خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

بازگشت

یکشنبه شب ساکمون رو بستم.قوقول هم بعد از غذا داشت ظرفها رومیشست.این همکاریش بدون اینه که من حرفی بزنم پس برام لذت بخشه.

همه چیز خوب بود.

صبح هم نه و ربع دم خونه مامان اینا بودیم.جاده خوب بود و راحت رسیدیم.از جزئیات سفر دلم نمی خواد حرف بزنم.خوب نبود.البته برای من و قوقول. میزبان که خیلی صمیمی بودن و خیلی پذیرایی کردن.

روز آخرش که افتضاح هم بود. نمی دونم خدایا چرا آرامش از من روگردون شده.چرا هرچی ما بهش نزدیک میشیم اون از ما فاصله میگیره.

بی خیال.اینم حکمتشه که من تو هر دوره ای بابت یک چیزی زجر بکشم.اونم از طرف کسایی که عاشقونه دوستشون دارم.

دیروز هم تولد خواهرم بود که مامان اینا مهمون داشتن.روز خوبی بود.

دستور ژله خرد شیشه رو به مامان داده بودم که مزش خوب بود ولی ظاهرش اونی که باید نشده بود.وقتی میبریدی تکه ژله ها معلوم بود.نمی دونم اشکال کار کجا بود.

امروز نتیجه مرحله اول کارشناسی ارشد رو دادن که خواهری مجاز شده و رتبش 350 شده از 800.مرحله عملی مونده.

کارو بار همچنان به روال قبلیه.فرجی در کار نشده و روحیه ای تغییر نکرده که بدتر هم شده.

منم دیگه رسما کم آوردم.نه از بابت مشکلات کاری و مالی بلکه از بایت مشکلات رفتاری و عکس العملی قوقول.

شبا به رو نمیارم ولی واقعا مغزم در حال ترکیدنه و از ناراحتی هر شب خوابهای پریشون می بینم.

حساس شدم به رفتارهای قوقول البته نه بی خودی خوب هر دفعه دارم رفتارای بد می بینم که حساس شدم.

رفتار خیلیا اول ازدواج یادم افتاده.چه حال بدیه.

روزهای اول روزهای قبل از عروسی.گریه ها و ناراحتیا. خیلی بد بود.

البته تو تمام اون شرایط بد و بحرانی قوقول تک و تنها بدون حمایت مالی و عاطفی خانواده روی پای خودش ایستاد و از هیچ چیز کم نذاشت.جشن ما ساده و صمیمی بود و همسر من در حد توانش بهترین شب و فراهم کرد.

(ارکستر که با تلاش خودش پیدا کرده بود و اگرچه هزینه ای به نسبت کمتر از جاهای دیگه پرداخت ولی خدا خواست اونقدر عالی بودن که همه شمارشونو می خواستن.

با این حرف هم که فیلمبردار دیگه خونه نیاد و تو سالن رو اون بگیره و بقیش رو خودمون !! موافقت نکرد و خواست فیلمبردار مراسم تو پارکینگ رو که صندلی چیده بودیم و ارکستر گفته بودیم رو بگیره و تکمیل کنه.

با اون شرایط مالی سخت که همه پولمون رو برای 2 دانگ خونه ای که به ناممون باشه داده بودیم هر جفتمون از پس انداز و وام بگیر تا طلاهای کوچیک رو فروختیم و دادیم برای خونه،با این حال سرویس عروسی رو خیلی سنگین برداشت که این باعث دعوا و مخالفت دیگران شد. هر چند خودش پولش رو داد. من هم موافق نبودم که 5 سال پیش 3 میلیون بابت سرویس بده ولی اون دلش می خواست یک چیز تک برای من بگیره. سفارش دادیم از ایتالیا هم حلقه ها رو و هم سرویس اومد.انصافا هم قشنگ و ساده و شیک بود.

لباسم که با مامان رفتم و مدلی که از اینترنت گرفته بودم سفارش دادم.

آینه شمعدون هم خیلی ساده انتخاب کردیم . البته تو خرید آینه و شمعدون مامان من ومامان قوقول هم بودن.فقط اون روز که ما خودمون خواستیم برای شگونش ی روز با ما بیان.

البته یک روز رفتیم بازار و با قوقول من یک سشوار و اونم سرویس ماشین اصلاح و کیف و .... بقیه ملزومات رو خرید.

مامانم اصرار داشت که برای قوقول خرید کامل بکنم و همش میگفت ماشین اصلاح رو آخرین مدل بگیر.حتما کیف بگیر و همه چیزو بچینو ......

کت و شلوار و کفش و کراوات قوقول رو هم از یک مغازه تو خیابون دولت خریدیم.همه اینا رو خودمون دو تا بودیم.خوب آخه چه معنی داره تو این دوره زمونه دنبالت راه بیفتن برای خرید. هر چند که کلی دلخوری و گلگی کردن که چرا به ما نگفتین بیایم خرید.

خرید عروسی برای عروس نداشتیم و برام مهم نبود که حتی ی کلمه  هم نگفتن که باید چند تا چیز کوچیک حداقل بگیریم.

یا ی ساعتی چیزی که سر عقد بدیم. چون رسم نداشتن البته نمی دونم بعدا هم ندارن. 

حنا بندون هم بدون کادو و خرید عروسی که نمیشه پس مراسم نگرفتیم.

ولی مهم همسرم بود که از جون و دل همون چیزای کم رو هم با بهترین کیفیت و با کلی محبت خرید.

موقع خرید آینه شمعدون هم که مدل چوبی و فلزی بود و شکل مدرن داشت یک قاب که ست اون بود و یک چراغ خواب وارمر دارکه من خوشم اومد رو به زور برداشت.

البته که منم خیلی ملاحظه کردم و نه هزینه بالایی برای آینه و شمعدون دادیم و نه پول زیاد بابت لباس و آریشگاه و نه بابت کیک و سفره عقد و...همه رو در حد معمولی و ساده انتخاب کردیم.

ی جوون که سربازیش تموم شده و تازه رفته سرکار و از پس اندازش تو مدت درس خوندن که کار میکرد و سربازی که بعد از پادگان هم کار میرد با تما اجزا وجودش اون پول رو که برام خیلی ارزش داشت خرج میرد و اگرچه من آدم پر هزینه ای نیسستم ولی اونم از جون و دل خرج کرد و خودش برام بهترین خاطره رو از روز عروسی گذاشت. )

این حسن نیتاش یادم نمیره چون حسرت چیزی رو ندارم ولی رفتار الان قوقول اون حرفها و عکس العملا و حرف شب قبل ازعروسی به قوقول رو برام تداعی کرده و من ناراحتیا یی که فراموش کرده بودم تو ذهنم مرور میکنم

کسی نیست که باهاش حرف بزنم و بگم این فکرا چقدر روحم رو داغون میکنه و توانم رو تحلیل میده و رفتارهایی که میبینم

برام تداعی کننده اون کارها و حرفها شده.حرفایی که وقتی ی بار سر یک موضوع با عمه قوقول درد و دل کردم با من گریه کرد و سرش رو تکون داد.

برای همین خودم عذاب میکشم. ولی حرف زدن و بحث کردن و دعوا کردن فایده نداره. فقط من دارم عذاب میشم و کینه ای که فراموش کرده بودم تازه تر میشه.

احساس مینم اون سرزندگی که باید تو این ن داشته باشم رو ندارم.

البته اینا باعث نشده مهربونیا و نقاط مثبت زیاد همسرم رو فراوش کنم و از داشتن همسری مثل اون خدا رو شاکر نباشم.

خدایا به بزرگیت قسم کمکش کن تو کارش هم موفق بشه.اون لیاقت خیلی از چیزای خوب و نعمتهات رو داره. دستش رو بگیر.

نظرات 11 + ارسال نظر
نگین شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

سلام خوفی ؟ خیلی با نمک م نویسی خانومی !
اگه تبادل لینک می کنی خبرم کن ! با هم بدوستیم !

لطف کردی سر زدی
موافقم

خواننده خاموشه شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ

خانمی جونم اولا از وقتی قالبت رو عوض کردی هر روز میام میخونمت.دوما:شاید قوقول از یکسری رفتارهای خواهرت ناراحت میشه دوست ندارم اینو بگم ولی منم از خواهرت خوشم نمیاد به نظرم خیلی خودخواه هست سوما: چقدر عمه قوقول با مرام و مهربان هست چهارما: خوب رفتارای بد قوقول و چیزهایی که تو دلت هست را بنویس که با همفکری بچه ها یه راه حلی براش پیدا کنیم پنجمن: دختر من شاید قوقول بیچاره یه دردی تو دلش هست که تو نمیدونی! ازش بپرس چرا اینقدر پریشانه

چرا خوشت نمیاد از چه خصوصیتی که نوشتم خوشت نمیاد میشه بگی؟

دردش رو میدونم ما همش در حال مشورت و حرف زدنیم.
فعلا مسائل مالی حاد شده و فشار روش هم بیشتر
از اون ور اونا تازه نامزد کردن و دغدغه ندارن
ما هم نازدی خوبی داشتیم و لی اول ازدواج مشکل ورشکستگی بابا پیش اومد و طبعات اون و من خیلی از نظر روحی در فشار بود و همسرم هم همینطور
حالا میگه ا با فشار فری شروع ردیم اینا بی دغدغه روش اثر گذاشته و رفتارها و عکس العملای دیگه رو پیش کشیده و حساس شده
وبا اینار حرفا و رفتارای بد خانوادش هم برای من تداعی شده

صحرا شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ

امیدوارم به زودی خدا صدای تو رو هم بشنوه و کمی آرامش بهت هدیه کنه .

امیدوارم صحرا جان

نهال شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

چرا همکار محترم اینجوری میکنن آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ااگر نظورت از همکار همسره!! که نمی دونم والله

سحر شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ب.ظ

سوت بزن خانومی
اون هم بلبلی
باور کن روزهای سخت عمرشون کوتاهه
و خیلی زود همه چی خوب میشه
به شرط اینکه درد دلهاتو بهش بگی تا بدونه غصه داری
وگرنه اون هم سوت میزنه اون هم بلبلی
راستی من فیلتر شدم...

سوت بلبلیه گیر کرده جان خودم
آره یدونم وامیدوار همونجور که تا حالا خدا بهم انرژی داد بعد از اینم بده

خواننده خاموشه شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:54 ب.ظ

نمیدونم ولی خوشم نمیاد شاید چون قوقول خوشش نمیاد:))) .حس میکنم تو خیلی بهتر و عاقل تری..مثلا من از مامان قوقول هم اصلا خوشم نمیاد .نمیدونم چرا؟ولی حس خوبی بهش ندارم.خانمی مشکل مالی خیلی سخته کاملا درکت میکنم مطمئنا دلیل اصلی بد خلقی قوقول هم همین مشکل مالی هستش عزیزم تازه به نظرم تو وقوقول باید خدا رو شکر کنید که اوضاعتون نسبت به همسن و سالاتون خیلی خوبه اینو به قوقول مرتبا گوشزد کن که روحیه بگیره.ولی واقعا رکود اقتصادی افتضاحی هست و گرونی و تورم هم که دیگه بیداد میکنه....خدا ریشه همه اونهایی که باعث و بانی این گرونی هستند را بکنه

نه اینکه قوقول خوشش نمیاد ولی دلخوره در ورد مامان قوقول هم درسته من دلخورم ازش و حرفا و ارایی رده ه تو ذهن من مونده ولی اگر اونا رو گفتم اینم میگم ه خونه ما ۳ دانگش به ام مامان قوقوله چون ما پولمون به این اندازه آپارتمان نمی رید و اونم ی خونه وچولو داشت فروخت گذاشت رو پول ما.با اینکه چند بار اوایل گفت من قبلا اجاره میگرفت حالا اون م خرجی قطع شده و ... ولی از ما پولی بابت اجاره همش نگرفته .
تورم هم که افتضاح شده ما برای خرج و برجمون نموندیم ولی واقعا پس اندازی هم نمی تونیم بکنیم و این عامله استرسه

سحربانو شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:37 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

حتما این رفتار قوقول ناشی‌ از مشکلات مالی هست که خودت هم گفتی‌ ، ایشالا خدا کمک کنه بهش.

خرج و برج خونه و قسط وامها و .. میگذره ولی واقعا پس انداز نمی تونیم بکنیم و این عامله استرسه

جوجوک یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ http://arteen.mihanblog.com/

کینههایت را به آب بسپار
می دونم چی می گی
می فهمم سخته
روزهای مشترکی را تجربه کرده ایم
ولی گذشته ها گذشته و ازشون باید درس گرفت
شاد باشی گلم

آره عزیزم درسته
ممنون

آرام یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ

صفحه جدید مبارک....+دیروز خیلی مشعوف شدیم از دیدارتان...راستی قضیه جدیدی که مطرح نکردی....صبر داشته باش همه چی درست میشه...

مرسی عزیزم
منم خیلی خوشحال شدم
هنوز مطرح نکردم و خودمو نگه داشتم تا کجا موفق شم نمی دونم
البته موضوع دیگه ای پیش نیومده همون روز آخر که گفتم همون مونده تو ذهنم
دارم صبرم رو بیشتر میکنم

امیر دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.yaghy.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری. خوشحالم از دیدنت
ساده و راحت می نویسی

پاینده و موفق باشی

مادرخانومی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://na1360.persianblog.ir

اینجا تاییدیه؟

آره عزیزم
ممنون لطف کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد