیم از ساعت 2 بعد از ظهر.که اون رو رزرو کردیم و اومدیم بیرون. یک فروشگاه بزرگ روبروی هتل بود به اسم the mall که رفتیم اونجا.یک کم دور زدیم و طبقات رو دیدیم و همونجا غذا خوردیم.نمی دونم اسمش چی بود.مال هر دومون از مشتقات مرغ بود.یکیش سرخ شده و توی یک سس خاص با برنج و یک نوع سوپ.یکیش هم حالت پخته تو سس مخصوص خودش با برنج و سوپ.
ساعت 2 ماشین اومد دنبالمون و چند تا هتل دیگه هم رفت و همه رو سوار کرد که هر کدوم از یک ملیت خاص بودن و جالبیش همینه که آدمای مختلف توی یک مجموعه بودن.کل شهر گشت چند جا توقف کرد و برای هر جا توضیحات خاص روداد و پیاده شدیم و عکس گرفتیم.
از خیابونهای اطراف و برجهای دوقلو البته از بیرون و ساختمون کی ال سی که خودمون بعد رفتیم داخلش رو دیدیم و کاخ نخست وزیری ، میدان استقلال ،مسجد عبودیا، موزه ملی مالزی که شامل 4 بخش بود البته هر جا بلیط ورودی و بازدید رو خودمون جداگانه خریدیم. تو محوطش یک آقایی انواع پرنده ها رو گذاشته بود و با دیدن ما سریع تشویق کرد عکس بگیرید و همه رو چید روی دست و شونه قوقول و با سلام و صلوات یک طوطی هم گذاشت رو شونه من تاعکس بگیره. مردم و زنده شدم ولی عکس جالبی شد تازه میگفت بیاید مار هم بندازم گردنتون که گفتم برو بابا ما رو گرفتیا.شرکت شکلات سازی Beryl's که معروفترین کارخانه شکلات سازی رو داره و ما کلی ازش خرید کردیم،ی کارگاه هنرهای دستی و نقاشی روی پارچه بصورت باتیک و....،و در آخر هم بازار مرکزی و بازار چینیها.chinies town.
که این دو تا بازار اجناسشون خیلی ارزون بود ولی کیفیت نداشت و ما خرید نکردیم و خودشون هم اونجا معتقدند از این دو تا بازار خرید نکنیم فقط توی بازار مرکزی قوقول از حوضچه ماهی استفاده کرد که ماهیهای ریزی بودن و پا رو توش میذاشتی و اونا دور انگشتا و پوست رو با حرکت سریع و با حالت نوک زدن میخوردن که میگن برای آرامش پا و بهبود گردش خون و ... اینا موثره.یک حوضچه بود که ماهیهای خیلی بزرگ بود وقوقول جرات نکرد تو اون پاش رو بزاره برای 5 دقیقه 10 رینگت گرفت.
بعد از گشتن تو این بازارها و دیدنش کلی انواع و اقسام میوه ها رو خریدیم که واقعا فقط مزه آب میدادن و خیلی اگر مزه داشتن بعضیاشون مزه گلابی میداد.فقط ظاهر و شکل و رنگ قشنگی داشتن.
بعدم برگشتیم هتل و شام دو تا کنسرو باز کردیم و با چیپس و نوشابه و !!!! خوردیم.کلا 4 تا کنسرو برده بودم که از این 6 شام و 6 نهار 3 تا شو از این کنسروها استفاده کردیم و بعد هر روز و هر شب یک نوع غذا رو امتحان کردیم.غذای چینیها 2 تاش با اینکه خیلی گرون بود ولی واقعا نمیشد خورد و من که فقط برنج و ماهی و بادام زمینی سرخ شده رو خوردم و به بقیه ماهی و 3 تا خورشت گوشت و مرغش دست نزدم. وای خیلی بد بود. مال قوقول خیلی خوشگل بود ولی ماهیاش خام بود و اصلا به مخیله ما هم نمی خورد که بخوریم.غذای مزیکیها خوب بود.خرچنگ خوب بود.کباب هندیها خوب بود و بقیه نمی دونم چی بود ولی ادویه و طعم خاص داشت که ما خوشمون نیومد.شیرینیهاشون رو چند جا امتحان کردیم که خوب بود مخصوصا کیکهاشون که ما یکی پنیر و یکی پنیر و کارامل و قهوه رو خوردیم خیلی خوب بود.
خلاصه روز اول بعد از خریدن میوه ها اومدیم سوار تاکسی بشیم که شاید شانس ما بود یا هر چی راننده تاکسی آدم خوبی بود.قرار بود با همون که داخل شهر ما رو گردونده بود فرداش بریم جاهایی که لیست کرده بودم نشونمون بده که این تاکسی ازمون پرسید برنامه فرداتون چیه و وقتی گفتیم گفت چقدر بهتون گفته که من پایین تر گفتم اونم گفت 250 رینگت میگیره کل روز رو در اختیار اون جاها که اون گفته علاوه بر چند جا دیگه ما رو ببره و اجازه گرفت خانمش که اون موقع هم تو ماشین بود با خودش بیاره.قرار ما شد فرداش ساعت 8 صبح جلوی در هتل.
به به رسیدن به خیر . خوشحالم خوش گذشته
مرسی عزیزم
جاتون خالی
رسیدن بخیررررررررر
مرسی عزیزم
رسیدن به خیر
عکس بذار یه کم واسمون ببینیم این مالزی مالزی که میگن کجاسسسسس؟؟؟؟؟؟
از ۲ مقوله مورد علاقه من یعنی خوردنیا و خریدا بیشتر بگو خانومی ...
مرسییییییی
باشه حتما خوردنیهاشون جالب نبود ولیییییییییییییی
خرید نگو که ما خودمون رو خفه کردیم
خیلی عالی بود تازه موقعی که ما بودیم به حراج ۷۰-۸۰ درصدی هم خورده بودیم
خوشحالم که بهت خوش گذشته. تمام مدت که می خوندم همش خاطرات سفر خودمون توی ذهنم میومد.
مرسی عزیزم خیلی عالی بود
سلام گلم.خوبه که بهتون خوش گذشته.همیشه خوش باشی عزیزم.
سلا عزیزم ممنون
انشا الله شما هم خوش باشید
سلام عزیزه دلم.
خوشحالم که سالمو سرحال برگشتی.
دلم برات مورچه شده بود.
هر روز به وبت سر میزدم تا ببینم کی میای.
راستی وبمو عوض کردم این آدرسه جدیده قبلیو پاک کن بی زحمت اینو بلینک.
اون تعطیل شد نازم.
سلاممممممممم
ممنون از لطفت
منم درستش کردم
عزیزدلم رسیدنت به خیر...خدا رو شکر که بهت خوش گذشته. خیلی هم خوب توصیف کردی همه چیز رو ! راستی اون قسمت همسفر خو ب رو واقعا خوب اومدی...خیلی خوبه که همسرت همراهته....تا اینجاش رو که خوندیم...حالا منتظر قسمت دوم سفر نامه ت می مونیم...
مرسی عزیزم
حتما می نویسم
رسیدن به خیر عزیزم
ممنونننننننننننننننننننننننن
سلااااااااااااام خوش گذشت؟ ایول
سلام
آره خیلی علی بود انشا الله برید ببینید
رسیدن به خیر دوستمممممممممممممم.
مرسی عزیزم
راستی تصحیح شد
رسیدن بخیر. ایشالله همیشه به مسافرت اونم با همسفر عالیه زندگیت !!
مرسیییییییییییییییییییی از شما
سلام خانومی رسیدن به خیر پس بقیشو کی مینویسی ؟
سلام مرسی عزیزم
زود مینویسم
رسیدن به خیر
خوشحالم که به شما خوش گذشته
از اون قسمتی که گفتی آقاهه دستمال خورد
از بس خندیدم مامانم از اون اتاق گفت مگه دیونه شدی میخندی
وای خنده دارتر اینکه آقای قوقول گفت بیا دسر بخور
از بس خندیدم از چشمام اشک میاد
وای
جاتون خالی
وای باورت نمیشه
الانم یادم میاد خندم میگیره بدجور اشک از چشم دوتامون میومد ولی نمی تونستیم با صدا بخندیم ولی اونقدر تکون خوردیم فکر کنم فهمیده بود
رسیدن بخیر عزیزم
سلام به روی ماهت
عزیزم ما یه مدت پارتنری باهم زندگی کردیم بعدم عقد کردیم و از عقد به این ورم با هم زندگی می کنیم... حالا برای جشن عروسی هم برنامه هایی داریم بالاخره جشن عروسی هم یه چیزه دیگه است
آشپزی هم بله با اینکه وقت گیره ولی دوست دارم...کلی هم سلیقه به خرج میدم خانمی عزیزم م م م ... چندبارم خانواده شوهری رو دعوت کردم و کلی به به چه چه مردند چون از صب تا شب بیرونیم معمولا هفته ای چند بار آشپزی می کنم و فقطم یک بارش مفصله
متوجه شدی عزیزم
ممنون عزیزم
ببخشید فضولی کردم
عزیزم امیدوارم که حسابی بهت خوش گذشته باشه
ما هم حسابی هوس کردیم بریم سفر حالتا کو وقت؟؟؟؟
حتما حتما بیا و ادامه سفرنامه رو بنویس خانمی مهربون
بوس
آره عزیزم بیار بیار عالی بود
انشا الله به زودی وقت هم جور میشه
حتما برید خیلی خوش میگذره
وای چقد خوب تعریف کردی همه چیو!
تونستم تصور کنم!
راست میگی؟
چه خوب
رمزم همون رمزه وبلاگه قبلیه.
پیدا نکردم خصوصیتو کوشش اخه؟
تاییدیه بابا جان تایید نکردم نترس
به به ..همیشه به سفر خانومی...
اون قسمت هواپیما خیلی با مزه بود.. یارو که دستمال مرطوبش رو خورد.. بیچاره از خواب بیدار شده فکر کرده هرچی بهش بدن خوراکیه
مرسی عزیزم
آره خیلی خنده دار بود خودم ترکیده بودم ولی نمی تونستم بلند بخندم
رسیدن به خیر. خوشحالم که سفر خوبی بوده. منتظر ادامه سفرنامه ایم
ممنون
حتما تا فردا میزارم
سلام عزیزم
جالب می نویسی مخصوصا که اسم شوهر جان شما قوقول هست
هنوزم که دارم می نویسم پق پق می خندم 
همیشه به سفر و خوش بگذره
خیلی خندیدم از دست اون آقای شکمو توی خونه هم تنها بودم طوری می خندیدم که توان خواندن بقیه مطالب رو نداشتم
همیشه در کنار هم خوش باشید
مرسی عزیزم لطف داری
آره من خودم هنوزم یادم میاد خندم میگیره
ممنون از لطفت
رسیدن به خیر عزیزم . خدا رو شکر که خوش گذشته . منتظر ادامه سفرنامه خوبت هستیم البته عکس هم می خوایم
مرسی ممول جان
حتما عکس هم میزارم
سلام عزیزم
رسیدنت به خیر
سفرنامتم خوندم
خوشحالم که همه چی خوب بوده
سلام
مرسی عزیزم
جاتون خالی خیلی خوب بود
سلام خانومی جون رسیدن به خییییییییییر خوشحالم که خوش گذشت تا یک هفته سطح انرژی بالای بالاست و بعدش دوباره روزمرگی ها شروع میشه همیشه به سفر باشییییی
مرسی عزیزم
آره هم روزمرگی و هم حسرت خراب شدن کشورمون که میتونست خیلی خوب باشه ولی الان باید به مهاجرت فکر کنی
تو نمیدونی من دلم کوچولوس نمیتونم هی بیام اینجا رو وا کنم هی ببینم آپ نکردی؟؟
قول میدم فردا
نوشتم تو چرکنویسه دارم تکمیل میکنم
بنویس دیگه اوم سفر نامتو خانومی
دلم گرفته بشینم بخونم یخورده
دلم واشه.
نوشتم عزیزم
من آپ کردم
سر بهم بزن
حتما
رسیدن به خیر ... دارم به ترتیب می خونم
مرسی عزیزم