دغدغه و فکر این روزهام اولش مربوط به شرایط کاری و روحی قوقوله که خدا رو شکر رو به بهبوده ( گوش شیطون کر البته نشگون هم گرفتم !! )
وقتی اون چشمای درشتش که خستگی توش موج میزنه رو میبینم و وقتی میشنوم همه ازش تعریف میکنن هم احساس غرور میکنم و هم احساس دلسوزی .البته همه دارن برای زندگیشون تلاش میکنن و شاید ساعات بیشتری هم کار کنن ولی از دل و جون کار کردن و بعد با همه خستگیهاا با دل من راه میاد و همراهی صد در صد اون با من و تنها نذاشتن من و رسوندن خودش برای انجام ار یا بردن من جایی یا خرید کردن برای من و .....تو لا به لای این همه کارا باعث میشه هر لحظه دلم براش بتپه.
خلاصه خدا جون قربونت ما رو به حال خودمون رها نکن و خانوادمو برام حفظ کن.
دومین مسئله مربوط به نام زدی خواهرمه که هنوز معلوم نیست شرایط چه طور میشه.آیا آخر شهریور برگزار میشه یا به تاخیز میفته!!
البته که مامان و خواهرم امروز رفتن پارچه لباس رو گرفتن و مدل هم انتخاب شده تا مامان بدوزه.تا خدا چی بخواد.
برای خواهرم هم دلم میسوزه چون سر نام زدی من هیچ دغدغه ای نبود و همه چیز با خیال راحت انجام شد ولی الان همه چیز بستگی به شرایط بابا داره.اونم مثل همه دخترها برای خودش رویابافی میکنه دلم نمی خواد چیزی براش کم باشه البته هم سعی مامان و بابا هم همینه و امیدوارم خدا اینجا هم دستشون رو بگیره.
سومین مربوط به کار بابا میشه هنوز مشخص نشده چی میشه و چند نفر اعلام آمادگی کردن برای همکاری و دادن سرمایه اولیه ولی همش در حد حرفه و واقعا دلم میسوزه که بابا تو این گرما و با این سن ( سن زیادی نداره ولی خوب تو بد شرایط سنی زمین خورد الان 55 سالشه)
هر روز این در و اون در میزنه تا شاید فرجی بشه و اون آدم مورد نظر پیدا بشه که با توجه به اینکه شرایط بابا رو میدونه نخواد با بی انصافی قرارداد رو به نفع خودش ببنده.( خدا جون اینجا قضیه رو هم دریاب)
یکی هم هم پریروز از یک حرف مامان قوقول ناراحت شدم.البته شاید ناراحتی نداره ولی چون چند بار گفته من ناراحت شدم.
به قوقول گفت بیا بریم بانه ما وسایل بخریم تو هم تلویزیون برای خودت!!
ما مگه تلویزیون نداریم!! تازه خیلی خوبش رو هم داریم ،پاناسونیک که با تمام ملحقات میز و دی وی دی و .. مامان رو جهیزیه بهم داد.خداییش قوقول اصرار کرد خودش بخره ولی مامان گفت همه چیز دادیم اینم خودمون می خریم.حالا این حرف که اصلا هم مهم نیست منو ناراحت میکنه و الان یادش افتادم چون حرف بانه و خرید و اینا بود.( گفتم هر چی که ناراحتم کنه مینویسم پس اینم نوشتم)
و بازم آخر هم اینا نگران قوقولم که نگرانه.
جمعه با قوقول رفته بودیم سر اون ساختمونی که کار شبکه رو نظارت میکنه .خدا لعنتشون کنه همچین ..ر زدن که قوقول این همه به دردسر افتاده و داره مضاعف هم کار مینه تا.. اینا رو ماله بکشه.
خلاصه رفتیم با هم برای تست شبکه و یادم داد ی کوچولو و با هم ی طبقه رو انجام دادیم و اشکالات رو درآوردیم و دیروز و امروز هم 3 تا طبقه دیگ رو دارن انجام میدن.نهار هم همونجا کباب خوردیم و ساعت 5 اومدیم و یک استراحت کردیم و 8 رفتیم خونه مامان اینا که مهمون داشتن و ساعت 1 برگشتیم.دیروز به قوقول میگم من نمی دونم چرا نمی تونم مثل ملمان میز بچینم.بمیرم الهی دست تنها غذا و میز و دسر درست میکنه که من میمونم این همه کار رو دست تنها توی ی روز چه جوری این همه با سلیقه انجام میده.البته از بچگی ما هم همین بود.تو کل دوست و فامیل میز شام و افطار و دسرای مامانم زبون زد همه بود.
مهمونا زیاد بودن.پلو یونانی با گوشت.زرشک پلو با مرغ-برانی بادمجون-خوراک بادمجون و گوشت که تو سیخهای چوبی زده بود و خوشگل تزئین کرده بود.سالاد ماکارونی-سالاد فصل-دسر خورده شیشه و کرم کارامل که خودش درست میکنه و ماست و خیار( خیار هارو حلقه میکنه، ماست چیکده درست میکنه روی هر قطعه خیار با قالب ماست میریزه یک تکه گردو روش و ی کشمش هم روی همه و دیس رو پر از اینا میکنه). دوغ هم ه فقط خودش درسست مینه.خلاصه منم بد میز نمی چینم ولی به پای مامانم نمی رسه هرگز و هرگز.
دیروز هم با قوقول با هم برگشتیم خونه و خوشبختانه شام و نهار داشتیم و میوه و پفک!! و یک فیلم ترسناک و ... دوباره ساعت 2 خوابیدیم.( البته رسیده بودیم خونه یک 2 ساعتی خوابیده بودیما)البته قصد داشتیم به پیشنهاد قوقول خان سیتما هم بریم که خوابیدیم و نرفتیم.
دیگه اینکه.. آهان ی مقدار بسیار جزیی پول داریم که نمی دونیم باهاش مسافرت بریم یا بذاریم برای اینده نزدیک که شاید بخوایم به داشتن بچه فکر کنیم.البته اونقدر ناچیزه که اصلا نمیشه براش برنامه خاصی چید. ولی من دوست دارم تا بچه نداریم ی مسافرت خارج از شور دوتایی بریم.قوقول با تایلند زیاد موافق نیست و میگه خیلی ایرانیا جلف بازی درمیارن بریم یک جای دنج مثل جاهایی که تو کانال لوکس تی وی نشون میده تو ماهواره که من فکر نمی کنم با 3-4 تومن بشه اونجا ها رفت.واقعا چقدر پول بی ارزش که با 3 میلیون کاری نمیشه کرد وی مسافرت درست و درمون هم نمیشه رفت.
بازم خدایا میسپریم به خودت.فقط تو مشکلات ذکر شده در ابتدای این متن توجه ویژه بفرما.تا حالا رهامون نکردی باز هم نکن.
http://ads-fa.com چه سایت جالبی دارید موفق باشید به سایت ما هم سر بزنید :)
واقعاً پول بی ارزشه.. پول ما هم که حسابی بی ارزشه
واقعا پول ما رو که دیگه نگو
سلام خانمی...نگران نباش گلم حل میشه ....من مطمئنم مامان قوقول بی منظور این حرف رو میزنه و اصلا قصدی نداره ..اینو مطمئنم چون خودم مادرم میفهمم ....نامزدی هم انشاله به خوشی برگزار بشه.... کشور پیشنهادی من هم به شما انتالیا هست که هم واقعا خوشگله و هم دنج و اروم
دققا مطمئنم بی منظور میزنه ولی من چون مامان اینا کامل همه چیز بهم دادن این برام گرون میاد
البته مامانش همیشه گفت ماشالله تو همه چیز داری آدم نمی دونه کادو چی برات بخره
و بازم صد در صد مطمئنم بدون منظور میگه
الهی به دل خانومی توجا کن...الهی هرچی زن بی معرفته فدای تارموی تو که از اول تا آخر حرفت مامان و بابا و خواهر و همسره...یه کوچولو هم برای خودت چیزی بخواه خانومی مهربون...
ایشالا همه جی خوب پیش میره....حتما حتما یک مسافرت برید....بعدا با بچه سخت میشه رفت....اما بنظرم تو high season نرید که یه کم ارزونتر بشه براتون....
خوش باشی
مرسی عزیزم خیلی لطف داری
البته این پول ۲ تومنش اومده دستمون بقیش هم فکر نکم تا آخر ماه بیاد ولی واقعا نمی دونم صلاح هست الان خرجش کنیم یا نگهش داریم
عزیزجان لطفاً دستور پخت اون غذاها و دسرهایی رو که نوشتی از مامانت بگیر بذار اینجا. نمیشه که ما همش بشنویم و دلمون آب شه. آفرین دختر خوب.
زرشک پلو رو ه همه بلدن فقط تزئئین روش مهمه و آب و لعاب ش
پلو یونانی رو یکبار نوشتم اگر خواستی میام برات مینویسم
برانی بادمجون و خوراک گوشت وبادمجون که سیخ زده بود رو بلد نیستم باید بپرسم
گفتم که هنرای مامانم رو ندارم
چه مامان هنرمندیییییییییییییییییییییییییییی:) ایشالا همه چیز درست میشه.
مرسی عزیز
انشا الله
برو مسافرت حالشو ببر خانومی
واسه آینده و بچه هم خدا بزرگه...
دم این مامان شما گرم...
دهنم آب افتاد بسی
آره شاید بریم
ولی
شایدم نه
مرده شور این مملکت رو ببره همش نگرانی آی قسط خونه آی قسط ماشین آی قسط کوفت
آی پس انداز
همش میدویی آخر ماه باید فقط به اینا فکر کنی
سلام خانمی. خوبی؟ انشالا همه چی همونجوری که شما دلتون می خواد پیش میره و خدا همه جوره هواتون رو خواهد داشت. امیدوارم مشکلات پدر بزرگوارتون خیلی زود برطرف بشه و خواهرتون هم به زودی در شرایطی بسیار خوب و ایده ال ازدواج کنن و خوشبخت بشن. همسر عزیزتون هم همیشه تو کارهاشون موفقیت و پیشرفت داشته باشن و نتیجه زحماتشون رو بگیرن.
الهییییییییییییییییییییی آمین
اینا بزرگترین آرزوهامه
سلام عزیزم
الهی که خدا همه را دریابد
ولی این وسط از همه بیشتر برای بابات ناراحت شدم
ناامنی روانی توی جامعه بیداد می کنه
شرایط نامتعادل اقتصادی و ...
ای خدا
الهی خدا گره از کار همه باز کند به شادی و سلامتی
بوس بوس
الهی آمین
خیلی بد جامعه ای داریم