خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

پرواز اضطراری

پرواز اضطراری


تهران


بیمارستان صارم


سقط در هفته 8


Missed abortion


پرونده کوچولوی ما خیلی زود بسته شد

نظرات 10 + ارسال نظر
سیندی سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:56 ق.ظ http://ceecee.blogfa.com

واااای وااای واااای خدای من.حالم بد شد.متاسفم.خیلی متاسفم.غصه نخور عزیرم.

گذشت عزیزم ولی با خون دل

متولد ماه مهر سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:57 ق.ظ

عزیزم الهی بگردم، نگران نباش الان تو این روز پسر من یک ساله شد دقیقا 18 مهر 91 کوچولو منم سقط شد خیلی زود خدا بهت یک کوچولو ناز میده بعدش دوباره باردار شدم و الان پسر یک ساله ام تو آغوشم هست. نمی دونم چرا ولی این موضوع گویی اپیدمی شده تا اومدم خوندم حدس زدم پس اونجا هم این مشکل هست اخه ایران برای الودگی اب و هوا و پارازیت می گویند باعثش هست. مراقب خودت باش

خدا برات نگهش داره........عزیزم منم ایران زندگی کردم دیگه...3 سال اونجا بودم...تاثیرات پارازیت و همه چیز باهام هست

zahra سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:02 ب.ظ

salam khanum khubi? alan irani? yani seght shod nini? man kheili vagte montazeram ta commentamo javab bedi. enshalah ke zod khub beshid maro bikhabar naza negaranam

سلام.....تو پست حال و روز کامل جواب دادم عزیزم....چک کن
یک سوال هم کردی که عمومی نمیشه جواب داد عزیزم

مرمر چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ق.ظ

اوه مای گاد .. نمیدونم توی این شرایط باید چی بهت بگم عزیزم اما خیلی خیلی ناراحتم .. تا حدی درکت میکنم چون توی شرایط مشابه بودیم البته نه برا خودم برا یکی از عزیزترینام ... اون،انتظار لعنتی و روزا و لحظه هاییکه بدجوری کش میان واقعا ازاردهنده س .. مراقب خودت باش و راضی باش ب حکمت و خواست خداییکه از همه داناتر و تواناتره

مرسی عزیزم.....سخت بود ولی گذشت

مامان الینا چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:00 ق.ظ


15 مهر 90...
خاطره سقطم با همه تلخی هرگز از جلوی چشمم نمیره...روزها سپری میشد و چیزی از وجودم کنده شده بود...اصلا قسمتی از خودم بود انگار....بخشی از قلبم...جنینم رو با دست خودم خاک کردم....یک شب سرد پاییزی تکه ای از قلبم زیر یک خروار خاک جا موند....همه اینا رو گفتم که بگم عجیب درکت میکنم.اما امیدوارم تو هم روزی مثل من دوباره مادر بشی....مطمئنم میشی...دخترم الان 18 ماهشه....خدایا به حق نفس پاک الینای من غصه رو از خانومی دور کن و هر چه زودتر یه فرشته آسمونی بهش بده....

خدا برات حفظش کنه.....ممنون عزیزم

جوجوک چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:53 ق.ظ http://arteen.mihanblog.com/

یعنی چی دوستم؟
نی نی ات چی شده؟
تو رو خدا دلواپسم نکن
بیا و یه خبر بده
آرزوی شادی برایت دارم عزیزم

قلب کوچولوش دیگه نزد

مانیا (مالزی نشین) پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ق.ظ


خیلی متاسف شدم و کاملاً درکت میکنم. چون من هم دو سال پیش همین تجربه رو داشتم.
ولی یه سال بعدش گذاشتم باز باردار شدم و الان نی نیم بغلم هست. امیدوارم تو هم هر زمان که دلت خواست دوباره باردار بشی و خودت و نی نی سالم باشید و به چشم به هم زدنی نی نی گلت بیاد بغلت...

مرسی عزیزم.....انشالله

سمیه جمعه 2 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:44 ب.ظ http://delediivooneh.blogsky.com

سلام عزیزم
بیمارستان چرا!
کاش یکم واضحتر مینوشتى!
همش یه جورى که خودت فقط متوجه میشى
مثه رمزى نوشتن
ایشالا که هرچى هست خوب باشه و بخیر
همیشه شاد باشى که حق بهترینها رو دارى

ممنون از لطفت.....قلب جنین دیگه دیده نشد

کوکوبانو شنبه 3 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام خانمی جونم
شکه شدم با خوندن این بستت
خیلی خیلی ناراحت شدم
می دونی که میتونم درک کنم ناراحتی تو
انشالله به زودی زود نینی نازت باز میاد توی دلت دکتر من میکفت بجه اول مال کلاغه
از خدا برات بهترین ها رو ارزو میکنم عزیزم

سلام عزیزم......این حرف رو زیاد شنیدم این مدت همه گفتن بچه اول مال گنجشک و کلاغه....ولی مگه اونا چیزی گیر نمیارن که بچه ما رو می خوان

پردیس یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:14 ب.ظ

عزیزم واقعا متاسف شدم. بهت تسلیت میگم . درد سنگینیه. ولی باید قوی باشی و به آینده امیدوار. دعا می کنم زودتر خدا خواسته ات را براورده کند و لبخند را به لبت و شادی را به دلنوشت هات برگرداند.
گر چه شب تاریک است... دل قوی دار ،سحر نزدیک است.

ممنون از لطفت....امیدوارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد