خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

پرکاری

چهارشنبه خونه رو هم مرتب کردم و هم گردگیری که اگر نکرده بودم واقعا به هیچ کاری نمی رسیدم.

پنج شنبه صبح ساعت 8 بلند شدیم و نیم ساعته آماده شدیم و رفتیم دنبال اون همه کاری که داشتیم.

اول بانک پاسارگاد تا پول از حساب بگیریم و بعدم بانکها بعدی برا دادن قسط و گرفتن دفترچه.

بعدم بانک صادرات که حسابم رو ببندم که گفت دفترچتون قدیمیه این حساب تبدیل به سپهر شده و ... خلاصه نتونستم.

بانک ملی ...که گفت تو حسابتون 10 تومنه نه 70 تومن.ما دفعه قبل پرینت نگرفته بودیم!! یعنی آخر ضد حال ولی از حرصم گفتم همون 10 تومنو بدید می خوام حسابم رو ببندم.گفته بودم حاضر نیستم یک پاپاسی تو این بانک ملی گند و بی اصل و نصب بزارم.پنالتی هم که میزنن.

آخرسرم ساعت 11 رفتیم از بانک ملی فردوسی دلار بگیریم که گفتن بنده خداها الان میاین ؟باید 8 صبح بیاید اسم بنویسید برای گرفتن ارز!!

یعنی کلی حال گیری بود این 3 تا که دو تاش مال بانک ملی بود.اصلا مرده شورشو ببرن.واقعا بدم میاد از این بانک.

آهان تو بانک ملی فردوسی یک آقاهه تو صف گرفتن ارز بود وای هیکل گنده و بدقواره.پهنای بازوهاش هر کدوم اندازه پایه سنگی یک پل.پر از جای چاقو و بخیه.کلی هم تاتو کرده بود.مدل مو آلمانی.کتونی آبی بیریخت ویعنی آخر هر چی آدم خلافکاره.اصلا نمی تونستم چشم ازش بردارم.شانس همه داشتن حرف میزدن فقط اون ساکت بود مجبور شدیم بپرسیم آقا شما نفر آخری؟

که همون جواب رو شنیدیم و دست از پا درازتر برگشتیم.اه اه خیلی چندش بود.

بعدم که اومدیم بیایم انگشت شصتم موند لای پنجره ( حالا نحوه موندن و عواقب بعدش و نهار نخوردن و ... اینا بماند ) روی بند انگشتم تا عصرش کبود شد و خداییش خیلی درد میکرد.

تازه اومدم رفتم خرید.و کار که میکردم این انگشتم همچین تیر میشید که نگو.

برای شب سیزی پلو با مرغ و لازانیا درست کردم.دسر هم از شب قبل ژله رنگین کمان البته با دو رنگ درست کردم که چون چندین لایه ریخته بودم هم خیلی خوشگل شده بود و هم خوشمزه.دیگه سالاد و زیتون و ... البته قصدم باقالی پلو بود که باقالی داشتم و شوید نداشتم.واسه همین سبزی پلو کردمش.

کلا 6 نفر بودیم.شب خوبی بود و خوش گذشت.کادو هم چون بار اول بود میومدن برامون آوردن. یک قاب عکس 3 تکه که هر کدوم یک قلبه شیشه ای قرمزه و بهم چسبیدن.قلبها تو 3 اندازه مختلفه و حالتهای مختلف میشن.قشنگه. با یک جعبه شیرینی که خیلی خوشگل بودن.حالت دسر کرم کارامل ولی با شکلهای قشنگ و خوشمزه. آخرش قوقول یک قلیون هم گذاشت و ...ساعت یک و نیم رفتن و من و خواهرم فقط غذاها و میوه ها رو جابه جا کردیم.

جمعه صبح که قوقول باز باید میرفت سرکار تا ساعت5.زود هم رفت.ی ربع به نه رفت. از صبح ساعت 7 ساختمون پشت خونه که در حال ساخته ( خدا ازشون نگذره اصلا به فکر مردم نیستن از ساعت 7 شروع کردن به برین آهن که ما بیدار شدیم و کلی سردرد)با خواهرم که شب مونده بود جمع و جور کردیم و اون رفت.2 سری ظرفها رو چیدم تو ماشین ظرفشویی و بقیه جاها رو مرتب کردم و نشستم سر کاتالوگی که باید برای امروز تکمیل میشد.

ی برنامه رو لپ تاپ کم داشتم که قوقول عصر اومد نصب کرد و اونقدر هر دومون خسته بودیم خوابیدیم و 7 پاشدیم.دیگه تکمیل کاتالوگه تا 12.30 طول کشید که دیگه هیچی نمی فهمیدم.تو این خلال یک سری هم لباس شستم و پهن کردم و خدارو شکر غذا مونده بود برای شام و نهار امروز.

قوقول هم یک کم کار کرد و یک پروژه رو تقریبا کامل کردو گرفتیم خوابیدیم و صبح طبق معمول دیر اومدم.

از یکی از همکارهای جدید تو شرکت رونمایی شد!!!

نظرات 18 + ارسال نظر
هیس شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ http://l-liss.blogsky.com


چقدر تند تند کار
۱۰ سال همسایگی و ۲ سال دوستی و...چقدر کم سن بودین

۱۰ سال همسایه بودیم ولی با هم ارتباطی نداشتیم.از اون ۱۰ سال ۲ سال دوست بودیم.بعدم نامزد ردیم.
من ۲۰ سالم بود و همسرم ۲۳ سالش.
وقتی ازدواج کردیم من ۲۴ سالم بود و همسرم ۲۷

ضحی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://blackros.blogfa.com/

خسته نباشی عزیزه دلم.
الهی فدات شم مواظبه خودت باش دیگه.
الان انگشتت خوب شده؟
قابه عکستم مبارکه.

مرسی عزیزم
آره الان بهتره

خانم هویج شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://hawijfamily.danagig.ir

قربون دوست فعالم برم. من اگه تو یه روز اینهمه کار کنم سه شبانه روز باید بخوابم که خستگیم در بره. خسته نباشی

خدا نکنه.
آخر شب کف پاهام خیلی درد میکرد

سحربانو شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:28 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

خسته نباشی یه عالممممممممممممممممممممممم.

مرسی عزیزم یه عالمممممممممممممممممممممممم

zoha شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ http://blackros.blogfa.com/

سلا خانوم خانوما.
بدو بیا که به نظره کارشناسانت نیاز دارم.

نه بابا کارشناس کدومه

آرام شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ

خسته نباشی.....میدونی آدم وقتی یه عالمه کار میکنه بعد از انجام دادنش احساس خستگی داره اما از اون طرف حس لذت بخشی هم داره.قبول نداری؟بخصوص اگر خوش گذشته باشه....ایشالا همیشه به خوشی و شادی دور هم جمع بشید.راستی پس کی ارز میگیرید؟

آره دقیقا باهات موافقم
کلی برای خرید ارز معطل شدیم و بالاخره امروز خریدیم.
اعزام حجاجه دیگه خیلی شلوغ بود

سپیده شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ب.ظ http://selena0cute.blogfa.com/

خسته نباشی عزیزم از مهمونداری و غذاهای خوشمزه
منم از بانک ملی بدم میاد خوب کاری کردی

مرسی عزیزم
آره متنفرم ازش

قندک بانو شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ب.ظ http://manozebeliii.blogfa.com

سلام خانومی
خوبی
دلم برات تنگ شده بود
دستت چطوره
ماشالله هم تو کارایه خونه حرفه ای هستی هم کارایه بیرون بر عکس من

نه بابا اینجوریام نیستم
مرسی دستم بهتره

سارا یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ http://sami1385.persianblog.ir

چقدر خودتو خسته میکنی !‌ خیلی استرس داری !
فکر میکنم قبل از رفتن دیگه چیزی واست نمونه

کلا ما خانواده نگران هستیم

سحر یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ http://saharri.blogsky.com

چی به عروس هدیه دادی در پاگشا کنون...آره فضولم چی میگی...
ببخشید مسئلتن ..
عروس رو شب نگه داشتی دوماد تیپا و بای با ی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اولا که عروس خواهرمه و داماد پاگشا میشه
دوما هنوز عروسی نکردن پس هنوز مونده تا پاگشا
ما حتی اگر عقد هم بکنیم که نمی کنیم تا قبل از عروسی شب نه عروس و نه داماد نمی مونن
اینجوریاست

ممول یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ

صف پرداخت عوارض خروج به هیچ عنوان شلوغ نیست . حداقل دوباری که امسال ما رفتیم شلوغ نبوده .
برای تهیه ارز هم همه این روزها مشکل دارن . من هر روز از جلوی بانک و صرافی های فردوسی رد می شم می بینم چه صفیه .
الهی بهت خیلی خیلی خوش بگذره که تلافی خستگی این چند روز در بیاد

مرسی عزیزم
عوارض رو پرداخت کردیم اون مشکلی نبود ولی کلی برای خرید ارز معطل شدیم و بالاخره امروز خریدیم.
اعزام حجاجه دیگه خیلی شلوغ بود

اردشیر بابکان یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.avestaariyo.blogfa.com

درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره منع قربانی کردن حیوانات و منع مسکرات در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

روناک دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ق.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir

امیدوارم حسابی خوش بگذره

مرسی عزیزم

م م عزیز دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ق.ظ http://chopoli.persianblog.ir/

خدا نسیب گرگ بیابون نکنه که پاش به بانک باز بشه...

اونم از نوع ملیش

یک خانوم پرنیان دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://parniyan27.mihanblog.com/

خاله راستی تونستی بانک ملی رو بپیچونی یا آخر پیچیدی حسابی!قدیمی ترین بانکایرانی رو!

مرده شورشو ببرن
واقعا به خاطر بدی که با پدرم کردن ازشون متنفرم

سمیه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.datoshu.persianblog.ir

چقدر پرکار و با سلیقه و کدبانو

نه بابا اینطوریام نیست
ولی وقتی آدم مسئولیت میپذیره به نظرم باید سعیش رو بکنه

هستی سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ق.ظ http://sokotepaeez.blogfa.com/

خسته نباشی
من از روزهای پر کار که کارها به هم گره میخوره خیلی بدم میاد

مخصوصا اگر آخرش بعضی کارا به ثمر نرسیده باشه

دست کوچولو سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

واقعاً پست پرکاری بود ... یک خواب سیر می چسبه بعد این همه کار

آره واقعاااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد