خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه پرکار

چه چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه پرکاری داشتیم ما.

چهارشنبه :اول رفتیم بازار کامپوتر از اونجا میدون ولیعصر.توی ی کتاب فروشی سی دی های دکتر هولاکویی رو دیدیم که خیلی وقت بود می خواستیم بخریم.2 سری دی وی دی گرفتیم که شد 35 هزار تومن.

از اونجا رفتیم بوستان برای خرید روز مادر.برای مامانم ی کیف برای مامان قوقول یک ست سفالی و لعابی آبلیو و روغن و نمک و فلفل و جای سس گرفتیم .برای مادرجونم یک ظرف سفالی لعابی که تراش دست داره و برای مامان بزرگم ی روسری .برای مامان بزرگ قوقول هم ی ست ادویه چون آشپزخونه رو تازه کابینتاشو عوض کردن.قوقول از یک کیف کوله مسافرتی و کوه هم خوشش اومد اون رو هم خریدیم.برای بابا هم ی پیرهن برای کت و شلوارش گرفتیم برای تولدش. 

ادوهای رزو پدر مونده هنوز. و ایضا کادوی همسرم برای روز مرد.

کلا حدود۹۰تومن اونجا دادیم.

پنج شنبه برخلاف اونکه قرار بود زود پاشیم که به کارامون برسیم یعنی ساعت 9 از خونه بریم بیرون تازه ساعت 11 راه افتادیم.خوب خوابمون میومد.

اول رفتیم سمت لاله زار که قوقول کابل برق رو برای پدرش بگیره بعدش هم باید یک فاکتورش رو نقد میکرد و از اونجا که این قوقول ما خدای غر زدن و انرژی منفیه همش میگفت دیر شد و به هیچ کدوم نمیرسیم.

کابل رو گرفتیم و تو فاصله ای که بره فاکتورش رو نقد کنه منم رفتم بانک مسن که قسط خونه رو بدم.

از اونجا هم با یکی قرار داشت که کار طراحی وب و سی دی تبلیغاتیش رو تحویل بده که من تو ماشین نشستم تا اون کارش رو هم انجام بده.حالا تو این کمبود بنزین هی میگفت نه باید کولر ماشین رو روشن بزارم تو میپزی .گفتم عزیز من پنجره ها رو میدم پایین و نمی پزم تو برو.بنده خدا با کلی استرس رفت و 45 دقیقه بعدش هم برگشت.

ساعت شده بود 12 و نیم که رفتیم سمت بازار البته کوچه مروی.لوازم مورد نیاز برای کارهای دستی رو خریدیم  ه شد تقریبا 15 تومن و گفتیم بریم نهار که قوقول همون شرف الاسلامی رو دوست داشت ولی ناگهان در یک عملیات ضربتی و برای اولین بار در بازار فلافلش رو امتحان کردیم.ای بدک نبود زیادم جالب نبود. قوقول ه اصلا خوشش نیومد .از اون ور رفتیم روبروی بازار بزرگ جاییکه من رنگهای پارچه رو هم بگیرم.می خواستم چند تا چیز کوچیک بگیرما ولی اونقدر همه چیز جذبت میکنه که علاوه بر رنگهای پودری که باید در آب حل بشن، پیگمنتهای رنگی و چندین نوع اکلیل و چسب الیل و بیس رنگ و. خریدم. قوقول جان هم که مشوق شده بود هی می گفت چیز دیگه ای نمی خوای. خوب بگیر دیگه.  خلاصه 25 تومن هم اونجا پیاده شدیم.

کلی این چند روز پول سلفیدیم.خونه هم که قربونش برم بازار شام بود از شلوغی و پراز خاک.خوب چیه؟؟؟ پشت خونمون یک ساختمون گنده دارن میسازن درست چسبیده به آپارتمان ما.خوب خاک داره دیگه.ولی افتضاح بود.گریم میگرفت.

یهو خاله قوقول زنگ زد که می خوام ماشین ببینم با من میای عبدل آباد مرکز خرید و فروش ماشین برای جمعه.قوقول گفت ما فقط یک روز برای خواب داریم ولی باز هم با هم صحبت کردیم و گفتیم باشه میایم.ساعت9.

گفتم قوقول جان قربونت من نیام خیلی کار داریم که گفت نه تو هم ب من بیا من اومدیم کمکت میکنم باهم به کار خونه میرسیم.

ساعت 9 رفتیم وای خدا چقدر شلوغ بود.مردیم از شلوغی و گرما.ساعت 12 برگشتیم خونه مامان بزرگ قوقول نهار خوردیم و 2 خونه بودیم.تا 5 خوابیدیم و پاشدیم.قرارشد قوقول بره کولر رو سرویس کنه و بعد بیاد کمک من.که بالا رفتن همانا و خودش هم با کولر سرویس شدم همان.بنده خدا 2 بار مجبور شد با ماشین بره تا کجا خرید کنه و برگرده.

کار من ساعت 8 تموم شد اون بنده خدا کلی کارداشت.اصلا کولر پوکیده بود.خلاصه من رفتم بالا و 9 کار اونم تمومشد.ولی له بودم یعنی حاضر بودم دستی یک پولی بدم ولی شنبه نرم سر کار که رفتم.

نظرات 7 + ارسال نظر
ارتا دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ http://arta82.blogfa.com

چه روزهای پر کاری خوشبحالت من هنوز چیزی برای مامانم نخریدم و هیچ نظری هم ندارم چی بخرم ..... من عاشق رفتن سمت بازارم اونطرفارو خیلی دوست دارم ....

آره منم
اصلا خرید کردن به من روحیه میده

دست کوچولو دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://dastkocholo.persianblog.ir/

عوضش کلی از کارهاتون روبه راه شد ..

من بودم تا ساعت 10 می خوابیدم ... می فهمم با چه سختی ای از خواب بیدار شدی و رفتی سرکار

آره خیلی سخت بود

خواننده خاموش.... دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ

خانمی اتا باشه انشالا این کارها باشه ولی خدایی خیلی کار کردی باریکلا به تو و قوقول

انشا الله
آره بابا خیلی
نمی دونم چه جوری تو این فاصله جمعه ۳ نوع غذا هم پختم برای طول هفته

سحربانو دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

خسته نباشی‌ با این همه کار و خرید:)

سلامت باشی
حالا بازم مونده

آرام سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ

خسته نباشی کمک نمیخوای............چه خوب شد خریدت رو کردی....راستی من یه سر رفتم بوستان...خانومی چقدر بزرگ و شلوغه...من که نتونستم چیزخوبی پیداکنم...مغازه خوباش کجان که شما هی خرید میکنی؟!!!!

توی راهروهای فرعی نرو اونجا تک و توک چیز خوبی باشه.راهرورهای اصلی چیزای خوبی داره
راستی خیلی سرت شلوغ بودا

نهال چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ق.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

چه روزهای پر کاری داشتی عزیزم.......

آره خیلی زیاد

شیرین پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ http://maddoglionqueen.blogsky.com

اول اینکه روزت مبارک

دوم اینکه اون همه خرید کردین پول سی دی هم دادین تازه شد ۹۰ تومن ؟‌؟‌؟‌ از کجا خرید می کنین شما ؟

روز تو هم مبارک

عزیزم سی دی شد ۳۵ تومن و خریدها ۹۰ تومن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد