و اما دیشب بعد از یک هفته گفتیم یک سر بریم خونه قوقول اینا
اول که یک سر به مامان اینا زدم و برای افطارشون حلیم گرفتم بعد رفتیم اونجا که به قوقول گفتم برای مامانت اینا هم بگیریم که گفت نمی خواد.
رفتیم و دیدیم مامان بزرگ قوقول و خالش هم اونجان .
ساعت 7 بود که دختر خاله قوقول گفت پیتزا می خوام. مامان قوقول هم به بابای قوقول گفت پاشو زنگ بزن 2 تا پیتزا بیارن ( برای این بچه و خواهر قوقول چون اونم هوس کرده)
برای بقیه هم نمی خواد من کتلت پختم.
غذا مهم نیست ولی این حرفه بدی بود دیگه
خلاصه مامان بزرگ قوقول گفت نه بابا بگو 3 تا بیارن . قوقول هم فکر کنم فهمید من بهم برخورد چون همش به من میگفت جون من بزار من برای خودمون سفارش بدم که گفتم اصلا من میل ندارم.
وقتی هم آوردن هرکاری کردن حتی یک برش هم بر نداشتم آخر سر اونقدر قوقول گفت جون من مرگ من حالا این یکی رو بگیر دیدم اینا هم دارن همه نگاه میکنن گرفتم
اه اه حرصم درومد.... میدونم منظوری نداره ولی خداییش حرفا و کارای ضایع زیاد میکنن.
شب هم کتلت دادن برای امروز نهار ما به تعداد 4 تا و نصفی !!
حالا بگذریم.به قوقول دیگه چیزی نگفتم چون ارزش بحث کردن نداشت .
عصر قبل از رفتن یک عطر خریدم و 2 تا رژ و یک مام و یک بسته تیغ شد 21000 تومان!!!
واقعا یعنی چی؟
خدا بخواد بابا بعد از یک ماه فردا برمیگرده
وایی خیلی خوشحالم چون خیلی دلم تنگ شده تو این مدت هروقت تلفنی با هم حرف زدیم هردومون زدیم زیر گریه هم من هم بابا بعضی مواقع هم خواهری .
آخه من زیادی احساساتی و رقیق القلب هستم.
خدایا مشکل همه گرفتارات رو حل کن مشکا ما رو هم همینطور.
به نظر منم حرف ضایعی بوده..البته به قوقول بنده خدا ربطی نداشته باید یه جوری رفتار می کردی خودش بفهمه کارش بد بوده..من بودم کتلتا رو هم نمی گرفتم(عجب عروسی بشم من!!!!)
آخ جون اول شدم واقعا شدم ؟
سلام خانومی چطوری خوبی ؟ سری به ما نمیزنی ؟
بابا پیش ما بیا
این جمله ی زیبایی که داری تکرار میکنی
واقعا درسته درسته درسته
همه چیز درست میشه نگران نباش گلم
بهه منم سر بزن خوشحال میشم
یا حق
): امان از دست این مشکلات عروس و مادر شوهری (; 4 تا کتلت؟؟؟؟؟ زیاد نبوده؟ :دی