خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

استعفا


دیروز استعفا مو نوشتم و فرستادم...باز هم یک حس عجیب...یک دوگانگی.....

هیچ اشاره ای به بارداری نکردم و گفتم به دلایل شخصی می خوام برم....ولی خوب امروز مجبور شدم بگم چون من 3 ماه جلوتر از رفتنم اعلام کردم و اینا میگفتن حداقل 7 ماه جلوتر باید میگفتم...7 ماه قبل که خبری نبود..هه هه...


تو این مدت هر روز که رفتیم بیرون حداقل چند تا تیکه خرید کردیم.....چه برای بره تو دلیمون و چه برای خودمون...وای وای خدا به خیر کنه اضافه بار ما رو......دیروز یک ست ملحفه و روتختی لحاف خریدیم....طی یک عملیا انتحاری...آخه حدود 600 رینگت بود و با تخفیف شده بود 150 تا.....هم طرحش و هم جنسش خیلی خوب بود.........


یکی از اتاقهای خونه پر شده از کیسه های کوچک و بزرگ که هر روز به هم اضافه شدن....تازه کلی وسیله مونده + تی وی.....


حال روحیم بهتر شده هر چند که بعضی چیزها و حرفها بدجور آزارم میده طوریکه کل شب رو کابوس میبینم...ولی دارم سعی میکنم بهش کمتر اهمیت بدم........


همسرم از جهت همکاری و مراقبت کلی مراقبمه....چه تو کار خونه و چه تو خورد و خوراک من و بره تو دلیمون.....

حتی اگر خوابم باشم و از شدت خواب تنبلیم بیاد برای شام بلند بشم خودش یک چیزی آماده میکنه و به زور بلندم میکنه تا شده چند قاشق بخورم و بعد بخوابم.........

صبح ها هم کیسه خوراکیم رو بعد از آماده کردن صبخانه آماده میکنه...یک دونه سیب یک دونه موز و یک دونه شیر کوچیک...

خدایا شکرت بایت داده هات و فقط خواهشا همون چند تا مورد که خودت میدونی





نظرات 2 + ارسال نظر
مادرانه پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:55 ق.ظ http://madarestan.blogsky.com

مگه خودتو بعبعی می دونی که هی به اون طفل معصوم میگی بره تو دلی؟

از نظر شما اشکالی داره؟؟؟

یک مادر دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:31 ب.ظ

توکل بر خدا سالگرد ده سال ازدواجتون هم مبارک باشه عزیزم

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد