خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خداحافظ کوچولوها

حس و حال عجیبی دارم...

امروز اخرین روزیه که توی این آتلیه و روی چمنهای سبز حیاط قدم میزارم...2 سال و نیم با این بچه ها زندگی کردم و الان دور شدن ازشون خیلی سخته..

پاکی و زلالیشون و اینکه به خیلیاشون وابسته شدم........

دیروز با 2 تا از همکارهای چینی شام رفتیم بیرون و غذای ژاپنی خوردیم.....بعضیاشون خیلی با معرفتن...یکیشون اصلا 1 ساله از مدرسه رفته ولی بازهم پیغام داده بود که اگر میتونی امروز همدیگرو ببینیم...........

همه کارها رو انجام دادم و وسایلم رو هم تحویل دادم و مونده بستن اکانت ایمیل مدرسه......

میدونم که کلی دلم برای بچه ها و همکارا و محیط مدرسه تنگ میشه.......

خدایا نمی دونم قسمتمون چیه و کجاست...به خودت میسپرم که قطعا برامون بد نمی خوای هرچند شاید به ظاهر خوب نباشه..........

فقط تو رو به بزرگیت قسم اگر صلاحمون هست بشه

نظرات 2 + ارسال نظر
کوکوبانو دوشنبه 29 دی‌ماه سال 1393 ساعت 06:13 ب.ظ

خوبی خانمی جون اومدی ایران بیا یه خبری از خودت بده بانو جان

بله عزیزم....مامانی خوشگل

مرمر شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:48 ق.ظ

سلااااام دوست جون هنرمند من .. خوبی؟! یکمدته ازت بی خبریم . چکارا میکنی عزیزم؟! خوبین ؟! دلمون براا ت تنگ شده

مرسی عزیزم....دوست مهربون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد