خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

هیچی درست نیست

قولنامه نشد.  

وام درست شده ولی ضامن دولتی می خواد . 

ضامن بازنشسته قبول نیست.  

کار قوقول روتین نیست.  

  

 قوقول چیزای بی ربط رو بهم ربط میده و قبول نداره که اشتباه میکنه. 

 

روی قوقول فشار زیاده ولی به چیز دیگه ربط میده.

 نگرانم.  

 هیچی درست نیست. 

.

دیروز خونه مادر جون رو فروختن و مبایعنامه نوشته شد. 

امروز هم مامان اینا رفتن برای خرید و قولنامه خونه جدید. 

امیدوارم این فروشنده باهاشون راه بیاد و به توافق برسن. 

خدایا کممون کن. 

 

خدا گر زحکمت ببندد دری                      ز رحمت گشاید در دیگری

آنچه تو خواهی نه آن می شود آنچه خدا خواست همان می

آنچه تو خواهی نه آن می شود                آنچه خدا خواست همان میشود

 

بابا بالاخره رفت بانک.با اینکه اون چیزی که ما می خواستیم نشد ولی بازم شرایط خیلی بهتر شد. 

مونده فروش خونه مادرجون که اگر اونم تموم شه بیشتر کارا تموم شده. 

البته موافقت فروشنده اون خونه ویلاییها هم مونده که قراره جواب بده. 

 

خدایا راضیم به رضات.کمکمون کن این تونل مشکلات زودتر به پایان برسه. 

 

خدایا به قوقول جان هم کمک کن تا تلاش شبانه روزیش زودتر نتیجه بده و تو کارش موفق بشه.من به کارش از ته قلب ایمان دارم تو هم کمکش کن

بازم قرار بابا با بانک به تعویق افتاد.

دیروز قرار بود برن که گفتن رئیس بان رفته ماموریت و امروز بیایید.امروز هم گفتن ماموریت 2 روزه پیش اومده و 5 شنبه بیایید.

خدایا شاید تو این تاخیر افتادنها خیری باشه.من نمی دونم.

آخر خرداد خونه رو تحویل میدیم.قرار شده مامان اینا با پولی که براشون مونده و یک وام که دارن با مادر بزرگم که می خواد خونش رو بفروشه تو  پ ر ن د یک خونه ویلایی 2 طبقه مستقل با 2 تا سند جداگئنه بخرن.

شهر خیلی خوبیه. هم ساکته هم آروم و از نظر فنی مطابق با اصول شهرسازی و ضذ زلزله ساخته شده.

آینده خیلی خوبی داره.آلاه فاز 2 و صفرش بهترین فاز و گرونترینش هستن.بابا اینا هم خونه ای که دیدن تو فاز 2 و رو به کوهای تخت سلیمانه و جاش خیلی خوبه و  کلا شرایط خوبی داره.

البته نقاشی احتیاج داره و کابینت.اگر بشه تخفیف هم بگیرن خیلی خوبه.

فروشنده گفته 127 میلیون.نمی دونم چقدر کم بکنه؟

فقط خدا کنه خونه مامان بزرگم زودتر فروش بره تا این مورد از دستمون نره.

البته بانک هم باید با بابا همکاری کنه تا ما پول کم نیاریم .

امیدوارم زودتر آخر تیر ماه بیاد و همه چیز به خیری تموم بشه تا این استرها و ناراحتیهای این 4 سال که یک دفعه سرمون خراب شد تا حدی تموم بشه.

همسر گلم هم روز چهارشنبه با خواهری برای کاری میرن اصفهان و 5 شنبه برمیگردن.

بازم من دلشوره دارم. دلم هم خیلی میگیره.

خدایا سفر همه مسافرا بی خطر باشه سفر مسافرهای ما  هم بی خطر باشه.

روزهای بد

روزهای بدی رو گذروندیم.خیلی بد.  

کارها بین دوستا تقسیم شده بود البته فامیلها بودن ولی خودشون هم ترجیح میدادن با ماها باشن. 

خرید قبر و رزورو سالن تو خود ب ه ش ت ز ه ر ا و کارهای مربوط به اونجا با یکی بود. 

گرفتن اتوبوس و چاپ اعلامیه و رزرو مسجد و خرید خونه با کس دیگه. 

کارهای ترخیص و تسویه حساب با بیمارستان و گرفتن آمبولانس و تشییع از در خونه هم با ما بود.  

روز پنج شنبه صبح با دختر اون مرحوم و همسری رفتیم بیمارستان برای تحویل گرفتن پیکر اون مرحوم. تا ساعت ۹ همه کارها رو انجام دادیم و بیمارستان هم لطف کرد گفت ۱۰۰ تومن تو پات بذارید بدید .یک دکتر مربوط به خانه سالمندان هست بیاد سریع گواهی فوت رو صادر کنه تا پزشکی قانونی نرید و کارتون طول نکشه !!!!!!!!! 

از ساعت ۹.۳۰ تا ۱۱ هم منتظر آمبولانس بودیم.آمبولانس خصوصی گرفتیم.چون غیر خصوصی از چند تا بیمارستان جنازه جمع میکرد و دم در خونه هم نمی یومد. 

تازه خصوصی بود ۲ ساعت تاخیر داشت. 

خلاصه گفتن بیاین پایین تو سردخونه تحویل بگیرید کنترل هم بکنید اشتباه نشه. 

خدایا چقدر برای دختر سخته تا صورت پدر رو تو این حالت بی روح و پیچیده شده تو نایلون و پارچه ببینه. 

دم در خونه صورتش رو باز کردن تا دختر دیگش و همسرش بری آخرین بار ببیننش. 

هنوز صورتش جلوی چشممه. 

جزئیات رو دیگه نمی گم که همش درد و غصه و گریه و ضجه بود.  

فقط بگم که همسر گلم خیلی خیلی خیلی زحمت کشید طوریکه کل فامیل اسمشو صدا میرد و همه مرتب تشکر میکردن 

عزیزم الهی همیشه زنده باشی و خدا پدر مادر خودت رو برات حفظ کنه

 

خوابیدی بدون لالایی و قصه                 بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه 

دیگه کابوس زمستون نمی بینی          توی خواب گلای حسرت نمی چینی 

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه         جای سیلیهای باد روش نمی مونه 

دیگه بیدار نمیشی با نگرونی               یا با تردید که بری یا که بمونی