خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

حال و روز


این روزها به شدت خلق و خوم نوسان پیدا کرده.....یک روز خوشحالم و یک روز غم عالم تو دلمه.......


اصلا و ابدا حوصله سرکار آومدن رو دیگه ندارم......با همسری تصمیم گرفتیم به جای آخر ژانویه آخر دسامبر برگردیم......

راست میگه...تا خودمون نباشیم مسئله خونه به دلخواهمون حل نمیشه.......


خونه خودمون رو گذاشتیم برای فروش....پدر همسر هم یک خونه نوساز که تازه همه کارش تموم شده تو نظرآباد داره گذاشته برای فروش که اگر اینا فروش برن طبقه دوم خونه مامان همسر که بزرگتر از خونه فعلیمونه و نوسازتره بخریم...اگر نه فعلا 1 سال یک جا رهن کنیم...ولی خوب آدم تا خودش نباشه اون چیزی که می خواد نمیشه...از اون ورم همسر میگه اگر نزدیک زایمان تو بریم اصلا به این کارا نمیرسیم و همه چیز قاطی میشه...واسه همین می خوایم 1 ماه هم زودتر بریم.......


از اون ور وسایل و ماشین رو اینجا باید برای فروش بزاریم که اونم قطعا یک پروسه طولانی داره........


مامان دیروز 3 تومن ریخته به حسابمون تا چیزهایی که از اینجا می خوایم برای کوچولومون بگیریم رو بخریم.....خیلی دلم سوخت ولی از اون ور هر چی ما اصرار کردیم دیدم ناراحت میشه قبول نکنیم....کلی شوق و ذوق داشت.....فعلا قسمش دادم دیگه پول نریزیه تا ما برگردیم و اونجا با هم بریم خرید........


همسرم همکاریش خوبه خدا رو شکر و تو این مدت سعی کرده بیشتر هوامو داشته باشه......فقط اینکه با اینکه کلی شوق و ذوق اومدن بچه رو داره،اصلا مطالعه ای درباره این دوران نمیکنه....میگه تو میخونی برای من تعریف میکنی کلی خوبه من راحت ترم و برام لذت بخشه ولی واقیعت اینه که من می خوام خودش بخونه تا در مورد شرایط روحی و نیازهای مادر هم همه چی براش روشن بشه...نوسانات روحی....شادی و ناراحتی.....و هر چیزی که مربوط به این دورانه.......


منتظر ویزای کزایی هستیم...اه اه خسته شدم از شل و بی مسئولیت بودن این مالاییهای خرفت که اصلا دغدغه و مشکل ما به عنوان خارجی براشون مهم نیست و تعلل تو کارشون به ضرر ما میشه.......گواهینامه همسر هم تاریخش گذشته و تا پاس و ویزا نباشه تمدید نمیشه...ویزا هم که قربونش برم 2 ماه تموم شده اینا تازه امروز می گن می بریم اداره مهاجرت......


فقط من نیستم....مسئول آموزس مدرسه که استرالیایه هم 6 ماهه ویزاش تموم شده اینا الان با مال من می خوان ببرن!!!!


نمی دونم چرا پست قبل رو ثبت موقت کردم ولی امروز اونم پابلیش کردم!!

نظرات 2 + ارسال نظر
zahra دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:42 ب.ظ

salam azizam khubi? nini chetore? khanumi age eshkal nadare mitunam beoirsam pishe che dr miri va chand migire hardafe?

ممنون عزیزم...ما شکر خدا خوبیم....
دکتر من یک آقای پروفسور چینی هست سمت pwtc
جلسه اول که برای چکاپ رفتم چون سونو هم کرد + کپسولهای ویتامین که خودشون همونجا تو مطب برای 1 ماه بهم دادن (30 عدد ) گرفت 230 رینگت....

یک مادر دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:29 ب.ظ

خانمی جونم به عنوان یک خواهر بزرگتر میگم که واقعا شما که ماشااله خارج هستید چرا میخواید برگردید ایران؟ اینجا اوضاع گرونی وحشتناک خرجها بالا هوا افتضاح همه مردم به هم میپرن وای نمیدونی چه خبره؟ حیف نیست حالا که میخای نی نی هم بیاری از این شرایط محرومش کنی ؟ مالزی خیلی خیلی خیلی بهتره از ایران حداقل بچه یه اینده ای داره تازه میتونید از مالزی به عنوان سکوی پرش هم حساب کنید ببخشید اینو نوشتم عزیزم اما واقعا احساس مسولیت کردم بگم چون مثل ابجی کوچیکم دوستت دارم و باورت دارم

شرایط کاری خوبی برامون پیش اومده.....توکل بر خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد